از بروکراسی ذهن خود رها شوید

مترجم: رویا مرسلی

شما موضوعات را تا چه حد به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم‌بندی می‌کنید؟ یا بهتر بگوییم، آیا هیچ‌وقت موضوعات را برای درک بهتر آن طبقه‌بندی کرده‌اید؟ روانشناسان، بخش‌بندی را به عنوان یک مکانیزم دفاعی تعریف می‌کنند که انسان‌ها از آن به منظور جلوگیری از اضطراب ناشی از تضاد ارزش‌ها یا احساسات استفاده می‌کنند. به عنوان مثال، یک مدیر ممکن است خود را در منزل، شخصی حامی‌و حساس اما در محیط کار، انسانی سخت‌گیر و خشن بیابد. این دو تصویر از خود می‌تواند واقعی باشد چون این مدیر، زندگی خود را بخش بندی کرده است یعنی همان کاری که من آن را «بروکراسی ذهنی» می‌خوانم.

همه ما برای سازمان دهی زندگی و فرآیندهای فکری خود تقسیم‌بندی‌هایی انجام می‌دهیم. ما به طور روزمره با سیلی از داده‌ها و اطلاعات روبه‌رو هستیم که از لحاظ ذهنی برایمان راحت تر است که آنها را در قالب «کار یا «خانواده» طبقه‌بندی کنیم نه اینکه سعی کنیم دریابیم که این اطلاعات با کدام سطح از طبقه‌بندی ما نزدیک تر است. به طور مشابه، ما رفتار خود را نیز طبقه‌بندی می‌کنیم و وقتی در موقعیت‌های دشوار قرار می‌گیریم به طور ناخودآگاه به روش‌های خاصی عمل می‌کنیم. این الگوهای فکری همچنین به ما اجازه می‌دهد وظایف خود را در محیط کار حتی درشرایطی که نسبت به موضوعی در زندگی شخصی خود نگران هستیم انجام دهیم.

اما در عین حال، این تقسیم‌بندی می‌تواند فکر ما را محدود کند به طوری که ما رفتارها را در ارتباط با بخش خاص خود تحلیل نمی‌کنیم و ارتباط درستی ایجاد نمی‌کنیم. اخیرا به یک مدیر آموزش کمک می‌کردم که یک برنامه اجرایی بزرگ‌تر طراحی کند: ما متوجه شدیم که او سه متخصص متفاوت را برای هدایت جلساتی دعوت کرده بود که محوریت آن مهارت‌های ارتباطی بود. او بعدها توضیح داد که هر کدام از آنها در زمینه خاصی تخصص داشتند (ارتباطات مردمی، سیاست، آکادمی). بنابراین، او فکر کرد که این افراد احتمالا پیام‌های مختلفی دارند، پس ضرورت داشت که او این متخصصین را در بخش‌های لازم تقسیم کند.

در مورد دیگری، من به یک مدیر که در ملاءعام یکی از زیردستان خود را سرزنش کرده بود و باعث تضعیف روحیه و احساس عدم امنیت آن کارمند شده بود، آموزش می‌دادم. من از او پرسیدم که آیا او همین کار را با شخصی در خانواده خود انجام می‌دهد یا خیر؟ او ابتدا به طور طبیعی از شنیدن این حرف مبهوت شد، اما بعد از آن فهمید که تا چه حد بعضی از رفتارهای میان فردی خود را تقسیم‌بندی کرده بود. واضح است که بیشترین سوء عملکرد ناشی از عدم آگاهی است. ما از روی عمد رفتار متفاوتی را به اشکال گوناگون از خود نشان نمی‌دهیم و سعی نمی‌کنیم افراد را طبقه‌بندی کنیم. اما متاسفانه در هر حال این مساله اتفاق می‌افتد. خوشبختانه اگر بتوانیم روش‌هایی برای پرورش انعطاف پذیری ذهنی بیابیم‌، قادر به یافتن راه‌حل‌های خلاقانه‌تر و به کارگیری اطلاعات بهتری خواهیم بود. در دو مورد بالا، مدیر آموزش سرانجام سه متخصص خود را برای توسعه یک مدل یکپارچه‌تر در مبحث ارتباطات به چالش گرفت. در مورد دوم نیز آن مدیر به طور آگاهانه رفتارهای مثبتی را که می‌توانست از روابط خانوادگی اش در محیط کار الهام بگیرد را تشخیص داد.

دو روش وجود دارد که می‌تواند به پیشرفت این نوع تفکر چندسویه کمک کند:

۱- روش‌های غیرمعمول را در فرآیند حل مشکل خود بگنجانید.

افراد را از طیف‌ها، سطوح و فرهنگ‌های مختلف گردهم آورید تا راه حل‌های ممکن را شناسایی کنید. آنها را تشویق کنید که فقط ایده‌های خود را فهرست نکنند بلکه آنها را به روش منحصربفرد یا حتی غیرمعمول کنار هم قرار دهند. در آخر، احتمال دارد شاهد فرصت‌هایی باشید که در حالت معمول پدیدار نمی‌شدند. در مثال بالا مدیر آموزش، تفکر مبتنی بر طراحی خود را با گردهم آوردن متخصصانی از زمینه‌های مختلف شروع کرد تا به این نتیجه برسد که در برنامه آموزشی سازمان، چه برنامه‌هایی باید گنجانده شود و با این کار از همان ابتدا از دوباره‌کاری پرهیز کرد.

۲- به این مساله فکر کنید که به چالش‌های مشابه در موقعیت‌های مختلف چگونه پاسخ خواهید داد.

بعنوان مثال، آیا همان گونه که اهدافتان را با دوستانتان در میان می‌گذارید آن را با همکارانتان نیز در میان خواهید گذاشت؟ آیا عکس‌العمل شما در مورد کسی که اختیار و قدرت شما را در محیط کار به چالش می‌گیرد مشابه زمانی است که این اتفاق در محیطی می‌افتد که هیچ نفعی برای شما ندارد؟ آیا همانگونه که در منزل نومیدی خود را ابراز می‌دارید در محیط کار هم همین گونه نشان می‌دهید؟ آگاهی نسبت به این تفاوت‌ها می‌تواند به شما کمک کند که رفتارهای غنی‌تر و تاثیرگذارتری در مواجهه با این موقعیت‌ها داشته باشید. همه ما در رویارویی با جهان واقعی، اطلاعات و رفتارهایی را که دریافت می‌کنیم، تقسیم‌بندی می‌کنیم. اما کمرنگ کردن حد و مرز بین این بخش‌ها اغلب می‌تواند روشی کارآمد برای انجام کارها باشد.

منبع: HBR