معرفی کتاب
هفت عادت در زندگی افراد تاثیرگذار
در زیر خلاصهای از کتاب آقای استفن کاوی درباره تاثیرگذاری فردی ارائه میشود.
مترجم: رویا مرسلی
در زیر خلاصهای از کتاب آقای استفن کاوی درباره تاثیرگذاری فردی ارائه میشود. از درون به بیرون: تغییرات از درون شکل میگیرد
طی صد و پنجاه سال گذشته، درباره موفقیت زیاد نوشته شده است. تمرکز این تحقیقات عمدتا روی اصول موفقیت و ساختار آن بوده است. ریشه و فلسفه موفقیت تحت عنوان اخلاق شخصیتی شناخته شده است که در آن موفقیت به ویژگیهایی چون کمال، شجاعت، عدالت، صبر و غیره نسبت داده میشود.
اخلاق شخصیتی ریشه در ویژگیهای اولیه فرد دارد، در حالی که اخلاق هویتی از ویژگیهای ثانویه ما نشات میگیرد. در عین حال هرچند ویژگیهای ثانویه در برخی موارد به موفقیت فرد کمک میکند، اما برای موفقیت بلندمدت، هر دو ویژگی اولیه و ثانویه ضروری هستند.
برای نشان دادن تفاوت میان ویژگیهای اولیه و ثانویه، مثال زیر ارائه میشود: فرض کنید در شیکاگو هستید و از یک نقشه برای پیدا کردن یک مقصد مشخص استفاده میکنید. در این مورد ممکن است شما مهارت ثانویه بسیار خوبی در خواندن نقشه مسیریابی داشته باشید، اما اگر نقشه شهر دیترویت را در دست داشته باشید هرگز به مقصد نخواهید رسید. در این مثال، داشتن نقشه درست، یک نیاز اولیه ضروری است قبل از آنکه بتوانید از مهارتهای ثانویه خود استفاده کنید.
ما دنیا را بر مبنای نگرش خود میبینیم که این مساله میتواند تاثیر عجیبی بر درک ما از هستی داشته باشد. به عنوان مثال، آزمایشات زیادی صورت گرفته که نشان داده است دو گروه متشکل از افراد با ویژگیهای مختلف، درک کاملا متفاوتی از یک پدیده مشترک داشتهاند. اگر ما به گذشته خود بنگریم، متوجه تغییر پارادایم در درک خود نسبت به پدیدههای مختلف خواهیم شد. برای ایجاد تغییرات بزرگ در زندگی، باید روی پارادایمهای اصلی خود که همان نگرش ما به هستی است، به خوبی کار کنیم.
اخلاق شخصیتی، بر این باور است که مجموعهای از اصول انکارناپذیر در همه انسانها مشترک است مثل عدالت، صداقت، کمال، شأن انسانی، کیفیت، پتانسیل و رشد. به طور کلی، اصول در تضاد با شیوههاست؛ چرا که شیوهها برای موقعیتهای خاصی انطباق دارند اما اصول جهان شمول هستند. ما در اینجا سعی میکنیم مفهوم «از درون به برون» را بر مبنای اصول و شخصیت بیان کنیم. از درون به بیرون یعنی تغییرات از درون خود ما شروع میشود. برای بسیاری از افراد، این مفهوم نمایانگر حرکت پارادایم از اخلاق هویتی به اخلاق شخصیتی است.
مروری بر هفت عادت
شخصیت ما از مجموعه عادتهای ما شکل گرفته و عادتهایمان نقش مهمی در زندگی ما دارد. عادتها، شامل دانش، مهارت و امیال است. دانش به ما امکان میدهد تا بدانیم چه کار کنیم، مهارت باعث میشود بدانیم چگونه آن کار را انجام دهیم و امیال، انگیزه برای انجام آن ایجاد میکنند.
این هفت عادت باعث حرکت ما به مراحل زیر میشود:
۱- وابستگی: پارادایمی که با آن بزرگ شدهایم. یعنی تکیه بر دیگران تا از کودکی مراقبمان باشند.
۲- استقلال: پارادایمی که تحت آن میتوانیم برای خودمان تصمیم بگیریم و از خود مراقبت کنیم.
۳- وابستگی متقابل: پارادایمی که تحت آن یاد میگیریم برای به دست آوردن چیزی که به تنهایی از عهده آن بر نمیآییم، همکاری کنیم.
بیشتر متون امروزی در رابطه با موفقیت، روی استقلال تاکید میکند و افراد را تشویق به آزادی و اتکا به نفس میکنند. واقعیت این است که ما به عنوان یک موجود اجتماعی، وابستگی متقابل داریم و در محیطی که نیاز به وابستگی متقابل، وجود رهبری و تیم احساس میشود، عدم وابستگی، یک پدیده ایدهآل نیست. برای آنکه انسانها به وابستگی متقابل برسند، باید اول استقلال خودشان را به دست آورند؛ چرا که افراد وابسته هنوز شخصیت خودشان را آنقدر رشد ندادهاند که به وابستگی متقابل دست یابند. به همین خاطر، سه عادت اول همان رموز رسیدن به موفقیتهای فردی است که باعث میشوند از وابستگی به وابستگی متقابل حرکت کنیم. این سه عادت عبارتند از:
• عادت ۱: کنشگر بودن.
• عادت ۲: داشتن هدف
• عادت ۳: رعایت اولویت در کارهایی که برای شخص مهم تلقی میشوند.
