بفهمید دقیقا چرا
ایچل بتیه بهعنوان رئیس نیروی انسانی شرکت jobvite اغلب به افراد مشاوره میدهد که چگونه رفتن کارمندان را مدیریت کنند. بههمین خاطر وقتی یکی از کارمندان منابع انسانی درخواست ترک سازمان را ارائه کرد باعث تعجب او نشد. از آنجا که او کارمند باارزشی بود که با شغلی که در آن بود و در جهت سازمان مطابقت داشت، ریچل تصمیم گرفت تا بیشتر در این باره بداند و سوالات واکنشبرانگیز از او بپرسد مثلا اینکه «چه چیزی انگیزه این تغییر را در تو ایجاد کرد؟» یا «آیا اتفاق خاصی رخ داده است؟» تا متوجه شود که آیا از بیرون برای جذب او تلاش میشود یا اینکه از فرآیند شغل فعلی خود رضایتی ندارد.
ایچل بتیه بهعنوان رئیس نیروی انسانی شرکت jobvite اغلب به افراد مشاوره میدهد که چگونه رفتن کارمندان را مدیریت کنند. بههمین خاطر وقتی یکی از کارمندان منابع انسانی درخواست ترک سازمان را ارائه کرد باعث تعجب او نشد. از آنجا که او کارمند باارزشی بود که با شغلی که در آن بود و در جهت سازمان مطابقت داشت، ریچل تصمیم گرفت تا بیشتر در این باره بداند و سوالات واکنشبرانگیز از او بپرسد مثلا اینکه «چه چیزی انگیزه این تغییر را در تو ایجاد کرد؟» یا «آیا اتفاق خاصی رخ داده است؟» تا متوجه شود که آیا از بیرون برای جذب او تلاش میشود یا اینکه از فرآیند شغل فعلی خود رضایتی ندارد. البته ریچل سعی نکرد همه اطلاعات را در گفتوگوی اول بهدست آورد. او میگوید: «گاهی اوقات بعد از آنکه هیجان اولیه خبر فروکش کرد بهتر میتوان گفتوگوی مفید با افراد داشت.» هرچند آن کارمند ابتدا گفته بود که شغل جدید موقعیت درآمدی بهتری برای او دارد، اما بعد اقرار کرد که به نظرش پیشرفت او در شغل فعلیاش به اندازه کافی سریع نیست. ریچل بعد از آن از رئیساش خواست با او صحبت کند و همچنین با بقیه افراد شرکت نیز صحبت کرد تا نظر آنها را درباره رفتن آن شخص جویا شود. بالاخره آن کارمند تصمیم خود را گرفت و شرکت را ترک کرد، اما ریچل رفتن او را یک شکست در حرفه خود نمیداند؛ چراکه این قضیه به او کمک کرد بهتر بفهمد چه کسی باید جایگزین او باشد. ریچل میگوید: «زندگی افراد همواره در حال تغییر است؛ خانواده، شرکت و معیارها. اگر او میخواست اینقدر سریع در شغل خود رشد کند، حق با او بود. این شغل برای او ایدهآل نبود.»
ارسال نظر