سریما نازاریان

پاسخ به موردکاوی هفته گذشته

در مورد کاوی هفته پیش مطرح شد: جان، مدیر مالی شرکت NetRF به تازگی پیشنهادی مبنی بر پیوستن به هیات حسابرسی شرکت Benchmark دریافت کرده. Benchmark چندین برابر از شرکت فعلی جان بزرگ‌تر است. سوال مطرح شده در انتهای مورد کاوی این است که آیا جان باید به هیات حسابرسی بپیوندد یا خیر؟ در زیر پاسخ کارشناسان را به این سوال می‌خوانیم. با توجه به سن و شایعات موجود در مورد مزایای این شغل احتمال بالایی وجود دارد که جان این شغل را قبول کند. در این صورت او از این موضوع رنج فراوانی خواهد کشید. به نظر می‌رسد که اکثر مشاوران جان از این موضوع که عضویت هیات امنا دیگر به صورت اتوماتیک به معنای تضمین فرصت‌ها نیست و شاید حتی ریسک بسیاری به همراه داشته باشد، بی‌خبرند.

در دنیای تجارت امروز اعتبار و شهرت شما تنها به اندازه آخرین هیاتی است که در آن مشغول به کار بوده‌اید. به عبارت دیگر اعضای این هیات‌ها به دلیل کارهای جمعیشان پاداش می‌گیرند که این موضوع کاملا مستقل از عملکرد فردی هر کدام از ایشان است. آن گونه که از متن موردکاوی پیدا است، جان از انجام کارهای غیر عادی برای نجات سازمانش ابایی ندارد؛ ولی اگر او نتواند اکثریت را قانع کند که بهترین کار ممکن چیست (که با توجه به فرهنگ غالب در Benchmark احتمالش زیاد است) در این صورت هیچ کس به خاطر نخواهد آورد که این جان بوده که اولین بار متوجه علائم خطر قریب‌الوقوع شده است و دیگران را تشویق به انجام کارهای شجاعانه و بر خلاف عرف کرده است. با پیوستن به سازمان Benchmark جان اعتبار خود را به خطر می‌اندازد و خود را در معرض خطرات بیشتر قرار می‌دهد و همه اینها تنها برای رسیدن به مزایایی نه چندان پر اهمیت است.

هیات حسابرسی Benchmark سه اشکال اساسی دارد؛ اول اینکه به نظر می‌رسد که مدیران نقش خود را که نگهداری سهام و دارایی سهامداران است به صورت فردی نمی‌دانند. به عبارت دقیق‌تر آنها همانند صاحبان این دارایی عمل نمی‌کنند. به نظر می‌رسد که عدم موفقیت‌های اخیر این هیات بیشتر ناشی از برخی فشارهای خارجی بوده است و هنوز هم هیچ مدرکی مبنی بر برنامه‌ای از طرف هیات حسابرسی برای فهمیدن این نکته که چرا حساب‌های سازمان اینقدر به هم ریخته است، دیده نمی‌شود. چنین اعمال سوال بر انگیزی معمولا ناگهان ظاهر نمی‌شوند.

دوم اینکه مدیران ارشد مشکلات و ایرادات را از زیردستان خود مخفی می‌کنند؛ به همین دلیل تحقیقات بیشتر در این زمینه به معنای شکستن برخی از حریم‌های آنها است. به این ترتیب برخی از اشتباهات کوچک به جنجال‌های بسیار بزرگ تبدیل می‌شوند. یکی از متخصصان زمانی را به یاد می‌آورد که در سازمانی چنین وضعیتی ایجاد شده بود و هر گونه پیشنهاد تغییر موقعیت با این رویکرد مواجه می‌شد که «ما نمی‌خواهیم تقصیر را به گردن کسی بیندازیم.» کار آن سازمان نهایتا به فاجعه انجامید. اینکه مدیری از باز بودن و نداشتن اسرار می‌هراسد یا گزارش‌هایش را تا جایی که ممکن است از تحقیقات بیشتر دور نگه می‌دارد، همیشه نشان از یک مشکل است.

