بازگشت فیلم‌های تاریخ‌ساز به سینما

گروه فرهنگ و هنر: گروه هنر و تجربه در حالی فعالیتش را با اکران فیلم‌های خاص در برخی از سینماها آغاز کرد که جای خالی چنین گروهی در چرخه اکران به چشم می‌آمد. استقبال قابل‌توجه مخاطبان از فیلم‌های این گروه باعث شد تا مدیران سازمان سینمایی به فکر تقویت این گروه سینمایی بیفتند و یکی از مهمترین برگ‌های خود را در سال جدید رو کرده‌اند. اکران فیلم‌های تاریخ‌ساز و خاطره‌انگیز سینمای ایران کاری است که گروه هنر و تجربه با نمایش فیلم «گاو» ساخته داریوش مهرجویی آغاز کرده و حالا هم قرار است از ۱۶‌خرداد یکی دیگر از مهم‌ترین فیلم‌های سینمای ایران با عنوان «باشو غریبه کوچک» به‌کار خود ادامه دهد. این فیلم محصول سال ۱۳۶۴ است که پس از پنج سال توقیف اولین بار در سال ۱۳۶۹به نمایش درآمد، نمایی متفاوت از جنگ را به تصویر می‌کشد. داستان از این قرار است که در یکی از بمباران‌های جنوب کشور در جریان جنگ ایران و عراق، پسرکی به نام «باشو» که ویرانی خانه و خانواده‌اش را به‌چشم دیده، خود را به کامیونی در حالِ کوچ می‌اندازد و در آن خوابش می‌برد و زمانی که چشم می‌گشاید، کامیون به شمال کشور رسیده است. او از ترس انفجارهایی که برای عملیات راه‌سازی است، می‌گریزد و در آن سوی جنگل، به مزرعه زنی به نام «نایی‌جان» می‌رسد که با دو فرزندش و در غیاب شوهری که به سفر رفته، زندگی و کار می‌کنند. نایی‌جان به باشو نان و آب می‌دهد و می‌کوشد بداند کیست و زبان او را بفهمد؛ اما زبان پسرک جنوبی برای او قابل فهم نیست؛ همچنان‌که باشو هم نمی‌تواند زبان محلی او را دریابد. باشو در عوضِ محبت‌های نایی‌جان می‌کوشد به او در کارها کمک کند و تصور می‌کند این خواستِ شویِ در سفرِ نایی‌جان هم هست؛ غافل از آنکه شوهر نایی‌جان با حضور او که غریبه‌ای بیش نیست، در خانه‌شان مخالف است. باشو با کشف این موضوع، از خانه می‌رود ولی نایی‌جان او را زیر باران می‌یابد و با کتک باز می‌آورد. کمی بعد، نایی‌جان بیمار می‌شود و باشو به‌جای او، خانه را می‌گرداند و چون از بهبود نایی‌جان نگران است، برای او به شیوه جنوبی خودش، تشت می‌زند. نایی‌جان در نامه‌ای به شوهرش می‌گوید باشو را به جای پسر پذیرفته و نان او را از غذای خود خواهد داد. روزی سرانجام شوهر باز می‌گردد و باشو با او روبه‌رو می‌شود. پدر که دست راستش را در سفر از دست داده، می‌پذیرد که باشو به جای دست او باشد و همه خانواده یکصدا می‌روند که جانورانِ مزاحم محصول را برانند. این فیلم به تهیه‌کنندگی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و با بازی سوسن تسلیمی، عدنان عفراویان، پرویز پورحسینی، فرخ لقا هوشمند، اکبر دودکار، رضا هوشمند و... ساخته شده است.

پرتاب سنگ ترازو به سمت بیضایی!

«...یک بار هنگام فیلمبرداری فیلمِ « باشو غریبه کوچک » یکی از محلی‌ها در صحنه بازار لج کرده بود و مغازه‌اش را نمی‌بست. هر چه می‌گفتیم امروز تعطیل است، فقط چند دقیقه مغازه‌ات را ببند یا لااقل داخلِ مغازه‌ات بشین، قبول نمی‌کرد که هیچ، بعد هم یک سنگ بزرگ ده کیلوییِ ترازویش را پرت کرد طرف بهرام ! که اگر جا خالی نمی‌داد، می‌توانست فاجعه به بار آورد. خلاصه از جایش تکان نخورد و در فیلم هم هست ! اما بقیه روستاییان که در فیلم بازی کردند رابطه خیلی خوبی با بیضایی داشتند. زمانی که بیضایی می‌آمد می‌گفتند آقایِ مهندس آمد!»

