گفتوگو با مسعود جعفری جوزانی به بهانه اکران فیلم «ایران برگر» در جشنواره فجر
در پیچهای تاریخی فرمان را میچرخانیم
آرش نصیری: مسعود جعفری جوزانی از تاثیرگذاران و جریانسازان سینمای ما در دورههای قبل جشنواره فیلم فجر است. از «جادههای سرد» که در سال ۱۳۶۴ به جشنواره آمد و تعدادی از نامداران حال حاضر سینما را به مخاطبان معرفی کرد و تاثیر زیادی هم بر جریان سینما داشت تا «در مسیر تندباد» و «شیرسنگی» و. . . همیشه حرفهای مهمی برای گفتن داشته و روح ملی فیلمهایش زبانزد بوده است. جعفری جوزانی امسال با «ایران برگر» در جشنواره حضور دارد. فیلمی که یک کمدی موقعیت جذاب است و توانسته مخاطبان زیادی را به سینماهای جشنواره بکشاند.
آرش نصیری: مسعود جعفری جوزانی از تاثیرگذاران و جریانسازان سینمای ما در دورههای قبل جشنواره فیلم فجر است. از «جادههای سرد» که در سال ۱۳۶۴ به جشنواره آمد و تعدادی از نامداران حال حاضر سینما را به مخاطبان معرفی کرد و تاثیر زیادی هم بر جریان سینما داشت تا «در مسیر تندباد» و «شیرسنگی» و... همیشه حرفهای مهمی برای گفتن داشته و روح ملی فیلمهایش زبانزد بوده است. جعفری جوزانی امسال با «ایران برگر» در جشنواره حضور دارد. فیلمی که یک کمدی موقعیت جذاب است و توانسته مخاطبان زیادی را به سینماهای جشنواره بکشاند. با این کارگردان باسابقه به بهانه حضور در سی و سومین دوره جشنواره فیلم فجر گفتوگویی انجام دادهایم که میخوانید.
آقای جوزانی، این اولین کار شما در ژانر کمدی بود. آیا با قصد وجود یک اثر کمدی در کارنامه کاریتان به سراغ ساخت این ژانر رفتید؟من اصلا اینگونه نگاه نمیکنم. قصه خوبی داشت و با خودم گفتم آن را بسازم و سعی کنم خوب روایتش کنم.
و طرح قصه هم در قالب کمدی قابل ارائه بود، بنابراین در این قالب درآمد.
بله. این نگاهی است که ما داشتیم و در سال ۱۳۸۰ به کمک دوستم آقای محمدهادی کریمی فیلمنامه را نوشتیم، سال ۱۳۸۱ پروانه ساخت گرفتیم، قرارداد بستیم و میخواستیم شروع به ساخت بکنیم که به دلیل اتفاقاتی نتوانستیم. در آن موقع ساخت «در چشم باد» متوقف شده بود و ما میخواستیم این فیلم را بسازیم، اما آقای ضرغامی پیغام فرستادند که حتما باید بیایید این کار را تمام کنید و دوباره رفتیم سراغ «در چشم باد».
در آن مقطع «ایران برگر» را شروع کردیم اما از نظر مالی زیان دیدیم و کار نیمهتمام ماند. بعد از اتمام «در چشم باد» تا حالا که شش، هفت سال میگذرد، تلاش کردیم پروانه را تمدید کنیم و فیلم را بسازیم.
متاسفانه در سالهای قبل پروانه تمدید نشده بود و بعد از هفت سال در اردیبهشت سال گذشته تمدید شد و من فیلم را ساختم و دوباره بازنویسی و به روزش کردم. البته قصه آن چیزی بود که کهنه نمیشد و نمیشود. نکته دیگر اینکه دخترم سحر این قصه را خیلی دوست داشت و من به خاطر او هم این قصه را ساختم و به نوعی تقدیم به او کردم.