و عادات ۴و ۵و ۶ وابستگی متقابل را متحقق میکنند:
• عادت ۴: داشتن تفکر برد/برد
• عادت ۵: تلاش در جهت درک طرف مقابل و سپس انتظار درک شدن از طرف دیگران.
• عادت ۶: هم افزایی
و سرانجام عادت هفتم متضمن توسعه مستمر و مداوم است که همان قابلیت خودسازی و خودشناسی است. برای آنکه انسانها تاثیرگذار باشند باید بین خودسازی عملی و قابلیت توسعه فردی توازن ایجاد کنند. مثال مرغی را که تخم مرغ طلا میگذاشت، همه شنیدهایم. کشاورز فقیری مرغی داشت که هر روز یک تخم مرغ طلا میگذاشت و کشاورز کم کم ثروتمند شد. بعد طمع بر او چیره شد و فکر کرد باید تخم مرغهای زیادی در بدن مرغ نهفته باشد؛ پس مرغ را کشت اما هیچ تخم مرغ طلایی در آن نیافت. نتیجه این داستان آن است که اگر کسی سعی کند به سرعت به حداکثر بازدهی دست یابد، بدون آنکه ظرفیتهای لازم را به خوبی شناخته باشد، این ظرفیتها از بین خواهد رفت.
در تولید هم برای آنکه بین تولید و ظرفیت تولید توازن برقرار باشد، نیاز به سرمایههای فیزیکی، مالی و انسانی است. وفاداری مشتریان نیز یک سرمایه است که در آن نیاز به توازن میان تولید و ظرفیت تولید وجود دارد. البته این بدان معنا نیست که فقط ظرفیت تولید
حائز اهمیت است. اگر کسی ظرفیت ایجاد کند اما از آن استفاده نکند، تولیدی هم صورت نخواهد گرفت. پس بین ظرفیت و تولید واقعی هم باید توازن وجود داشته باشد.
خلاصهای از هفت عادت افراد فوقالعاده تاثیرگذار
عادت ۱: کنشگر بودن
تغییرات از درون شروع میشود و افراد بسیار کارآمد، در جهت توسعه زندگی خود تصمیماتی میگیرند که در حوزه عوامل تحتتاثیر آنها قرار دارند و صرفا با روی آوردن به عوامل خارجی تصمیمات را اتخاذ نمیکنند.
عادت ۲: داشتن هدف
به معنی رشد و توسعه اهداف شخصی به صورت اصل- محور میباشد؛ یعنی اینکه اهداف خود را به صورت بلند مدت بر مبنای اصول شخصی توسعه دهید.
عادت ۳: رعایت اولویت در کارهایی که برای شخص مهم تلقی میشوند
بخشی از وقت خود را به کارهایی اختصاص دهید که فکر میکنید این رسالت در شما نهاده شده تا به آن کار بپردازید. بین خودسازی عملی و ظرفیت توسعه فردی توازن ایجاد کنید. به نقشهای اصلی خود در حیات و در هستی پی ببرید و برای هر کدام از این نقشها وقت بگذارید.
عادت ۴: داشتن تفکر برد/برد
به دنبال قراردادها و روابطی باشید که منفعت دوسویه داشته باشد. در مواردی که در معاملات، امکان تحقق وضعیت برد/برد وجود ندارد، این واقعیت را بپذیرید که بهتر است اصلا معاملهای صورت نگیرد. در رابطه با ایجاد فرهنگ سازمانی، حتما در میان کارمندان رفتار برد/برد را ارج نهید و حتی به طور غیرعمدی هم اجازه ندهید کارمندان برای رفتار برد/باخت ارزش قائل شوند.
عادت ۵: ابتدا سعی در درک طرف مقابل و بعد انتظار درک شدن از طرف دیگران
اول سعی کنید شخص مقابل را درک کنید و فقط در آن صورت تلاش کنید که طرف مقابل هم شما را درک کند. استفن کاوی این عادت را مهمترین اصل در روابط بین فردی میداند. گوش دادن فعال، تنها این نیست که فقط صدای طرف مقابل را آنهم از دریچه تجربیات خود بشنویم، بلکه بدان معناست که خود را در جایگاه طرف مقابل قرار داده و طوری گوش دهیم که به احساس و منظور او
پی ببریم.
عادت ۶: هم افزایی
از طریق ارتباطات مبتنی بر اعتماد، از تفاوتهای فردی به گونهای استفاده کنید که یک کل خلق کنید که بزرگتر از مجموع اجزا باشد (به عنوان مثال، اگر یک کارگر ۲ واحد محصول تولید کند، این بدان معناست که ۱۰ کارگر باید ۲۰ واحد محصول تولید کنند. اما در عمل، این ۱۰ کارگر ممکن است کمتر از ۲۰ یا بیشتر از ۲۰ واحد تولید کنند. در حالتی که آنها بیش از ۲۰ واحد تولید کرده باشند، یک کل ایجاد شده است که بزرگتر از مجموع اجزاست). افراد میتوانند از راه درک و اعتماد دو طرفه، تعارضها را حل کنند و به راهحل بهتری دست یابند. راهحلی به مراتب بهتر از آنکه اگر هر شخص راه خود را میرفت، به آن میرسید.
عادت ۷: استمرار خودشناسی
به خود این فرصت را بدهید که از طریق خودسازی مستمر ظرفیت شناخت خود را از نظر فیزیکی، ذهنی، اجتماعی- احساسی و معنوی بالا ببرید. بین جنبههای فوق، تعادل ایجاد کنید.
ارسال نظر