ایجاد تحول در خدمات مشتریان
صدای مشتریان ناراضی را بشنوید!
مترجم: سیدساجد متولیان
منبع: Harvard Business Review
اصلاح و بهبود تعاملات با مشتریان هیچگاه به اندازه زمان حاضر حائز اهمیت نبوده است، بهویژه در دورانی که شبکههای اجتماعی امکانات گستردهتری را برای شنیده شدن صدای مشتریان ناراضی فراهم کردهاند. بسیاری از شرکتها قصد دارند سطح خدمات مشتریانشان را بهبود بخشند، اما سوال این است، چگونه؟
راهکار رایج اغلب شرکتها در این زمینه، بازنویسی توضیحات ارائه شده از سوی کارکنان بخش ارتباط با مشتریان و اجرای طرحهای آزمایشی (پایلوت) است.
مترجم: سیدساجد متولیان
منبع: Harvard Business Review
اصلاح و بهبود تعاملات با مشتریان هیچگاه به اندازه زمان حاضر حائز اهمیت نبوده است، بهویژه در دورانی که شبکههای اجتماعی امکانات گستردهتری را برای شنیده شدن صدای مشتریان ناراضی فراهم کردهاند. بسیاری از شرکتها قصد دارند سطح خدمات مشتریانشان را بهبود بخشند، اما سوال این است، چگونه؟
راهکار رایج اغلب شرکتها در این زمینه، بازنویسی توضیحات ارائه شده از سوی کارکنان بخش ارتباط با مشتریان و اجرای طرحهای آزمایشی (پایلوت) است. این راهکارها ممکن است به بهبود تدریجی منجر شوند که برای شرکتهایی که خدمات مشتریانشان در وضعیت مطلوبی قرار دارد، قابل قبول است. اما اگر عملکرد خدمات مشتریان نامطلوب بوده یا اوضاع کسبوکار خراب باشد و مشتریان دارای حق انتخاب قابلتوجهی باشند، آن وقت چه باید کرد؟
جوچن ویرتز (Jochen Wirtz) و ران کافمن (Ron Kaufman) دو محقق و مشاور مقیم سنگاپور در همین راستا، یک تغییر عمیقتر در فرهنگ سازمانی را پیشنهاد میدهند. آنها بر مبنای تجربه ۲۵ ساله خود در زمینه خدمات مشتریان، استفاده از چهار راهکار زیر را به صورت تکی یا ترکیبی، کلید ایجاد تحول در خدمات مشتریان میدانند:
1) همان ابتدای کار سراغ کارکنانی که با مشتریان در ارتباط هستند نروید: به جای آن مطمئن شوید بخشهایی که با مشتریان در ارتباط هستند (مانند فروش، خدمات پس از فروش و غیره)، از پشتیبانی خوبی برخوردار هستند. افرادی که در بخش خدمات مشتریان فعال هستند، میدانند که داشتن مشتریان راضی در کار آنها تا چه حد مهم است و در اغلب مواقع مشکل اصلی در بخش انبار، فناوری اطلاعات یا سایر بخشهای داخلی شرکت است که نیازهای همکاران خود که در صف اول ارتباط با مشتریان قرار دارند را به درستی تامین نمیکنند. در این مواقع بازآموزی کارکنانی که در ارتباط با مشتریان هستند، صرفا اتلاف وقت و نارضایتی این دسته از کارکنان را به دنبال خواهد داشت. بنابراین به هنگام آموزش به همه کارکنان توجه داشته باشید و در ابتدا روی بخشهای داخلی شرکت که تامینکننده محصولات و خدمات هستند، متمرکز شوید. در سال ۲۰۰۹، شرکت نوکیا زیمنس یک برنامه آموزشی را برای نمایندگان بخشهای فروش و خدمات مشتریانش اجرا کرد، اما به توفیق چندانی دست نیافت. مشکل اصلی از کارکنان بخش توسعه نرمافزار و سختافزار بود که در مقابل تغییرات و برآورده کردن نیازهای همکاران خود در بخش فروش و خدمات مشتریان مقاومت میکردند و آنها را غیرضروری و غیرمنطقی میدانستند. بعد از چند ماه آموزش غیرمولد و کماثر، شرکت به این جمعبندی رسید که آموزشها را برای کارکنان بخشهای توسعه نرمافزار و سختافزار نیز اجرا کند. سال بعد میزان رضایت از خدمات در میان مشتریان اصلی به میزان ۲۰ درصد افزایش یافت.