یک نکته موتیف ثابت فیلمهای شماست و آن روحیه ملی شماست. «در مسیر تندباد»، «در چشم باد»، «شیر سنگی» و همین « ایران برگر» سرشار از حسهای ملی است. در «ایران برگر» جایی هست که دو کاراکتر اصلی قصه از کنار شیرسنگی رد میشوند که به نوعی یادآور فیلم «شیرسنگی» هم هست. این تعلق خاطر شما به نشان دادن مصائبی که بر مملکت رفته و میرود، چقدر باعث شد که این فیلم را بسازید؟
واقعیت این است که گاهی اوقات آدم خودش هم نمیداند که این افکار از کجا آمده است. قصه در ذهنتان شکل میگیرد و شما را تحت تاثیر قرار میدهد، آن را مینویسید و میسازید. من هم تحت تاثیر این فضا در سال ۸۰ فیلمنامه را نوشتم. موضوع نقد حرص برای تصاحب قدرت است و نقاب زدن و دروغ گفتن و قولهای بیربط و غیرقانونی که برخی به مردم میدادند همه من را تشویق میکرد تا متوجه شوم این قصه چقدر خوب است. من قصه را برای آقای هادی کریمی گفتم و او نوشت و چندین بار بازنگری کردم و آخرین بار هم همین سال ۹۳ بود که دوبارهنویسیاش کردم و فیلم را ساختیم. من قسم خورده این ملت هستم و عاشق این سرزمینم و برای همین هم هست که اینجا زندگی میکنم. خودم این را انتخاب کردم. من با همه کاستیهایی که وجود دارد عاشق این مملکت هستم. مردم این سرزمین را دوست دارم. ما در کنار هم هستیم و اگر اشتباه هم بکنیم، سر هر پیچ تاریخی، فرمان را میچرخانیم و از خطر میگذریم. ممکن است قیمه یکی را بخوریم و چلوکباب دیگری را اما پای صندوق رای روح ملی ما را مجبور میکند به کسی رای بدهیم که دوستش داریم و از همه بهتر است. دلم میخواست این حس را بیان کنم. نکته دیگر اینکه بیان جنگ حیدری، نعمتی که در فیلم امراللهی، فتحاللهی هست برای من جذاب است و گفتم خوب است که ما یک بار خودمان را روی پرده ببینیم. شاید بعضیها که از این کارها میکنند شرمنده شوند و دیگر از این کارها نکنند.
آرزوی من این است که وقتی مردم، فیلمم را میبینند بگویند این فیلم ایرانی است. حرفم به آن معنی نیست که فیلم نباید نگرش جهانی داشته باشد. من باور دارم که هنر باید پایگاه و ریشهاش در فرهنگ ملی مملکت خودش استوار باشد تا بتواند حرف جهانی بزند. اگر همین فیلم را در کانزاس، تگزاس و دالاس آمریکا بسازید همین اتفاق میافتد منتها با شیوه دیگری. ریشه فیلم من هم ایرانی است. یعنی آدمهای قصه ایرانی هستند. نه فقط به این خاطر که فارسی حرف میزنند، برای شیوه زندگی و فکرشان. خلاصه قصه هم در همین اسم هست: «ایران برگر».
یعنی ما هر پدیده و اندیشه و ابزاری که به کشور ما آمده را تغییر دادیم و به شکل خودمان در آوردیم و بعضا صادرش کردیم، از جمله همین فلسفه افلاطونی که به نیو افلاطونی تبدیل کرده و دوباره به اروپا تحویلش دادیم. من حتی این فکر را هم در این قصه میدیدم برای همین هم خیلی علاقه داشتم که آن را بسازم.
شما از جمله معدود فیلمسازهایی هستید که فیلمهایتان هم از طرف مخاطبان خاص و منتقدان مورد توجه قرار میگیرد و و هم مردم دوستش دارند، به همین دلیل فروش آثار شما همواره گسترده بوده و از نظر اقتصادی هم موفق بوده است. آیا به این موضوع توجه دارید که فیلم باید برای مردم ساخته شود یا بیشتر جنبههای روشنفکرانه فیلم را در نظر دارید؟
هر هنرمندی بر حسب شعور، درک و توانایی خودش فیلم میسازد و اصولا در همه هنرها این اتفاق میافتد. هر پدیده هنری که از ذهن یک هنرمند تراوش میکند شبیه ذهن همان آدم است. طبیعی است آدمی مثل من که پایبند فرهنگ ایرانی است و ملتش را در هر شرایطی دوست دارد، کاری را که پدید میآورد برای مردم باشد. چون از دل مردم میآید و از زبان آنها حرف میزند. من دائما خودم را جزو همین مردم میدانم و برای همین هم حرفم به دلشان مینشیند. چون احساس میکنند فرزند خودشان دارد برایشان حرف میزند. فکر میکنم دلیل لطفی که تاکنون مردم و منتقدان به فیلمهای من داشتند همین بوده است. من هیچ وقت پیش داوری و حسابگری نکردم تا بدانم دیگران چه فکری میکنند. سعی کردم روایتگر خوبی باشم از قصهای که در من شکل میگیرد. من واحدی از فرهنگ ایرانی هستم و طبیعتا پای کار من مهر ایرانی دارد. این تفکر من در میزان سن، طراحی صحنه، رنگآمیزی، سلیقه آدمها، شخصیتهای فیلم و همه چیز فیلمی که میسازم تاثیر میگذارد و نهایتا کاری پدید میآید که خوشبختانه مردم به آن روی خوش نشان دادند و منتقدان هم خارج از این حیطه نیستند. آنها هم فرهیختگانی هستند که در همین جامعه و در همین فرهنگ ایرانی رشد
و نمو پیدا میکنند.
ارسال نظر