گزیده یادداشتهای علیرضا خانی، سردبیر روزنامه اطلاعات در سالهای ۸۴ تا ۹۳ منتشر شد
در فضیلت نقد
مجموعه یادداشتهای علیرضا خانی سردبیر روزنامه اطلاعات منتشر شد. در مقدمه این کتاب آمده است: معلمی در روستایی دورافتاده از استانی دوردست موهایش را به خاطر همراهی با شاگرد سرطانیاش میتراشد و فردای آن روز همه دانشآموزان، سر تراشیده سر کلاس میآیند. معلم دیگری در استانی محروم، کلیهاش را هدیه میکند به شاگرد فقیرتر از خودش. آتشنشانی گمنام، هنوز نخستین جشن تولد کودکش را نگرفته خود را به هنگامه هراسناک آتش و دود میزند و بیاعتنا به سخن شعارپیشگان بیعمل، جانش را به دختر کوچک معصوم هدیه میکند.
مجموعه یادداشتهای علیرضا خانی سردبیر روزنامه اطلاعات منتشر شد. در مقدمه این کتاب آمده است: معلمی در روستایی دورافتاده از استانی دوردست موهایش را به خاطر همراهی با شاگرد سرطانیاش میتراشد و فردای آن روز همه دانشآموزان، سر تراشیده سر کلاس میآیند. معلم دیگری در استانی محروم، کلیهاش را هدیه میکند به شاگرد فقیرتر از خودش. آتشنشانی گمنام، هنوز نخستین جشن تولد کودکش را نگرفته خود را به هنگامه هراسناک آتش و دود میزند و بیاعتنا به سخن شعارپیشگان بیعمل، جانش را به دختر کوچک معصوم هدیه میکند.
دو جوان تنومند با رد پای چاقو بر گونه و گردن، بر موتوری میغُرند و در تاریکای صبحدم، همه هستی پیرزنی تازهرسیده به شهر را که برای مداوای دخترش آورده، یکجا میربایند تا خرج شیشه و شبنشینی و شراب کنند و چند خیابان آن سوتر، راننده فقیر تاکسی، بستههای پولهای جا مانده در ماشین را بیاندیشه جهیزیه دختر و مداوای همسر، با تقوا و استغنا به صاحبش برمیگرداند...
چوپانی به پیکر سوخته زنی برمیخورد که بعدها پلیس میفهمد یکی دیگر از قربانیان آدمربایی و آزار و قتل و سوزاندن است که صبحی از خانه درآمده و سوار بر ماشین عبوری شده و دیگر بازنگشته و چشمان عزیزانش را در انتظار و خون نشانده است...
پیری گمنام و بیادعا، در روستایی دور با چشمانی کمنور و قامتی خمیده و دستان چروکیده، همه وزنش را روی چوب عصا میاندازد تا دست بر دیوار نگیرد و ناخواسته دیوار خشتی را نساید و حقی را از صاحب دیوار ضایع و زایل نکند یا ناغافل دانهای از لب موری برنگیرد و آن سوتر، مدیری متظاهر، میلیاردها ثروت ملت را برمیدارد و در کشوری دوردست قصر میسازد یا کرورها پول ملی نفت را در حساب شخصی میریزد و گردن فراز میدارد و ناز بر فلک و فخر بر ستاره میکند...
آن سو، رهبری خود را سپر مردمش میکند که فدا شود و آن سوتر رهبرانی همه مردم را سپر تاج و تخت خود میکنند تا مردم فنا شوند و آنها بمانند. پرشمار است اتفاقاتی از این دست که برخیهایشان فرشتگان ساجد انسان را سرافراز میکند و خیلیهاشان شیطان طاغی و عاصی را گردنفراز... در میانه این میدان، چه میتوان کرد جز گفتن و سنگ سراچه دل به الماس آب دیده سفتن، یگانه ساز و برگ ما که نه سیاستمداریم و نه قانونگذار و نه قاضی و نه مجری و نه میانجی و نه منجی، محک زدنِ احوال و اقوال و افعال است و پاسداشت شبچراغ امید و زنده داشتن شمع تابنده و آیینه بازتابنده نقد.
