وجه مشترک ورزش حرفه‏‌ای  و تجربه MBA

به طور معمول، ورزشکاران کلاس جهانی، برای آماده‌‌سازی المپیک نیازمند انضباط و تمرین‌‌های منظم بسیاری هستند که فقط با تمرکز و وقف زندگی برای ورزش امکان‌‌پذیر است. دو ورزشکار داستان ما نیز از این قاعده مستثنی نیستند و برنامه تمرینی فشرده و انضباط شخصی قابل‌توجهی در زندگی‌‌شان به چشم می‌‌خورد.

دوچرخه‌‌سواری در خون رایان بوده است. پدر او هم زمانی در دهه ۸۰ میلادی در رقابت‌‌های مختلف فضای آزاد شرکت می‌‌کرد و پدربزرگش نیز زمانی که در ارتش بود، برای دیدار با مادربزرگش به طور مرتب ۴۰ کیلومتر در روز رکاب می‌‌زد.

او می‌‌گوید: «دوچرخه‌‌سواری همیشه بخشی از تاریخچه خانواده ما بوده است و از ۱۴ سالگی می‌‌دانستم که می‌‌خواهم این ورزش را به صورت حرفه‌‌ای دنبال کنم. حفظ جایگاهم در تیم المپیک، تعهد فراوانی می‌‌خواست. ما در دوران کرونا به رقابت می‌‌پرداختیم که نیازمند تمرین روزانه بود. حتی اگر به معنای تمرین در آپارتمان ۴۲ متری‌‌ام بود.»

جک نیز از دوران نوجوانی به طور مرتب ورزش کرده است. به این صورت توانست استعداد و صلاحیت لازم برای حضور در المپیک و نمایندگی کشورش را به دست آورد. او می‌‌گوید: «با توجه به تمرین‌‌ها و سازماندهی برنا‌‌مه‌‌های مسابقات، لازم بود تمام حرفه‌‌ خود را صرف اسکی کنم.

از طرف دیگر باید به دنبال اسپانسر می‌‌گشتم تا بتوانیم مربی و کادرفنی مناسبی به تیم خود اضافه کنیم. چنین کاری تعهدی تمام‌‌وقت می‌‌طلبید. پس از آن زمان، تهدیدهای تمرین در دوران کرونا بود و باید ملاحظات بهداشتی را رعایت می‌‌کردیم. در نهایت باید در مقابل تماشاگران فراوان رقابت می‌‌کردیم که به جز عجیب بودنش، تجربه‌‌ای شگفت‌‌انگیز بود.»

تغییر حرفه

فارغ از تمرین‌‌های فشرده و فعالیت‌‌های این دو نفر به عنوان ورزشکاران حرفه‌‌ای در بالاترین سطح جهانی که نیازمند فداکاری‌‌های بسیار است، تحصیل آنها در مدرسه کسب و کار لندن نظر را به خود جلب می‌کند.

 رایان می‌‌گوید که ورزشکاران حرفه‌‌ای، دوران فعالیت پرهیجان ولی کوتاهی دارند. در هر دو رشته دوچرخه‌‌سواری و اسکی، بیشتر ورزشکاران چند سال قبل یا بعد از ۳۰ سالگی بازنشسته می‌‌شوند. پس از آن اغلب باید به کاری دیگر مشغول شوند. این تغییر شغلی بزرگ نیازمند کسب دانش، مهارت‌‌ها و توانمندی‌‌های جدید است.

رایان تجربه خود را چنین نقل می‌کند: «به عنوان ورزشکار، دوران حرفه‌‌ای کوتاهی داشتیم. من فعالیت‌‌هایم را زود شروع کردم و با یک مربی، مهارت‌‌های دوچرخه‌‌سواری‌‌ام را افزایش می‌‌دادم. در کنار آن، با یکی از دوستانم یک استارت‌آپ درمانی راه‌‌اندازی کردیم که واقعا از آن لذت می‌‌بردم. او به من توصیه کرد که در سطح ارشد رشته مدیریت اجرایی (MBA) تحصیل کنم. اما با توجه به اینکه هنوز مدرک کارشناسی نداشتم، چنین فرصتی برایم فراهم نبود.»