سطرهای بالا روایتی است که اخیرا در محیط مجازی و در صفحه علاقه‌مندان بهرام بیضایی منتشر شده است؛ داستان‌های پیچیده فیلم‌های مهم تاریخ سینما در شرایطی دشوار.

توصیف اسکورسیزی از بیضایی

بهرام بیضایی یکی از مهم‌ترین کارگردانان سینمای ایران است که در خارج از کشور هم چهره شناخته شده‌ای است.چندی پیش مارتین اسکورسیزی به ستایش از این فیلمساز ایرانی پرداخت و از مرمت فیلم «رگبار» که از ساخته‌های قدیمی این کارگردان به حساب می‌آید، تمجید کرد. این فیلم توسط بنیادی که اسکورسیزی پایه‌گذاری کرد، مرمت شد و به همین بهانه این چهره سرشناس درباره بیضایی گفت: «من خیلی مفتخرم که the World Cinema Foundation اولین فیلم بلند بهرام بیضایی را مرمت کرده است. حال و هوای فیلم مرا می‌برد به بهترین لحظات فیلم‌های نئورئالیستی ایتالیایی و داستان، زیبایی یک افسانه کهن را دارد و در آن می‌توانید ریشه‌های بیضایی در ادبیات، تئا‌تر و شعر را کاملا حس کنید. دردناک است که فکر کنیم این فیلم فوق‌العاده که زمانی در ایران محبوبیتی داشته در آستانه نابودی بود.»

سرنوشت تلخ باشو در ۳۷ سالگی

نکته غم‌انگیز اکران این فیلم بعد از سال‌ها سرنوشت باشو در زندگی واقعی است.این بازیگر که در نوجوانی راوی یکی از مهمترین فیلم‌های تاریخ جنگ ایران وعراق بوده است حالا زندگی سختی را می‌گذراند. آن زمان که عدنان عفراویان در خیابان‌های لشکرآباد اهواز توسط بهرام بیضایی انتخاب شد تا در فیلمی با موضوع ضدجنگ بازی کند، هیچ وقت در ذهن عدنان تصویر واضحی از سینما وجود نداشت. او نوجوانی‌اش را در یک محله کمتر توسعه یافته گذرانده بود که بچه‌هایش در زمین‌های خاکی آن یا فوتبال بازی می‌کردند یا تیروکمان به دست در پی شکار گنجشک بودند و گاهی هم در تابستان هندوانه، باقلوا، خنجربانی و راحت‌الحلقوم هم می‌فروختند.

سرنوشت این نوجوان ریز نقش و سبزینه دهه ۶۰ خورشیدی به گونه‌ای رقم خورد تا از کوچه‌های یک محله دانشگاهی اما کمتر توسعه یافته آن زمان انتخاب شود تا در یک اثر الهام گرفته از جنگ، بخشی از کودکان قربانی متاثر از جنگ را نمایندگی کند.پس از سال‌ها یکی، دو سال پیش خبر رسید که باشو در لشکر آباد آبادان دکه سیگار فروشی دارد. او از اینکه مردم در میدان لشکرآباد به سراغش می‌آیند و با او عکس می‌گیرند خوشحال بود؛ اما در دلش راضی نبود. او دوست داشت که سامان بگیرد. می‌گفت: از اینکه پاک هستم راضی‌ام، از اینکه مردم هنوز با گذشت سال‌ها فیلم باشو را به یاد دارند خیلی خوشحالم. اما این خوشحالی درد مرا چاره نمی‌کند. او با ذکر خاطره‌ای از فیلم باشو می‌گوید: «من وقتی خسته و کلافه می‌شدم می‌رفتم گوشه‌ای قایم می‌شدم. گاهی بهرام بیضایی و سوسن تسلیمی و خیلی‌های دیگر دنبالم می‌گشتند. بابام هم با آنها دنبالم می‌گشت. یک دفعه از این گوشه کنارها که آنها هم در حدود آن به جست‌وجو می‌پرداختند بیرون می‌زدم. همه شاکی بودند که من چرا از دست آنها فرار کرده‌ام. خب خسته می‌شدم دیگه.»