2) آموزشها را به یک مهارت یا زمینه کاری خاص محدود نکنید: به کارکنان به صورت عمومی راجع به آنچه «خدمات ممتاز» نامیده میشود آموزش بدهید. شرکتها اغلب هزینههای هنگفتی را صرف آموزش کارکنانشان میکنند تا آنها دقیقا بر اساس فرآیندها و فلوچارتها با مشتریان گفتوگو کنند (مثلا اگر مشتری راجع به X صحبت کرد، کارمند باید پاسخ Y را به او بدهد). سپس آنها به رصد کردن تماسهای تلفنی میپردازند یا در قالب جا زدن خود به عنوان مشتری، رفتار کارکنان بخش خدمات مشتریان را کنترل میکنند تا مطمئن شوند که کارکنان از قوانین وضع شده پیروی میکنند. اما در عمل کارمندی که بیش از حد در یک چارچوب خشک عمل کرده و از روی یک متن ثابت صحبت میکند، اغلب راجع به نیازهای واقعی مشتری از خود همدلی و خلاقیت کمتری نشان میدهد. یک رویکرد موثرتر در این زمینه، متقاعدسازی کارکنان برای در پیش گرفتن یک تعریف یکپارچهنگر از خدمات مشتریان است: برای دیگران در درون و خارج از سازمان ارزش ایجاد کنید. به آنها بیاموزید که ابتدا دغدغههای مشتریان را به رسمیت بشناسند و سپس اقدام به عمل کنند. کارکنان باید بهطور مداوم از خود بپرسند: «من قرار است به چه کسی خدمات ارائه بدهم، آنها به چه چیزی نیاز دارند و برای آن بیش از همه ارزش قائل میشوند؟»
3) تغییرات را صرفا آزمایش نکنید بلکه آنها را عملی کنید: عقل سلیم میگوید که اگر آزمایش کوچکی موفق بود، میتوان آن را در مقیاس گستردهتری نیز اجرا کرد. شاید این برای تغییرات جزئی عملی باشد، اما برای تغییرات محسوستر شرکتها باید تحرک بیشتری از خود نشان دهند و چشماندازشان را بلندمدتتر در نظربگیرند. در سال ۲۰۱۲ شرکت هواپیمایی موریس از مشکلات عدیدهای رنج میبرد: علاوهبر زیان ۳۰ میلیون دلاری، خدمات مشتریان نامطلوب و اعتماد به نفس پایین کارکنان، آنها با نارضایتیهای صنفی و خطر واگذاری سهم بازار به رقبای خاورمیانهای خود نیز روبهرو بودند.آندره ویلیجوئن (Andre Vilijoen) مدیرعامل جدید شرکت، هدف خود را «بازگشت به سوددهی و تبدیل شدن به یک هواپیمایی چهار ستاره» تعریف کرد و به تعبیر محققان «عظیم و سریع» عمل کرد. او در قالب برگزاری کارگاههای رهبری سازمانی برای مدیران ارشد، کارگاههای آموزش مدرسان برای کارکنان برگزیده و یک دوره دو روزه حل مسائل خدمات مشتریان برای همه کارکنان به بازآموزی نیروی انسانی سازمانش پرداخت. یک تیم چندمنظوره به طراحی و پیادهسازی اقدامات جدید برای افزایش سطح رضایت مشتریان مبادرت کردند که شامل مواردی همچون سرو غذای باکیفیتتر و نوشیدنی بهتر، اجرای سرگرمیهای داخل پرواز، فراهم کردن امکانات بهتر برای کودکان و در نظر گرفتن اتاقهای استراحت جدید برای مسافران در فرودگاه میشد. بر اثر این اقدامات نهتنها سال بعد شرکت به سوددهی بازگشت، بلکه مطابق ردهبندی سایت معتبر Skytrax هواپیمایی موریس به لیست «۱۰هواپیمایی بهبود یافته» راه یافت. ضمن اینکه نرخ رضایتمندی مشتریان تا ۱۲ برابر افزایش پیدا کرد و نرخ ترک شغل توسط کارکنان به زیر ۵ درصد رسید.
4) صرفا معیارهای قدیمی و سنتی خدمات مشتریان را دنبال نکنید: به جای نگرانی راجع به معیارهای سنتی رضایت مشتریان نظیر سهم پرداخت مشتری (Share of Wallet) و امتیاز خالص ارتقادهنده (Net Promoter Score)، سازمانها باید به تعداد ایدههای جدید ارزشآفرین که به اجرا در آمدهاند توجه کنند. این به آن معنا نیست که معیارهای سنتی بیاهمیت هستند، بلکه مطابق نظر محققان اینها «شاخصهای تاخیرانداز» هستند یعنی میتوانند تلاشها برای رسیدن به تغییرات سریع و محسوس را با کندی مواجه کنند.
شرکت نوکیا زیمنس سالها میزان رضایت مشتریان خود را با یک پرسشنامه طولانی ۱۵۰سوالی مورد سنجش قرار میداد که درک و بهکارگیری دادههای حاصل از آن دشوار بود. در سال ۲۰۱۰ شرکت رویکرد خود را بهطور کلی تغییر داد و به جای پرسشهای بلی یا خیر، از مشتریان پرسشهایی با انتهای باز پرسید. این تغییر، تمرکز کارکنان بخش خدمات مشتریان را نیز تغییر داد؛ حال آنها به جای آنکه به دنبال کسب امتیاز خاصی باشند، به دنبال راههایی بودند که بتوانند مشتریان شادتری داشته باشند. لازم به ذکر است تا زمانی که رهبران سازمان از رویکردهای ساختارشکنانه حمایت جدی بهعمل نیاورند، این رویکردها اجرایی نخواهند شد. عجیب نیست که بسیاری از موردکاویهای ذکر شده با حضور مدیران عامل جدید محقق شده است. اما برای شرکتهایی که به عللی همچون رقابت شدید، حاشیه سود کم و تغییر در سطح انتظارات مشتریان دچار مشکل شدهاند، استفاده از این راهکارها میتواند تفاوتهای محسوسی را در عملکرد و سودآوری شرکت ایجاد کند.
ارسال نظر