او پس از مراجعه به وب‌سایت دانشگاه لندن و اطلاع یافتن از شرایط خاص دانشگاه برای تحصیل فعالان خاص نظامی و ورزشی، تصمیم گرفت با گذراندن آزمون جی‌‌مت (GMAT) درخواست تحصیل کند. او این فرآیند را حین آماده‌‌سازی برای المپیک طی کرد. با آنکه به نظر می‌رسد چنین کاری تمرکز را می‌گیرد، به گفته خودش باعث شد که انرژی و انگیزه بیشتری برای حرکت داشته باشد.

جک آماده‌‌سازی حرفه جدید را زودتر آغاز کرد. او که می‌‌دانست بازنشستگی پس از المپیک، بار روانی زیادی دارد، پس از حضور در رقابت‌‌ها از انرژی و زمان خود برای ساختن حرفه آینده‌‌اش استفاده کرد. او شرکت خود را تاسیس کرد و یک بازی واقعیت مجازی ورزشی ساخت.

او می‌‌گوید: «می‌‌دانستم که کاری برای بعد از المپیک نیاز دارم. راه‌‌اندازی شرکت شخصی خود به معنای آن بود که پس از دوران ورزشی هم درآمد و اعتباری برای ورود به دوره‌‌های آموزشی مدیریت اجرایی خواهم داشت. نمی‌‌خواستم که فقط یک ورزشکار بازنشسته باشم. می‌‌دانستم که حضور در دوره‌‌های MBA می‌تواند میانبری برای رسیدن به سایر همسن‌‌هایم باشد که از ابتدا مشغول کار بوده‌‌اند.»

از المپیک تا دانشگاه

رایان معتقد است که گذراندن دوره MBA برای ورزشکاران پیشین بسیار عالی است. هر کس که در میانه دهه ۲۰ یا ۳۰ عمر خود این دوره را می‌‌گذراند، به دنبال شروعی جدید در حرفه شغلی خود است. به همین دلیل، فضایی مشترک بین آنها وجود دارد. رایان که شروع این مسیر برایش دشوار بود، به سرعت حمایت دوستان همفکر خود را به دست آورد.

او توضیح می‌دهد: «در ورود به یک محیط جدید، همواره می‌توانید بخش جدیدی از خود را کشف کرده و به آن تکیه کنید. با این حال، من به سرعت با محیط ارتباط گرفتم و همه چیز سر جای خود قرار گرفت. برای من که تا آن زمان تحصیلات ساختاریافته نداشتم، یادگیری هر مطلب جدیدی هیجان‌‌انگیز بود. تجربیات و مهارت‌‌های جدیدی به دست می‌‌آوردم.»

جک با شروع تحصیل، فرصت این را داشت که ابزارها و دانش جدید خود را بلافاصله در کسب و کارش استفاده کند و اثر آنی آن را ببیند. از این رو، تجربه یادگیری شگفت‌‌انگیزی داشت و البته به گفته خودش از حمایت همتایانش هم برخوردار شد.

او توضیح می‌دهد: «باورکردنی نبود که بسیاری از اطلاعات و یادگیری‌‌های خود را می‌توانستم استفاده کنم. از بازاریابی و تحلیل داده گرفته تا مدیریت مالی، کاربردهایی فوق‌‌العاده در کسب و کارم داشتند. مطالب جذاب و مرتبط بسیاری وجود داشت. همچنین حمایت همتایان و همکلاسی‌‌های خود را داشتم که بسیاری از آنها به زودی دوستانی صمیمی شدند.»

درس‌‌هایی از المپیک

جک وجه مشترکی بین ورزش حرفه‌‌ای و تجربه MBA مشاهده می‌کند و آن روحیه تیمی است. او تفاوت بسیاری بین تیم‌‌سازی و هدایت یک تیم ورزشی در المپیک با جو و آموخته‌‌هایش در دوران تحصیل مشاهده نمی‌‌کند. او می‌‌گوید: «هرقدر تیم شما بهتر باشد، عملکردتان بهتر خواهد شد و دوران حرفه‌‌ای موفق‌‌تری خواهید داشت. این موضوع چه در رقابت‌‌های المپیک باشید و چه در کلاس درس، صحت دارد. من با مشاهده انسجام دانشجویان، عملکرد آنها، شیوه ارتباطات، همکاری و پیشرفت آنها، عملکرد خود را ارتقا می‌‌دادم.»

