وقتی روح تیمی از حد معقول خارج میشود
نویسنده: Liz Ryan
مترجم: مریم مرادخانی
منبع: Forbes
این ستون ارائهدهنده دیدگاهی نوین برای خدمات مشاوره مدیریتی به افراد و سازمانها است که توسط متخصصان این حوزه پاسخ داده میشود. شما میتوانید پرسشهای خود را به modiran@den. ir ارسال کنید و منتظر پاسخ ما باشید.
مشاور عزیز،
حدود ۱۴ ماه است که در سمت مدیر فروش وارد یک شغل جدید شدهام. همکاران من همه بزرگسال هستند و قطعا، به اندازه کافی بالغ هستند که بدانند چه تصمیمی درست است اما بسیاری از آنها دوست دارند دائما دور هم جمع شوند و مهمانی بگیرند.
نویسنده: Liz Ryan
مترجم: مریم مرادخانی
منبع: Forbes
این ستون ارائهدهنده دیدگاهی نوین برای خدمات مشاوره مدیریتی به افراد و سازمانها است که توسط متخصصان این حوزه پاسخ داده میشود. شما میتوانید پرسشهای خود را به modiran@den.ir ارسال کنید و منتظر پاسخ ما باشید.
مشاور عزیز،
حدود ۱۴ ماه است که در سمت مدیر فروش وارد یک شغل جدید شدهام. همکاران من همه بزرگسال هستند و قطعا، به اندازه کافی بالغ هستند که بدانند چه تصمیمی درست است اما بسیاری از آنها دوست دارند دائما دور هم جمع شوند و مهمانی بگیرند. آنها در محل کار با هم درباره اتفاقات خارج از شرکت، پچ پچ و گاهی خبرچینی میکنند. گاهی فضای شرکت شبیه دبیرستان میشود.
شاید این مسائل به من ربطی نداشته باشد اما گاهی احساس میکنم که روابط آنها و پیامدهایش، به محیط کار سرایت کرده. هرکس وظیفهاش را بهخوبی انجام میدهد اما تاثیرات روابط غیرکاری افراد در محل کار کاملا مشهود است. آیا باید این موضوع را با آنها مطرح کنم یا با افراد دیگری در این رابطه صحبت کنم؟
از یک طرف احساس میکنم این مساله به من ارتباطی ندارد. اما از طرف دیگر نگران آنها هستم. انگار آنها تا به حال این پند قدیمی را نشنیدهاند که «هرگز کار را با خوشگذرانی قاطی نکن». نظر شما چیست؟
پاسخ:
دوست عزیز، تشخیص اینکه برای راهنمایی کارمندانت، تا چه حد میتوانی وارد حریم زندگی شخصی آنها شوی، کمی مشکل است. یک باور سنتی در این رابطه وجود دارد که «هیچ اتفاقی که خارج از محل کار افتاده را برای همکار یا کارمند خود تعریف نکنید مگر اینکه آن اتفاق، باعث ایجاد مشکلی در عملکرد شما شده باشد». به نظر میرسد که این مشکل تو نیست اما ترجیح میدهی به کارکنان خود گوشزد کنی که میان زندگی شخصی و کاری خود حد و مرز قائل شوند و ظاهرا دوست داری مثل هر فرد مسنی که مسوولیت افراد جوانتر از خودش را برعهده دارد، آنها را از عواقب کارهایشان آگاه کنی.
بدون شک، در تیم تو کارکنانی پیدا میشوند که هم ارتباطات سالمی دارند و هم میان اعضای تیم از اعتبار خاصی برخوردارند و با تو نیز رابطه صادقانهای دارند. میتوانی از این افراد بهعنوان رهبران فکری استفاده کنی (رهبران فکری Opinion Leaders: اعضای با نفوذ تیمها هستند که مورد اعتماد بقیه افراد گروهند و بسیاری از اعضای گروه برای مشورت یا همفکری از آنها کمک میگیرند). میتوانی با این کارمندان صحبت کنی و راهنماییهایت را با آنها در میان بگذاری.
