نکات مدیریتی
مشخصههای نبوغ
۱- اندیشهورزی اصیل: یک نابغهکار خود را با ذهن باز عاری از عرفها آغاز میکند، چشماندازهای جدید به خود میگیرد، مسالهای را به کلی تجزیه کرده و سپس دوباره اجزای آن را به طرق بهتر گرد هم میآورد. بسیاری از افکار بزرگ به دلیل آنکه با اندیشهورزی عرفی مطابقت نمیکردند، رد شدهاند و به دلایلی نظیر غیرعملی بودن یا «جلوتر از زمان بودن» به باد انتقاد گرفته شدهاند. ساعتسازان سوئیسی نمونهای از یک چنین طرز تفکری هستند: آنان این فکر که ساعت را میتوان به شکل الکترونیکی، به جای چرخدندهها و فنرها، ساخت، رد کردند. ۲- اندیشهورزی خلاق: یک فرد نابغه همیشه پذیرای امکان است، در پی حل مسائل به وسیله فرضیه است، ابتدا دست به یک جهش ذهنی میزند و بعد میبیند که آیا صحت آن قابل اثبات است یا خیر. انیشتین همیشه از فرضیه استفاده میکرد تا اشتقاقات ریاضی خود را با شوق آغاز کند و امکانی را مجسم کند تا بعدا بتوان به دنبال اثبات یا عدم اثبات آن برود. اشتقاق منطقی شما را در راههای معین اندیشهورزی، بسته به اینکه از کجا آغاز کنید، قرار خواهد داد. کنجکاوی دائم و اعتماد به نفس خودرا حفظ کنید به جای آنکه در پی یافتن امنیت در آنچه نزدیک یا مشخص است، باشید.
۳- اندیشهورزی تحلیلی: یک فرد نابغه بر روی یک مساله یا فکر به شکل پیشرونده و موشکافانه و خلاقانه، با به چالش گرفتن منطق ریاضی یا عملی کار خواهد کرد. یک نابغه، ضمن آنکه از طریق جهشهای خلاقانه به سطوح یا ابعاد تازهای دست مییابد، هنوز نیاز دارد که به بیان عملی به آن معنا بخشد؛ این امر غالبا نیاز به یک منطق ذهنی ناب دارد، زیرا فرمولهای ریاضی یا اصول علمی موجود ممکن است خودشان کاملا بر پایه برخی فرضهای غلط بنا شده باشند. پیشرفتهای چشمگیر به ندرت از طریق اشتقاق عرف کسب میشوند بلکه، نیاز به اثبات مفهوم جدید دارند.
۴- اندیشهورزی مشاهدهای: یک نابغه از یک حالت هوشیاری که بهطور استثنایی بالا است، آگاهی بیشتر از آنچه میگذرد برخوردار است و مثل یک کارآگاه قضایی به دنبال الگوها میگردد. برخی از بهترین بینشها از مشاهده، به جای تحقیق و تفحص، به دست میآید، نظیر مردمشناسی که آنچه را که میگذرد به دقت مشاهده و ملاحظه میکند. این امر، بهویژه هنگامی که زبان جاری یا منطق از تبیین پدیده یا رفتاری عاجز میماند، مفید به فایده است. الکساندر فلمینگ بر روی کشتهای پزشکی بیحفاظ خود، درست مانند بسیاری از پزشکان دیگر، کپک یافت. با این حال، بهجای آنکه آن را دور بریزد، این امر را زیر نظرگرفت که چه چیزی موجب آن میشود؛ یک کنجکاوی مشاهدهای که منجر به پنیسیلین شد.
۵- اندیشهورزی دوگانه: یک نابغه میتواند بهطور موازی فکر کند، ابهامات ظاهری را تاب بیاورد، متضادها را گردهم آورد، و بیارتباط را مرتبط سازد. راهحلهای جدید غالبا متناقض هستند، چه با عرفها یا با خود، و درحقیقت تعریف اسکات فیتزجرالد از اینکه چه چیز یک ذهن درجه یک را میسازد، این است: «توانایی حفظ دو فکر متضاد بهطور همزمان». نیلز بوهر، فیزیکدان دانمارکی، تصور کرد که به نور چگونه میتوان هم بهعنوان ذرات و هم امواج اندیشید. این به نظر کاملا متضاد میآمد. با این حال کشف «فوتونها» ذرات غیرملموسی که شبیه امواج رفتار میکنند بهوسیله او، به نظریه مکملیّت که از جانب وی ارائه شد، انجامید. به همین ترتیب، لئوناردو داوینچی صدای یک زنگ را با امواج ناشی از افتادن یک سنگ در آب ترکیب کرد تا به این فکر برسد که صدا بهصورت امواج منتشر میشود.