رایان با نظر او موافق است و شباهت‌‌هایی از نظر ریسک‌‌پذیری و برنامه‌‌ریزی هم مشاهده می‌کند. او می‌‌گوید: «هر کس که یک حرفه ورزشی یا دوره تحصیلی مدیریت اجرایی را انتخاب می‌کند، به دنبال ساختن چیزی برای رسیدن به اهداف خود است. برای بسیاری از افراد، شروع تحصیلات مدیریت اجرایی تصمیمی جسورانه است، چرا که باید از حرفه مطمئن خود دور شوند. این ریسک‌‌پذیری را در کسب و کار یا ورزش یا به عنوان یک کارآفرین به خوبی می‌توان مشاهده کرد.»

با این حال، به عقیده او رسیدن به چنین هدفی بستگی به دو موضوع دارد. نخست، داشتن ذهنی باز و اولویت دادن به کنجکاوی. فرصت‌‌ها بسیاری از مواقع در نامحتمل‌‌ترین مکان‌‌های ممکن وجود دارند. به عنوان مثال، او به یاد می‌‌آورد که یک بار با یکی از همکلاسی‌‌هایش درباره تحصیل صحبت کرده و صحبت آنها به یک فرصت کارآموزی انجامیده است. آن فرصت در نهایت تابستان امسال او را به یک پست شغلی جدید در شرکت مشاوره مدیریت مک‌‌کینزی رساند.

به توصیه او «باید چشم و ذهن را به روی فرصت‌‌های احتمالی باز نگه داشت. سپس باید آماده استفاده از آن فرصت بود. حتی اگر علاقه اندکی به آن دارید، باید فرصت بیشتری به آن بدهید تا حقیقتش را به خوبی مشاهده کنید.»

یکی از درس‌‌های دیگر، دانستن این است که چه چیزی را می‌توانید کنترل کنید و چه چیزی را نمی‌توانید. طبق تجربه رایان، «طی دوران تحصیل، هیاهو و عوامل حواسپرتی بسیاری پیرامون شما خواهد بود و برخی از آنها از کنترلتان خارج است. نکته این است که فقط می‌توانید عملکرد خود را کنترل کنید. من همچنین تلاش کرده‌‌ام که بر اطرافیان خود تاثیر مثبتی بگذارم. البته نمی‌توانم نظر آنها را نسبت به خودم کنترل کنم ولی می‌توانم آنچه از دستم برمی‌‌آید، انجام دهم. همین قاعده در حرفه ورزشی نیز وجود دارد. در المپیک ما رکورد جدیدی به جا می‌‌گذاریم و سپس می‌‌بینیم که آن رکورد توسط تیم خودمان شکسته می‌شود. اگر خودم را قربانی شرایط می‌‌کردم و با از دست دادن مدال طلا کنار نمی‌‌آمدم، ضربه روحی سنگینی می‌‌خوردم. اما آموخته‌‌ام که فقط بر عملکرد خود و آنچه در کنترلم است، تمرکز کنم.»

جک انسان سرسخت‌‌تری است و به سختکوشی باور دارد. او توضیح می‌دهد: ‌‌ «من اعتقاد دارم که سختکوشی در زمان جوانی، شالوده موفقیت را می‌‌سازد؛ چه در ورزش و چه در کسب و کار. اگر تمام تلاش خود را برای ماهر شدن در چیزی پس از تحصیل به کار ببندید، تلاش‌‌های شما به سرعت تجمیع می‌شود و نتیجه می‌دهد. مردم اغلب به جوانان توصیه می‌کنند که موفقیت در دنبال کردن رویاهاست.

اما به‌نظرم موضوع به همین سادگی نیست. به‌عقیده من همواره باید در رسیدن به اهداف خود، فارغ از آنکه چه هستند، سختکوشی کنیم.»

منبع: London Business School