پایداری واقعا چیست؟

دارسی هیچکاک و مارشا ویلارد
مترجم: مهدی نیکوئی
منبع: حرکت به سمت پایداری

در سال‌های گذشته، مطالب زیادی درباره پایداری نوشته شده، بر اهمیت پایدار شدن اقتصاد کشورها و همچنین کسب‌وکارهای مختلف تاکید شده و این موضوع مطرح شده که با در پیش گرفتن پایداری می‌توان به اهداف اقتصادی و غیراقتصادی مهم برای شرکت‌ها، سریع‌تر دست پیدا کرد. با این حال، پایداری همچنان یک مفهوم انتزاعی است و به خوبی برای افراد تشریح نشده که چگونه می‌توان آن را به اقدامات عملی تبدیل کرد. واقعا چگونه می‌توان اقدامات یک سازمان را در جهت پایداری، سازماندهی کرد؟ از مفهوم پایداری، تاکنون تعاریف مختلفی ارائه شده است: «تامین نیازهای خود بدون آنکه توانایی نسل‌های آینده را برای تامین نیازهایشان از بین ببریم»، «خوب زیستن در چارچوب محدودیت‌های طبیعت»، «خیانت نکردن به فرزندانمان».

 

فارغ از تعاریف مختلف پایداری، صاحب‌نظران این مفهوم را دارای یک قلمرو عمده می‌دانند: اقتصادی، اجتماعی و زیست‌محیطی. کسب‌وکارها همواره به این سه مفهوم به عنوان «سه خط قرمز» اشاره کرده‌اند. پایداری به جای آنکه به یکی از این سه بعد، بها بدهد، قصد دارد تا هر سه را بهینه کند. در غیر این‌صورت، کسب‌وکارها یا اقتصاد کشورها به عنوان یک کل مجبور خواهند بود تا هزینه‌های پایدار نبودن را بپردازند. در بلندمدت، نمی‌توان یکی از این موارد را بدون توجه به دو موضوع دیگر به دست آورد. به عنوان مثال، چین در یک دهه گذشته، نرخ رشد اقتصادی ۹ درصدی یا بیشتر را همواره حفظ کرد اما اکنون نسبت به هزینه‌های زیست‌محیطی آن رشد آگاه می‌شود؛ هزینه‌هایی مانند سیل، آلودگی، مشکلات سلامتی و فرسودگی منابع طبیعی. به این صورت، بیشتر منافع حاصل شده در آن دوران از دست می‌رود. اداره حفاظت از محیط زیست چین به این نکته رسیده است که زیان‌های زیست‌محیطی بین ۸ تا ۱۵ درصد از تولیدات ناخالص داخلی این کشور را از بین می‌برند. به همین دلیل است که گفته می‌شود هر سه مولفه پایداری، به یکدیگر وابسته هستند. بدون یک اقتصاد سالم، بیکاری افزایش می‌یابد و هزینه‌های اجتماعی بسیاری را بر جای می‌گذارد. در همین حال، به‌دلیل محدودیت منابع مالی، دولت هم نمی‌تواند مشکلات اجتماعی ایجاد شده را حل کند. از طرفی، بدون داشتن یک محیط زیست سالم، منابعی که اقتصاد بر آنها استوار است، فرسوده شده و مشکلات اجتماعی زیادی را بر جای می‌گذارد. بدون داشتن یک جامعه پویا هم نیروی کار مورد نیاز برای فعالیت‌های اقتصادی وجود ندارد و مردم هم مسائل زیست‌محیطی را یک مساله لوکس می‌دانند که درخور توجه نیست.