آیینه چـون نقش تـو بنمود راست
خود شکن، آیینه شکستن خطاست
نقد ناب، گوهر کمیاب و دُر دیریابی است که در این ملک و دیار غریب و مهجور مانده است، از بس رقابتهای سیاسی و حسادتها و طمعورزی به پست و مقام و جاه و جلال و ثروت و مکنت و قدرت را به جای نقد جا زدهاند و در هر گروه و رسته و حزب و دسته و رسانه و مجلس و انجمن، تخریب و تخطئه دیگران را به قصد تحسین و تقدیس خود، در قالب مظلوم نقد ریختهاند و جاهطلبی و قدرتاندیشی و آزمندی خویش را برای سر پوشاندن، در جامه و زرورق نقد پیچاندهاند که نقد ناب را از نقدهای دروغین و کینهورزانه و منفعتخواهانه به سختی میتوان تمییز داد. نقدِ ناب، بازتاباندن کژیها و فاش گفتن گزافهها و عریان کردن خطاهاست، بیشائبه رقابت و چشمداشت موقعیت و رویای قدرت و ثروت و منزلت. نقد ناب، تاباندنِ آفتاب روشن صبحگاهان بر ابریشم تاریک شبراهه خاموش است. شلاقِ باران سرد و درشت اردیبهشتی بر تن رخوتناک برهوت خشک و تفتیده است، شکستن شیشه سکوت شب سیاه صحرای هراسانگیز با اوج ضرباهنگ یک آواز است آنکه بر آستانه چاه بر تو سکوت میکند، دوستدار تو نیست، رویایش در دام حادثه افتادن توست... آن که در اوج غرور و قدرت، بر تو عیب نمیگیرد و نهیب نمیزند، میخواهد قربانی غرور و مسحور کبر و مغلوب خودشیفتگیات شوی... نقدِ ناب، یعنی نهیب، یعنی فریاد، یعنی پس کشیدن تند و بیرحمانه یک دوست از آستانه سقوط و صخره. یعنی فرمان ایست دادن به آنکه بیمحابا و پرشتاب، در پیچ تندِ جاده بیحفاظ، میراند... و چنین است که باور داریم کلامی که از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند و نقدی که از روی صلاح و سلام و با قصد و نیت صالح و سالم گفته شود، حتی در خشکسالی زمان و سترونی زمین، میتواند برشکوفد و برشکوفاند و به برگ و بار نشیند و نشانَد و آب و آبادانی بیاورد و سینه سیاه شب را ستارهباران کند و سردی رخوتبار سکوت را غزلبازان و از دل کویر خشک تَرَک خورده، جنگل پرگیسوی سبز برویاند و بر تن آرزومند صحرای تشنه، چشمه پر غُلغُل سرد بجوشاند و زمین و زمان را تغییر و تحول بخشد و آدمیزاده را به سمت و سوی معنای ناب آدمیت گسیل دارد... مقالات این مجموعه، هر یک به تنهایی بر این ستون و شالوده بنا شده که ریشه دردها و کاستیهای جامعه و نیز اشتباهات و انحرافات افراد و گروهها را نباید در عوامل بیرونی موهوم و تقدیر و سرنوشت و کجمداری روزگار غدار و توطئه خارجی و داخلی جست بلکه گاه نیک و بل ضروری است نیمنگاهی پرسشگرانه و نامتکبرانه بر خود افکنیم و علل و دلایل همه کژیها و کژتابیها و درماندگیها و جاماندگیها و عسرتها و حسرتها را در خود بجوییم و بیرحمانه در برابر آن بایستیم. این نوشتارهای کوتاه، هرچند هر یک ماهیت و موضوع مستقل دارند و در حوزههای گوناگون فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی به تحریر درآمدهاند، با این حال رشتهای ظریف اما محکم همه آنها را به هم پیوند میدهد و آن بازگشت و کاویدن ریشههای مسائل و مصائب داخلی در درون و جُستن مشیها و منشها و رفتارها و کردارهای ناسنجیده و نامدبرانه خود و نیز قائل شدن به نقش عوامل و علل حقیقی و ملموس و قابل اندازهگیری و قابل اثبات در به وجود آمدن رخدادهاست، به جای تن سپردن به عوامل موهوم و فرضی و فریبنده و توطئهاندیشانه. (به نقل از مقدمه کتاب) کتاب «در فضیلت نقد» حاوی ۲۴۰ مقاله در حوزههای فرهنگ، اجتماع، اقتصاد و سیاست است که میتواند به عنوان منبعی برای درسهای مقالهنویسی، یادداشتنویسی، تحلیلنویسی و تفسیرنویسی مورد استفاده دانشجویان رشته روزنامهنگاری و ارتباطات قرار گیرد. این اثر در قطع وزیری در ۵۸۲ صفحه و با بهای ۲۰۰۰۰ تومان توسط انتشارات اطلاعات به بازار نشر عرضه شده است.
ارسال نظر