نکات مدیریتی
فعالیتهای تیم سازی ارزشمندند
منبع: Inc
حدود یک ماه پیش، اقدام به سرمایه گذاری در کاری کردم که قبلا هرگز پولی بابت آن صرف نکرده بودم: یک روز برای تیمسازی. حداقل میتوانم بگویم که برای این کار در شک و تردید بودم. به عنوان صاحب یک کسبوکار کوچک، پولی برای مخارج غیرضروری ندارم و فعالیتهای تیمسازی از نظر من بیش از آن که یک کار ضروری بوده باشد، فعالیتی کم ارزش محسوب میشد.
مترجم: سودا ستاری نیکخو
منبع: Inc
حدود یک ماه پیش، اقدام به سرمایه گذاری در کاری کردم که قبلا هرگز پولی بابت آن صرف نکرده بودم: یک روز برای تیمسازی. حداقل میتوانم بگویم که برای این کار در شک و تردید بودم. به عنوان صاحب یک کسبوکار کوچک، پولی برای مخارج غیرضروری ندارم و فعالیتهای تیمسازی از نظر من بیش از آن که یک کار ضروری بوده باشد، فعالیتی کم ارزش محسوب میشد. به علاوه، احساس من همواره این بوده است که فرآیند تیم سازی برنامه ریزی شده، کارمندان را آزار میدهد. چه کسی میخواهد روزی را برای شناختن اعضای تیمی سپری کند که برای دوست بودن با هم انتخاب نشدهاند.
شرکت Metal Mafia نیز همانند بسیاری از شرکتهای دیگر، دپارتمانهای مختلف دارد و مانند بیشتر شرکتها، تمایل ندارد روابط متقاطع زیادی بین دپارتمانها وجود داشته باشد. امسال، به دلایلی، به نظر میرسد که بین دو دپارتمان اصلی شرکت، یعنی بخشهای تکمیل سفارشات و فروش، اختلاف بیشتری به وجود آمده است. بنابراین، بعد از اینکه شریکم پیشنهاد صرف یک روز برای تیم سازی را داد، تصمیم گرفتم تلاشم را بکنم و یک نصف روز را برای انجام یک بازی گروهی که توسط cityHUNT طراحی شده بود، اختصاص دهم. من همچنین میخواستم به آنها روش حل مشکلات را به شیوههای خلاقانه نشان دهم تا بتوانند نیازهای شرکت
را مرتفع سازند.
به طور خاصتر، باید به کارمندان بخش فروش منتقل میکردم که تیم تکمیل سفارش یک بخش ارزشمندتر از معادله ای است که تجارت ما را میسازد و باید به تیم تکمیل سفارش یاد میدادم که به منظور کمک به هدایت شرکت به مسیر درست، به شیوههای جسورانه جدید عمل کنند. هر کسی را در تیمهای دو یا سه نفره از هر گروه قرار دادم. چون کارمندان فروش من انگلیسی زبان هستند و زبان دومی نمیدانند و کارمندان تکمیل سفارش دوزبانهاند و اسپانیایی زبانهای بومیاند، درخواست کردم نیمی از راهنمای تیمها اسپانیایی باشند. با این کار مطمئن میشدم که هر تیمی به هر دو شریک به طور مساوی اعتماد خواهد کرد.
ایده پشت سر برنامه این بود که امیدوار بودم کارمندان فروش مان- کسانی که به طور طبیعی و با صراحت پشتکار بیشتری دارند و شغل شان آنها را رقابتیتر و فردگراتر میکند- یاد بگیرند نسبت به آنچه که مردم میتوانند با هم به انجام برسانند، هوشیارتر باشند و بفهمند چقدر سخت است که تمام کارهای بیسر و صدا را همانگونه که تیم تکمیل سفارش ما با مهارت انجام میدهد،
انجام دهند.
از طرف دیگر، تیم تکمیل سفارش اغلب آرام و ساکت بود و مثل یک عامل ناشناخته اما بنیادی عمل میکرد و رضایت مشتریان را کسب میکرد که این امر در هشت سال گذشته به رشد شرکت ما کمک کرده است. من میخواستم این کارمندان از این روز به این نتیجه برسند که صدای آنها نیز به اندازه گروه فروش شنیده میشود و مهم بود که آنها به کارگیری این موضوع را یاد بگیرند. با اینکه کار سختی بود اما از آنها خواستم که به عنوان یک عضوی از پرسنل فروش در خطوط مقدم باشند. با این کار آنها مهارت واقعی برای کمک به مشتریان را به دست خواهند آورد، چیزی که به آن نیاز دارند.
فعالیتهای شکار در این بازی به گونهای تنظیم شده بود که اعضای هر تیم مجبور شوند بعضی از کارهای اعضای تیم مقابل را انجام دهند. کارمندان فروش توانستند به موقع و سریع جعبهها را بسازند و انباشته کنند. از سفارش گیرندهها درخواست شد به غریبهها مراجعه کنند و با ایده امتحان کردن محصولات ما، به آنها کالا بفروشند.
این برنامه در یک روز گرم و آفتابی در ماه اوت، به مدت سه ساعت طول کشید، اما زمانی که به پایان رسید، موفقیت بزرگی بود. تیمها به روشهایی با هم کار کردند که قبلا کار نکرده بودند و نه تنها درک جدیدی به دست آورده بودند، بلکه حس کنجکاوی جدیدی نسبت به حرفهها و مردم داشتند. زمانی که روز به پایان رسید، همه موافق بودند کاری که انجام داده بودند بسیار سرگرم کننده بود و درخواست کردند که روزهای بیشتری این تجربه را داشته باشند.
بهترین قسمت این ماجرا این بود که پس از روز تیم سازی، در ماه بعد شاهد آن بودیم که کارمندان برخی روشهای خود را تغییر داده بودند. هر کدام از آنها تجربهای از آنچه که آن روز یاد گرفته، با خود به شرکت آورده است که بسیار با ارزش و قیمتی است.
ارسال نظر