زمانی که این وابستگی‌های متقابل را به خوبی درک نکنیم، نمی‌توانیم تصمیمات درستی بگیریم. در واقعیت هم هر کدام از ما گرایش به آن داریم که بر یکی از این سه حوزه بیش از بقیه تمرکز کنیم. فنا کردن یک حوزه برای حوزه دیگر در نهایت منجر به انفجار مشکلات می‌شود. به عنوان مثال، برای دهه‌ها، کنگره آمریکا دست به افزایش سطح استانداردهای زیست‌محیطی سوخت خودروها می‌زد. آنها قصد نداشتند که به اقتصاد خود ضربه بزنند و همچنان خودروسازی، محور فعالیت‌های اقتصادی کشور بود. با این حال، این استانداردها باعث شد تا آمریکا بیش از پیش به نفت وارداتی وابسته شود و در خلال جنگ عراق، با بحران اقتصادی مواجه شود. آنها نتوانستند با کاهش عرضه نفت اوپک انطباق پیدا کنند و نفت تولیدی خودشان مشکلات بسیاری برای این کشور ایجاد کرد؛ به طوری که بسیاری از شهروندان آمریکا به‌دلیل مشکلات تنفسی و ریوی در بیمارستان‌ها بستری شدند. براساس گزارش آژانس تحقیقات سلامتی و کیفیت آمریکا، آلودگی منجر به آسم شد که در سال ۱۹۹۸، زیانی ۱۳ میلیارد دلاری برای آمریکا به بار آورد. البته افزایش آلایندگی در آمریکا منجر به آلودگی بیشتر کره زمین شد که هزینه‌هایی بر دوش تمام ساکنان کره زمین گذاشت. آنها مجبور هستند آسیب‌های بیشتر به دارایی‌هایشان، کاهش تولیدات کشاورزی و همچنین توفان‌های ساحلی را هم تحمل کنند.

آیا اقتصاد آمریکا واقعا نتایج مثبتی از تصمیمات کنگره به دست آورد؟ احتمالا نه. آیا حداقل، خودروسازی از این تصمیمات نفع برد؟ باز هم مجبور هستیم که جواب منفی بدهیم. اکنون تویوتا توانسته به عنوان رقیب جدی جنرال موتورز مطرح شود و در چندین سال از دهه گذشته هم به عنوان بزرگ‌ترین خودروساز جهان نام خود را مطرح کند.البته لازم است به این نکته توجه شود که پایداری با جنبش‌های زیست‌محیطی تفاوت دارد. پایداری، نیاز به یک اقتصاد سالم را به رسمیت می‌شناسد. طبیعت، محدودیت‌هایی دارد که باید بیاموزیم چگونه با آنها انطباق بیابیم و در غیر این‌صورت باید منتظر پیامدهای آن باشیم. آلان آتکیسون، نویسنده کتاب «اعتقاد به کاساندرا» تفاوتی بین «رشد» (به معنای بزرگ‌تر شدن، مواد اولیه بیشتری مصرف کردن و اثرات منفی بیشتری بر طبیعت گذاشتن) و «توسعه» (حرکت کردن به جلو، بهتر شدن بدون داشتن تاثیر منفی بیشتر بر محیط) قائل می‌شود. همان‌طور که آتکیسون عنوان می‌کند، باید رشد را متوقف کرد. اگر انسان با اختیار خود، جلوی رشد را نگیرد، طبیعت به اجبار این کار را انجام خواهد داد. در مقابل، زمانی که رشد باید متوقف شود، توسعه باید تسریع شود. ما باید به نرخ به‌کارگیری فناوری‌های سبزتر و پاک‌تر سرعت ببخشیم. ما نیاز به یک اقتصاد سالم داریم تا بتوانیم پول لازم برای سرمایه‌گذاری این نوآوری‌ها را تامین کنیم. زمانی که مردم به یک کیفیت منطقی از زندگی دست می‌یابند، تقاضای بیشتری برای محیط زیست سالم‌تر هم خواهند داشت. ما تنها نیازمند برنامه‌ریزی راه‌هایی هستیم که با افزایش رفاه انسان‌ها، فشار بر طبیعت افزایش نیابد. ما نیاز داریم تا بهتر شویم نه بزرگ‌تر.