کسب و کارهای کوچک
من یک رهبر هستم نه یک مدیر
«روی»، یک هنرمند ماهر است که صاحب کسب و کار کوچکی در تولید مبلمان چوبی است.
مترجم: رویا مرسلی
«روی»، یک هنرمند ماهر است که صاحب کسب و کار کوچکی در تولید مبلمان چوبی است. آنچه در مورد روی غیرعادی است این است که چند سال پیش وقتی او شرکتش را تاسیس کرد، هیچ اطلاعاتی درباره کسب و کار نداشت و شروع به خواندن کتابهای متعددی در این زمینه کرد. آنچه او در این سالها آموخت این است که میگوید «من یک رهبر هستم، نه یک مدیر. من در نوآوری و تعیین خط مشی خوب عمل میکنم و چشمانداز دارم؛ اما از اینکه دائم دراتاقم رفت و آمد باشد متنفرم. در زمان اوج کسب و کار، همیشه از دیگران خواستهام کارهای مدیریتی را انجام دهند و خودم طرحهای جدیدی برای مشتریان
ارائه میدادم.»
مدیریت در مقابل رهبری موضوعی است که امروزه درباره آن زیاد میشنویم.گفته میشود مدیریت، بر انجام کارمتمرکز است یعنی اجرا و کنترل مداوم؛ در حالی که تمرکز رهبری بر تغییر و نوآوری است.
چند سال پیش مدیریت، واژه جامعتری بود و مفهوم رهبری را نیز توام با ایجاد انگیزه، برنامهریزی، ارتباطات، سازماندهی و غیره شامل میشد. تا اینکه در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰ این حقیقت نمود پیدا کرد که احتمال دارد ایالات متحده در خطر عقب ماندگی در زمینه نوآوری نسبت به سایر رقبا (به خصوص ژاپن) قرار گیرد چون مدیریت سنتی که در کسبوکار آمریکاییها رواج داشت، تغییر و نوآوری را رشد نمیداد. چاره آن در مفهوم رهبری بود و بعد از آن شاهد تولد عصر جدیدی از رهبری بودیم.
بیشتر نویسندگان در زمینه رهبری، از همان زمان و تاکنون به وضوح بر اهمیت ادامه مدیریت تاکید دارند. هنوز هم موفقیت بستگی به اجرا، کنترل، غلبه بر محدودیتها، سیستمها، فرآیندها و تداوم فعالیتها دارد. بدون اینها، رهبری رویایی بیش نیست.
با این وجود، این روزها رهبر بودن یک فضای درخشان و رمانتیک را مجسم میکند؛ در حالی که مدیریت، یک تصویر عملگرایی ناخوشایند رنگ باخته را تداعی مینماید. اکنون تصور بر این است که رهبران، افراد ارشدی هستند که الهامبخش همه ما در رسیدن به کمال هستند، در حالی که مدیران، افراد ناخوشایند و کندی هستند که اسیر بودجه، زمانبندی، سیاستها و فرآیندها میباشند. اما وقتی به «روی» که معتقد است یک رهبر است نه یک مدیر توجه میکنیم، میبینیم او در وهله اول خود را یک هنرمند میداند، کسی که با چوب، زیبایی خلق میکند و اینکه او خود را یک رهبر میداند، ناشی از همین درک او از خود است.
رهبری و مدیریت، هر دو حیاتی هستند و رمانتیک دانستن یکی و بیارزش جلوه دادن دیگری کمکی به ماهیت این موضوع نخواهد کرد. برای بقا و موفقیت، همه کسبوکارها باید همزمان در بعضی زمینهها تغییر ایجاد کنند و در برخی، همان رویه قبلی را حفظ کنند. آنها باید هم به امور اجرایی بپردازند و هم به نوآوری. مهارتهای گروهی و طرز فکری که لازمه تغییر و نوآوری است، با آنچه لازمه تداوم اجرا و پیوستگی فعالیتهاست، متفاوت است. اما این فقط به آن معنا است که مسوولان باید قادر باشند هم به عنوان عامل تغییر عمل کنند و هم هدایتگر تداوم و ثبات باشند؛ یعنی همزمان مدیر و رهبر، با توجه به نیازها و شرایط. چالش اصلی در اینجا درک این مساله است که کدامیک از این دو، چه وقت لازم است. بنابراین، ایده آل جلوه دادن رهبری و بی ارزش کردن مدیریت فقط این چالش را سختتر میکند.
امروزه، برای جلوگیری از سوءتعبیر میان نقاط مثبت و منفی «رهبری» و «مدیریت» اغلب از واژه «رییس» (که عنوان
ایده آلی هم نیست) استفاده میشود. هیچکس دوست ندارد «ریاست شود». اشاره این واژه به فرد مسوول است؛ کسی که مسوول کار دیگران است و کسی که هرکدام از ما باید در محیط کار به او پاسخگو باشیم.
اگر رییس هستید، به خودتان به عنوان کسی که مسوول کار دیگران است فکر کنید. کسی که باید در مواقع لزوم، مدیریت و رهبری کند بدون آنکه برای کسی تبعیض قائل شود. بر آنچه برای افزایش کارآیی افرادتان نیاز دارید تمرکز کنید. شاید «روی» بگوید «من مدیر نیستم»، اما احتمالا بقای کسب و کار او به همان اندازه که در گرو استعدادهای رهبری او است، به مهارتهای مدیریتی او نیز بستگی دارد.
منبع: HBR
ارسال نظر