جواد رنجبر

مدیرانی که به علم روز مجهز نیستند یا مدیرانی که چندان سیستماتیک مسائل مدیریت را نمی‌دانند وقتی با پیچیدگی مدیریت علمی و انتقاد در برابر روش مدیریت خود روبه‌رو می‌شوند با یک جمله خود را راحت می‌کنند و می‌گویند: «این هم روشی دیگر است.» در واقع این مدیران می‌خواهند به روش‌های خود در مقابل مدیریت علمی و مدرن مشروعیت بخشند. از دید این افراد ظاهرا مدیریت یک راه مشخص نیست و به سلیقه‌ها و شخصیت‌های مدیران بستگی دارد. یعنی راه‌های مختلفی برای رسیدن به موفقیت وجود دارد.

با بررسی نتایج فعالیت مدیرانی که چنین دیدگاهی دارند به راحتی معلوم می‌شود که این دیدگاه و اعمالی که بر مبنای آن انجام می‌شود صرفا یک خودفریبی ساده لوحانه است.

روش‌های مدیریت سنتی، غیرعلمی و غیر سیستماتیک هیچ گاه هم وزن و در کنار روش‌های مدیریت علمی قرار نمی‌گیرد و شاخص‌های مالی و عملکردی پایان سال نیز به راحتی نشان می‌دهد که «این هم روشی دیگر است» جمله درستی نیست.

برخی روش‌ها ضد روش و برخی مدیریت‌ها ضد مدیریت است. اقتصاد و کارخانه داری به شدت بی‌رحم است و کوچک‌ترین اشتباهات را در شاخص‌های مالی و موقعی که حقوق پرسنل عقب می‌افتد یا چکی در پشت باجه بانک متوقف می‌شود به رخ مدیران می‌کشد.

تشبیه مدیریت به نگه داشتن یگ گوی بلورین در سنگلاخ تشبیه بی ربطی نیست. مدیریت به راحتی افتادن و شکستن آن گوی ممکن است به نابودی برسد.

بنابراین هیچ گاه نمی‌توان مدیریت را تابع سلیقه، خواست و تعریف‌های شخصی مدیران کرد بلکه این مدیران هستند که باید تابع اصول مدیریت باشند و آن را خوب فراگیرند و به کار بندند.

مدیرانی که با پرهیز از آموختن و فراگیری مطالعه و شرکت در کلاس‌های آموزشی را تعطیل می‌کنند در واقع راهی دیگر را برای مدیریت انتخاب نکرده‌اند بلکه راه شکست مجموعه خود را در پیش گرفته‌اند.

راه دیگر یا راه شکست معمولا دارای سه بعد یا وجه می‌باشد. اولین وجه آن فکری و ذهنی است. در این وجه مدیر به جای مراجعه مکرر به اصول و صاحب نظران علمی به قالب‌های ذهنی بسته خود مراجعه می‌کند. در این حالت هر نوع تلاش و کنکاش، حتی برای فهمیدن مسائل جدید، بی‌اهمیت دانسته می‌شود تا روش‌های غیرعلمی و غیرمنطقی مشروعیت یابند.

وجه دوم راه دیگر یا راه شکست آن است که مدیران مسائل پیچیده را می‌فهمند و لزوم مراجعه به آرای صاحب نظران را درک می‌کنند اما در فهمیدن و به کار بردن روش‌های اجرایی نقص دارند. این مدیران می‌دانند که روش‌هایشان درست نیست و تا حدود زیادی روش‌های درست را هم می‌فهمند، اما معمولا نمی‌دانند این روش‌ها را چگونه باید اجرا کنند یا روش‌های غلط خود را هم منجر به نتایج مشابهی می‌دانند.

وجه سوم، راه دیگر مدیرانی هستند که روش‌های اجرایی را هم می‌فهمند و می‌توانند آن را روی کاغذ هم رسم کنند و حتی به دیگران نیز توصیه کنند اما از اجرا و مدیریت و بیان و رفتارهای ایجاد تحول عاجزند.

وجه چهارم، مدیرانی هستند که توان اجرا هم دارند اما از تغییرات می‌ترسند و راه‌های غلط تکرار شده را در عمل به راه‌های درستی که بلدند ترجیح می‌دهند.

اما در نهایت هر چهار وجه نتیجه ای یکسان در پی دارد و گفتن جمله «این هم روشی دیگر است» باعث فروپاشی تدریجی کارخانه می‌شود.

Ranjbarmail۲@yahoo.com