امپراتور کارآفرینی(34)

نویسنده: پیتر جونز

مترجم: غلامرضا کیامهر

چرا شکست می‌خوریم

در سال‌های اولیه ورود به عرصه کارآفرینی اقدام به تاسیس یک شرکت خدمات کامپیوتری و یک رستوران کردم. هر دو این کسب و کارها به دلایل گوناگون دچار شکست و بدبیاری شد. یکی از دلایل شکست من، دادن اعتبار خرید به شرکت‌هایی بود که عملا از اعتبار لازم برخوردار نبودند و دلیل دیگر، عدم دقت من در استخدام کارمندان لایق و شایسته برای هر دو کسب و کار بود. خلاصه کلام اینکه من اشتباهات زیادی در آن کسب و کارها مرتکب شدم و کسی جز خود من به خاطر آن اشتباهات مقصر نبوده است. اگر من وقت بیشتری را صرف تحقیق و بررسی، برنامه‌ریزی و درک و شناخت تهدیدهایی که مرا محاصره کرده بود می‌کردم، احتمالا دچار چنان شکستی نمی‌شدم.

اگر من به ریسک‌های احتمالی موجود در شرکت خدمات کامپیوتری توجه کافی نشان می‌دادم و درک بهتری از همه جوانب بازار کامپیوتر داشته یا از پیچیدگی‌های مربوط به حرفه رستوران‌داری به خوبی آگاه می‌بودم، شاید سرنوشت کسب و کار من به گونه دیگری رقم می‌خورد. اگر من مدیریت بهتر و شایسته‌تری را برای اداره رستوران به کار می‌گرفتم و به جای آنکه خود در همه جزئیات امور آن دخالت کنم، به قول معروف کار را به کاردان می‌سپردم، به احتمال زیاد کسب و کار من دچار چنان شکستی نمی‌شد. من حتی زمان و مکان مناسبی را هم برای دایر کردن آن رستوران انتخاب نکرده بودم و به همین سبب شکست آن کسب و کار، یک سرنوشت محتوم و از پیش رقم زده شده بود و این سرنوشتی است که ممکن است در اثر ندانم‌کاری‌ها و سطحی‌نگری‌ها گریبان هر کارآفرینی را بگیرد. در واقع شکست‌ها و کامیابی‌های ما کارآفرینان اغلب ریشه‌ها و دلایل مشترکی دارد؛ اما کارآفرین خوشبخت و موفق کسی است که از شکست‌ها درس عبرت بگیرد و از آنها برای بررسی و مطالعه همه جوانب کسب و کارهایی که قصد انجامش را دارد، استفاده کند. به نظر من کارآفرین موفق کسی است که یک اشتباه را هرگز دو بار تجربه نکند، چون ما هر اندازه آدم‌های دقیق و هوشمند و حسابگری باشیم نمی‌توانیم خود را به طور مطلق از انجام اشتباه مصون و محفوظ بدانیم،‌ مهم این است که اولا جنس اشتباهاتی را که مرتکب می‌شویم از جنس اشتباهات گذشته نباشد و در ثانی از نوعی باشد که به اصطلاح تیشه به ریشه کسب و کار ما نزند و بتوانیم با چند اقدام ساده آن را جبران کنیم.

من از نخستین روز ورودم به کسب و کار ارتباطات در سال ۱۹۹۸، اقدام به تهیه یک طرح عملیاتی سالانه برای شرکت کردم که طبق آن طرح عملیاتی کلیه اجزا و جوانب کسب و کارمان بخش به بخش مورد بررسی و ارزیابی قرار می‌گرفت و نقاط ضعف و قوت و فرصت‌ها و تهدیدهای آن از هم بازشناسی می‌شد و علاوه بر آن میزان قدرت رقابت شرکت در بازار کسب و کار ارتباطات نیز به دقت مورد بررسی قرار می‌گرفت. تعداد صفحات کتابچه طرح عملیاتی سالانه مابین ۵۰ تا ۱۰۰ صفحه بود که در آن هیچ یک از جزئیات مربوط به رویکردها، روش‌های اجرایی کارها، شناخت بازار و محیط حاکم بر کسب و کار و ... از قلم نمی‌افتاد. در واقع آن کتابچه آیینه تمام‌نمای مسیر حرکت شرکت مادر طی یک سال کاری محسوب می‌شد. نوعی کتاب مقدس کسب و کار که همه اجزای شرکت از خود من گرفته تا ساده‌ترین نیروی کار باید از فرامین آن اطاعت می‌کردیم.

ما با مدیران شبکه‌های ارتباطات تلفن همراه وارد گفت‌و‌گو می‌شدیم تا از استراتژی آنها برای توسعه شبکه‌هایشان بیشتر آگاه شویم و خود را با آن هماهنگ سازیم و حتی در جریان این گفت‌و‌گوها آمادگی خود را برای دادن هرگونه کمک و همفکری در راه دستیابی به اهدافشان به مدیران شبکه‌ها اعلام می‌کردیم. همه این تلاش‌ها حاصل توجهی بود که به امر تحقیق و پژوهش نشان می‌دادیم و به کمک آن توانسته بودیم جایگاه خود را در عرصه آن کسب و کار تا حد زیادی ارتقا دهیم.

ایده‌های نو در عین حال که راه کارآفرینان را به سوی موفقیت هموار می‌سازد، نباید بیش از حد پیچیده یا با سوددهی اندک باشد. به همین سبب منطق حکم می‌کند که از صرف وقت یا منابع خود برای اجرای چنین ایده‌هایی پرهیز کنیم. برای پی بردن به درجه ارزش و اهمیت یا قابلیت اجرایی هر ایده نو باید تمرین‌هایی را انجام داده و درباره آن به طرح پرسش بپردازیم. درباره نحوه انجام این تمرین‌ها و پرسشگری‌ها به طور مشروح توضیح خواهم داد.

روش‌های پرسشگری

اولین اقدامی که درباره یک ایده نو که به ذهن‌مان خطور کرده انجام می‌دهیم، چیست؟ آیا ایده خود را با فرد یا افراد دیگری که می‌توانند دوستان،‌ آشنایان یا همکاران ما باشند، در میان می‌گذاریم. بسیار خوب. این کار درستی است مشروط بر آنکه آنها با اشتیاق و بذل توجه کافی به ما گوش دهند و متقابلا چنانچه نقطه‌نظراتی درباره آن ایده دارند، بیان کنند، اما چنانچه آنها دست رد به ایده شما بزنند و آن را پوچ و بی‌ارزش بدانند یا به قول معروف بگویند که این لقمه برای دهان شما بزرگ است و شما از تجربه کافی برای عملی کردن چنان ایده‌ای برخوردار نیستید، تکلیف شما چه خواهد بود؟

توصیه من به شما این است که در صورت روبه‌رو شدن با چنین وضعیتی خود را مخاطب قرار داده و از خود بپرسید که آیا از استعداد و توانمندی کافی برای پیشبرد ایده خود برخوردارید و چنانچه پاسخ شما به این سوال مثبت بود آن گاه به ایده خود اجازه دهید نفسی تازه کند و اگر با بررسی دقیق جوانب کار به این نتیجه رسیدید که آن ایده واقعا قابلیت اجرایی ندارد یا خود شما برای اجرای چنان ایده‌ای ساخته نشده‌اید با شجاعت و بدون احساس ناراحتی آن را کنار بگذارید؛ اما بدانید که با کنار گذاشته شدن یک ایده، دنیا به آخر نمی‌رسد و شما می‌توانید با بهره‌گیری از قوه تخیل خلاق خود همچنان به خلق ایده‌های نو بپردازید.