«یادگیری مادامالعمر» مفهومی برای رشد آموزش در آینده
چرا؟ چون دانشگاهها و دورههای آموزشی در راستای سه سازه کلاسیک طراحی شدهاند: زمان، عمل و مکان. دانشجویان معمولا در سالهای دهه ۲۰ زندگی خود (سازه زمان) در محیط دانشگاه همدیگر را میبینند (سازه مکان) تا در کلاسها شرکت کنند (سازه عمل). این مدل کلاسیک از گذشته دانشگاههای مهمی را ایجاد کرده، اما حالا با دیجیتالی شدن جوامع - که به همه امکان میدهد با اتصال به اینترنت به یادگیری دسترسی داشته باشند – و با ایجاد نیاز به کسب مهارتهای روز در دنیایی که به سرعت تغییر میکند، به چالش کشیده شده است. دانشگاهها باید بدانند که یادگیری در دهه ۲۰ زندگی دیگر کافی نیست. اگر پراکندگی و اجرای تکنولوژیک سریعتر از این رشد کند، نیروی کار مجبور است دائما مهارتهای خود را تجدید کند.
مدل دانشگاههای امروزی باید رشد کند. دانشجویان باید به مهارتها و دانش درست مجهز شوند تا بتوانند در دنیایی که «ارزشها عمدتا از تعاملات انسانی و توانایی ابداع و تفسیر چیزهایی که از عهده ماشین خارج است» استخراج میشوند، رقابت کنند. دانشگاهها با آموزش دانش بنیادی و مهارتهای بهروز شده، میتوانند مهارتهای یادگیری مادامالعمر به دانشجویان ارائه کنند و صرفا آنها را برای شغل داشتن آماده نکنند.
برخی دانشگاهها همین الان هم نقش مهمی در یادگیری مادامالعمر ایفا میکنند و میخواهند ارزش مدارکی را که به دانشجویان فارغالتحصیل میدهند حفظ کنند. این نقش جدید، با مجموعه چالشهای بزرگی مواجه است و نیاز دارد که کاملا ابداع شود. یک روش برای شروع این فرآیند تحول، میتواند این باشد که مدل دادن مدرک بعد از چهار سال را کنار بگذاریم تا برنامه آموزشی را با یادگیری مادامالعمر سازگار کنیم. نام مدل جدید میتواند «گذرنامه مادامالعمر» باشد. به این ترتیب، مدرک کارشناسی گذرنامه شما برای یادگیری مادامالعمر خواهد بود. دانشجویان در چند سال اول، فقط «یاد میگیرند که چگونه یاد بگیرند» و مهارتهای استدلال کردن به آنها یاد داده میشود که تا آخر عمر با آنها میماند. بهعنوان مثال، فیزیک به شما امکان میدهد همه چیز دنیا را مشاهده و توجیه کنید و در ضمن این مشاهدات را در قالب مدلهای تازه تلفیق کنید و گاهی آنها را به تئوریها یا قوانینی تبدیل کنید که برای پیشبینی کردن مورد استفاده قرار میگیرند. ریاضی، زبانی است که برای فرمولسازی قوانین فیزیک یا اقتصاد و انجام محاسبات پیچیده که به پیشبینی منجر میشوند، مورد استفاده قرار میگیرد. این دو رشته، بهطور طبیعی ارکان اصلی آموزش را در دانشگاههای فنی شکل میدهند.
پیشرفتهای اخیر در متدهای محاسبه و علم داده، ما را به سوی بازنگری در علم و مهندسی سوق میدهد. کامپیوترها بیش از پیش به بازیگران اصلی اهرمسازی داده تبدیل میشوند تا پرسشهایی را درست کنند که به روشهای کاملا تازه استدلال نیاز دارد. بنابراین، رشته درسی تازهای که علم کامپیوتر، برنامهنویسی، آمار و یادگیری ماشینی را ترکیب میکند، باید به رشتههای پایه سنتی ریاضی و فیزیک اضافه شود. این سه رکن، به شما امکان میدهند یادگیری موضوعات فنی پیچیده را برنامه همه عمر خود قرار دهید.
طبق این مدل جدید، سطح کارشناسی ارشد، اولین مهر تایید در سفر یادگیری مادامالعمر شما خواهد بود. برنامه آموزشی ارشد، باید با متمرکز کردن دانشجویان بر کسب مهارتهای عملی از طریق انجام پروژه، آنها را برای مشاغل حرفهای آماده کند.
علاوه بر قابلیتهای فنی، ماهیت اصلی پروژهها باید مهارتهای نوسنجی، اجتماعی و کارآفرینی را توسعه دهد؛ مهارتهایی مثل تفکر طراحی، ابتکار عمل، هدایت تیم، گزارشدهی عملکرد، یا برنامهریزی منابع. این مهارتها علاوه بر اینکه باید بهصورت عملی در برنامه آموزشی گنجانده شوند، بلکه مجهز بودن به آنها در آینده بسیار مهم خواهد بود، چون اتوماتیکسازی آنها کار دشواری است.
بهطور خلاصه، مدرک کارشناسی ارشد جدید، به پرتفویی از پروژههای تحقیقی و لیستی از مهارتهای فنی که در واحدهای کوچک آموزش داده میشوند، تبدیل خواهد شد. این پرتفو، پایان بازی دارد و باید دائما و همزمان با تغییر تکنولوژیها بهروز شود.
بعد از مدرک کارشناسی ارشد، باید سطوح بسیار بیشتری وجود داشته باشد که امکان یادگیری مادامالعمر را در طول سالها فراهم کند. اگر دانشگاهها تصمیم بگیرند این مدل یادگیری را پیادهسازی کنند، با چالشهای سازمانی زیادی مواجه خواهند شد که سازههای مکان و عمل آنها را به هم میریزد. اول، تعداد دانشجویان غیرقابل پیشبینی خواهد بود. اگر همه فارغالتحصیلان فعلی بخواهند دوباره طبق مدل جدید آموزش ببینند، تعداد آنها خیلی بیشتر از حالا میشود و دانشگاه از نظر وسعت یا منابع با ناپایداری مواجه میشود. دوم، دانشجویانی که تازه فارغالتحصیل میشوند، با فارغالتحصیلان حرفهای و باتجربه قبلی ترکیب میشوند. این موضوع دینامیک کلاسها را تغییر میدهد و شاید آن را بهتر کند. یادگیری مبتنی بر پروژه با یک تیم ناهمگن، واقعیت دنیای حرفهای را منعکس میکند و بنابراین میتواند آمادگی بهتری برای آن ایجاد کند.
آیا همه اینها مثل یک داستان علمی-تخیلی به نظر میرسد؟ در بسیاری از کشورها، تحصیل بهصورت پارهوقت، موضوعی استثنایی نیست. بهطور میانگین، در کشورهای عضو «سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه» (OECD)، در سال 2016 دانشجویان پارهوقت 20 درصد ثبت نامهای دانشگاهی را تشکیل میدادند. در خیلی از کشورها، این درصد بالاتر است و مثلا در استرالیا، نیوزیلند و سوئد، از 40 درصد هم فراتر میرود.
دانشگاهها در این سفر جدید، نقش مهمی دارند و تحصیلات عالی در معرض تغییر است. درست است که در مدل قدیمی هم دانشگاهها استعدادهایی پرورش دادند و برای جامعه ارزش ایجاد کردند، اما این باعث نمیشود که خواستار سازگار شدن ویژگیهای آنها با نیازهای جامعه امروز نشویم.