سوم اینکه به نظر می‌رسد که برخی از اعضای هیات برای نقشی که در آن حضور دارند، چندان مناسب نیستند. برای مثال کمیته حسابرسی هیچ ایده‌ای از این موضوع که مشکل درآمدی سازمان دقیقا از کجا نشات می‌گیرد، ندارد. به‌رغم این موضوع سازمان برای فهمیدن دلیل این مساله تلاش خاصی از خود نشان نداد و از هیچ کس هم برای تحقیقات بیشتر درخواست کمک نکرد. اعضای کمیته حسابرسی باید بتوانند از این موضوع که درآمد سازمان چگونه حساب می‌شود، سر در بیاورند. در غیر این صورت آنها با کت و شلوارهایی که روی صندلی قرار گرفته باشند، هیچ تفاوتی ندارند. به عنوان تنها عضو لایق این کمیته جان مسلما با مشکلات بسیاری از طرف همکارانش مواجه خواهد شد.

اگر جان می‌خواهد این پیشنهاد شغلی را بپذیرد، باید بر ارزیابی ریسک‌های احتمالی این کسب‌وکار تاکید کند، ارزیابی که به وسیله برخی از اعضای کمیته از جمله خودش صورت خواهد گرفت. او همچنین باید درخواست افزایش جلسات با اعضای هیات‌مدیره را بدهد. او همچنین باید با مدیرعامل و حسابرس قبلی سازمان جلساتی بگذارد تا از دیدگاه‌های آنها هم خبردار شود. او باید قبل از پیوستن به سازمان به عنوان یک کاتالیزور تغییرات عمل کند؛ چرا که به محض اینکه او نقش پیشنهادی را بپذیرد مقدار زیادی از قدرت خود را از دست می‌دهد و تنها به یک رای در میان آرای دیگر تبدیل می‌شود.

جان از این موضوع خبر ندارد که افرادی که مایل به عضویت در کمیته‌های حسابرسی باشند و سابقه تخصص مالی هم داشته باشند، بسیار کم هستند. تنها کاری که او باید انجام دهد این است که بسیار آرام توانایی‌های خود را به نمایش بگذارد و مطمئن باشد که کمیته‌هایی که او مایل به همکاری با آنها باشد خودشان به سراغش خواهند آمد.

در کل اینکه شاید بهتر باشد جان قبل از گرفتن تصمیم نهایی‌اش مجددا فکر کند و شاید حتی اگر این نقش را قبول نکند بهتر باشد. در مقابل اگر او این نقش را بپذیرد در مورد خرده فروشی و کنترل‌های داخلی بر امور و اعمال گزارش دهی‌های مالی چیزهای زیادی می‌آموزد.

اگر جان و مدیرعامل سازمان NetRF به این نتیجه برسند که مزایای پیوستن جان به Benchmark بیشتر از مضرات و خطرات احتمالی آن است، در این صورت مواردی که جان باید قبل از پیوستن به سازمان جدید انجام دهد به صورت قابل ملاحظه‌ای کاهش می‌یابند. او باید جلسات و نشست‌های Benchmark را به گونه‌ای تنظیم کند که با برنامه کاری فعلی‌اش در NetRF تداخل نداشته باشند. آیا جان واقعا خواهد توانست از پس هر دوی این مسوولیت‌های سنگین به خوبی بر آید؟

جان همچنین باید با مدیر مالی سازمان ملاقات کند و ببیند آیا او مایل به دادن گزارش‌های شفاف به کمیته حسابرسی هست یا نه. و همان طور که به فکر خودش هم رسیده است باید شروع به خواندن گزارش‌های خارجی و اخبار روزنامه‌ها و تالار بورس در ۱۲ماه اخیر کند تا بداند که دنیای خارج راجع به عملکرد مالی Benchmark چه نظری دارند.

تصمیم گرفتن برای ملحق شدن به هیات یک سازمان دیگر به اندازه تصمیم برای همکاری با یک سازمان دیگر سرنوشت‌ساز است. هر دو این تصمیمات می‌توانند اعتبار و آینده فرد و سازمان را به خطر بیندازند.

منبع: HBR