این مکالمه میتواند به این شکل آغاز شود:
«جک» کارمند جوان: گزارشها را دریافت کردم. مرجوعیها کمتر از انتظارمان بود. این ماه پایان خوبی خواهیم داشت.
تو: بسیار عالی! دیگر چه خبر از گروهت؟
جک: خبر خاصی نیست. دیوانهکننده، مثل همیشه.
تو: میتوانم نظرت را در مورد چند موضوع بپرسم؟
جک: البته!
تو: امیدوارم طی این ۱۴ ماه توانسته باشم نیازهای تو و بقیه را برآورده کنم. اما در حال حاضر با مشکلی دست و پنجه نرم میکنم. تیم ما عالی است. همه سخت کار میکنند و من از این بابت از آنها ممنونم. این خیلی خوب است که اعضای تیم با هم روابط دوستانهای دارند. اما من کمی نگران روابط آنها خارج از محل کار هستم، دوستیها، قهرها و آشتیها و مسائلی از این قبیل. نظر تو چیست؟
جک: تمام آن فعالیتها بعد از ساعات کاری است. به عملکرد کسی که لطمه وارد نشده، درست است؟
تو: مشکل همینجاست. اگر در مورد فرهنگ این شرکت و روابط غیرکاری کارمندان چیزی نمیدانستم، مشکلی نبود. اما صحبتها به محل کار کشیده شده و با اینکه من در این دورهمیها حضور ندارم، گاهی خبرهایی میشنوم. بخش ما دارای وجهه و اعتبار است. آیا این رفتارها به اعتبار حرفهای ما لطمه نمیزند؟
جک: اما مردم زندگی شخصی خودشان را دارند. میخواهید به آنها چه بگویید؟ بگویید که حق ندارند با یکدیگر رابطه داشته باشند؟
تو: درست میگویی. من این موضوع را مطرح کردم نه فقط به خاطر وجهه تیم، بلکه به خاطر وجهه تک تک کارکنان. فکر میکنی اگر این موضوع را در جلسه کارکنان مطرح کنم، چطور واکنش نشان میدهند؟
جک: فکر کنم اگر در حد یادآوری باشد خوب است. اما در مورد جزئیات روابط، فکر نمیکنم مطرح کردن این موضوع عاقلانه باشد. مثلا اگر بخواهید چیزی بگویید، چه میگویید؟
تو: میتوانم بگویم که بهتر است میان روابط کاری و شخصی خود حد و مرز قائل شوید.
جک: به نظر من اگر به این موضوع بهصورت کلی اشاره کنید، چون مربی اعضای تیم هستید، بعضی از کارکنان صحبتهای شما را جدی خواهند گرفت اما شاید بعضی دیگر، به این صحبتها اهمیت ندهند که البته این اتفاق در هر تیمی کاملا طبیعی است.
تو: ممنونم جک.
میتوانی این مساله را با چند کارمند دیگر نیز در میان بگذاری و سپس تصمیم بگیری که گام بعدی چه میتواند باشد. اینکه بهعنوان یک مدیر بخواهی به کارکنانت درس زندگی بدهی اصلا بد نیست به شرطی که به آنها این اطمینان را بدهی که قصد نداری بایدها و نبایدهای خارج از محیط کار را به آنها دیکته کنی.
این کاملا به میزان اعتمادی که میان تو و کارمندان شکل گرفته بستگی دارد. اگر کارکنان به تو اعتماد داشته باشند، از راهنماییهای تو ناراحت یا عصبانی نمیشوند و میدانند که نیت تو این نیست که از این طریق آنها را کنترل کنی.
مسائلی از این قبیل برای برخی مدیران مهم است و برای برخی دیگر مهم نیست. من تو را تحسین میکنم چون نیازهای کارکنانت را درک میکنی و میدانی که زندگی هرکس به خودش مربوط است. مادامی که پذیرای نظرات و عقاید کارکنان باشی و به جای اینکه وادارشان کنی از مقررات تو اطاعت کنند، در زندگی شخصی و حرفهای، به آنها کمک کنی، نه برای تو مشکلی پیش خواهد آمد، نه برای آنها.
ارسال نظر