۶- اندیشهورزی کلنگرانه: یک فرد نابغه میتواند چشمانداز وسیعتری به خود بگیرد، و مساله کلنگرانه را در بافتی از محیط خودش ببیند و اجزای متعدد آن را قطعه به قطعه گرد هم آورد. انیشتین رشتههای مختلف جهان طبیعی ما را گردهم آورد و مشخصههای ظاهرا گوناگون نظیر انرژی، جرم و سرعت نور را باهم یکپارچه کرد. کار انتزاعی پیکاسو به دنبال بازنمایی چیزی بسیار فراتر از یک تصویر ساده بود. کارهای او به مشاهدات وی، شخصیت، بافت، احساسات و پنداره بخشید. او در پی برانگیختن اندیشهای کلنگرانهتر و ژرفتر، بهجای المثنیسازی هر آنچه میبیند، بود. درحقیقت، توانایی مشاهده تصویر بزرگتر، یا پر کردن فضاها، غالبا میتواند به این معنا باشد که یک نابغه «هر آنچه را که همه میبینند، میبیند، اما به نحوی میاندیشد که هیچ فرد دیگری نیندیشیده است».
۷- اندیشهورزی پرحجم: یک فرد نابغه در جستوجوی تعداد متعددی از راهحلها، بهجای فقط یک راهحل است، راهحلهایی که روی هم قرار میگیرند یا یکدیگر را به چالش میکشانند، و دائما جستوجوگر یک راهحل کاملتر است. یک نابغه دارای ذهنی دائما فعال و پربار است، کمیت محض بروندادشان میتواند مرعوبکننده باشد به همین دلیل است که گاه سالها طول میکشد تا بهترین فرد، از افراد شکستخورده تفکیک شود.
۸- اندیشهورزی عملگرایانه: یک فرد نابغه میداند که ایدهها و راهحلها در شکل انتزاعی چندان مفید به فایده نیستند، نظریهها و مفهوم باید به واقعیت تبدیل شوند، و اینکه باید عملی و مفید باشند. یک فرد نابغه دائما در حال اندیشیدن، کاویدن، اختراع و کشف است. با این حال، نبوغ تنها زمانی نبوغ است که بتوان آن را در یک اقدام عملی قرار داد و بهنحوی بتواند ارزش اضافه کند.
۹- اندیشهورزی دیداری: یک فرد نابغه قادر است افکار خود را به شکلی روشنتر، معمولا به طریق دیداری با استفاده از نمودارها و قیاس بیان کند تا از پیچیدگی، به طرق قابلفهم معنا به دست دهد. انفجار خلاقیت در رنسانس با خیلی از طرحها و نمودارها شهرت یافت. همچنانکه لئوناردو داوینچی و گالیله به طرز گرافیکی افکار انقلابی خود را مصور کردند. این آثار بسیار بیش از کلمات و ارقام، تخیل مردم را به چنگ میآوردند. تصاویر امکان میدهند که پیوندها سریعتر ایجاد شوند، مفاهیم بسیار سادهتر ظاهر شوند و نظام کلنگرانه تبیین شود.
۱۰- اندیشهورزی با عقیده راسخ: یک فرد نابغه باید از قدرت درونی، باور و اطمینان برخوردار باشد تا نسبت به آنچه به آن باور دارد، نیرومند باقی بماند، در حالی که عرفها و همکاران، وی را به چالش خواهند کشید. از گالیله و لئوناردو، تا انیشتین و پیکاسو، یک فرد نابغه نیاز به یک قدرت ایمانی درونی دارد تا در کنار افکار و اقدامات افراطی خود که با عقیده رایج تعارض دارند و وضعیت موجود را به چالش میگیرند و میتوانند به سهولت مورد مصالحه افراد کمتر مصمم قرار گیرند. همچنان استوار باقی بماند. برای هر فرد با هر موقعیتی که در جامعه داشته باشد، دشوار است که تغییر معناداری را در آنچه در اطرافش میگذرد چه در کارها و چه در باورها، بلافاصله دوست داشته باشد. ما ایمنی و آسایش ناشی از آنچه میدانیم را بر آنچه نمیدانیم ترجیح میدهیم، اما ما عموما امکان، منطق و فایده در اندیشهورزی متفاوت را میبینیم و آن را میپذیریم و نهایتا درگیر آن میشویم. یک فرد نابغه باید غالبا به فراسوی امروز دست دراز کند و مردم به آهستگی به دنبال خواهند آمد و آنچه را که جدید، متفاوت و بهتر است پذیرا خواهند شد.
منبع: پرورش نبوغ بازاریابی / مترجم: سینا قربانلو/ انتشارات: بازاریابی
ارسال نظر