به خاطر پسرم

این روزها زمزمه مهاجرت فریبرز عرب‌نیا و خداحافظی‌اش از سینما شنیده می‌شود، موضوعی که توجه مخاطبان و علاقه‌مندان سینما را جلب کرده است. او که به‌تازگی در نمایش «عاشقانه‌های ناآرام» حضور داشت، گویا قراردادش با این گروه به پایان رسیده و این روزها مشغول جابه‌جایی و فراهم کردن مقدمات سفر به خارج از کشور است. ترک ایران

عرب‌نیا درلا‌به‌لای دغدغه‌های این روزهای خود در گفت و گو با «ایسنا» بسیار شفاف به سوالات پاسخ داده است. او درباره بازگشتش به صحنه تئاتر گفت: خیلی صادقانه بخواهم بگویم، چون دارم از ایران می‌روم، این تجربه برای من آغوش‌گیری تماشاچی‌ها، همشهری‌ها و هموطنانم بود که برای ما یک خاطره مشترک باقی بگذارد و اینکه هر دو این خاطره را به یاد بیاوریم و از آن به نیکی یاد کنیم. این یادگاری برای تماشاچی برای من از همه چیز مهمتر بود؛ حتی مهم‌تر از اینکه با این نقش می‌توانم در کارنامه‌ام یک نقطه عطف بگذارم یا نه، حقیقت این است که اولویت من ملاقات با مردمم بود در روزهای آخری که در ایران هستم.

به خاطر پسرم

عرب‌نیا همچنین از دلایل ترک ایران گفت: هرچه سنم بیشتر می‌شود به مکاشفه در فرهنگ و غوطه‌ور شدن در آن فکر می‌کنم و طالب فراگیری هستم. هموطنانم را با تمام ضعف‌ها، قوت‌ها و کشورم را با تمام اوج‌ها و فرودها و حتی پلشتی‌هایی که در دوره‌هایی به آن تحمیل می‌شود دوست دارم.

موج‌ها و حماسه‌ها، بالا و پایین رفتن‌های وطنم در تمام سال‌هایی که زندگی کردم حالا دیگر بیشتر شناخته شده و هیچ‌وقت نمی‌توانم آن را فراموش کنم یا بگذارمش اینجا و بروم کشوری دیگر. قاطعانه می‌گویم، هرگز قصد مهاجرت دائمی از ایران را ندارم و دلیل من از سفر طولانی‌مدت، شرایط زندگی شخصی‌ام است و اینکه می‌خواهم در کنار پسرم باشم که قرار است تحصیلش را در کشور دیگری ادامه بدهد. چندسالی را مجبور می‌شوم زمان کار کردن و استراحتم را تغییر بدهم.

پیش از این تابستان‌ها استراحت می‌کردم و در طول سال کار، اما حالا باید همزمان با تحصیل جانیار کنار او باشم، آشپزی کنم و در کشوری که فقط من را دارد، مثل یک رفیق برای پسرم باشم و در طول تابستان کار کنم.

حرف آخر

حرفی که برایم خیلی مهم است، این است که من هیچ زمانی به صراحت نگفتم که چقدر مردم سرزمینم را دوست دارم و به آنها دلبسته‌ام یا درصدد این نبودم که القاب تصنعی درباره‌شان به‌کار ببرم که آنها را وادار به پذیرش من کند‌؛ چیزی که متاسفانه در جامعه ما به یک اپیدمی تبدیل شده است، اما الان که مجبورم زمان کمی در ایران و کنارشان باشم می‌خواهم بگویم که قلبم به اندازه تک‌تک‌شان می‌تپد.