یک خواننده برای یک اجرا چند مجوز باید بگیرد؟!
یک اقلیم و چهل پادشاه!
بار دیگر نمودار سینوسی برگزاری کنسرتهای موسیقی سقوط آزاد داشت و روزهای شلوغ اجراهای زنده که در دو هفته اخیر دیدیم، با برگزاری معدود برنامههای زنده موسیقیایی به پایینترین نقطه آماری رسیده؛ اما چرا چنین وضعیتی پیش روی اهالی موسیقی است و هیچ گاه نمودار زمانی نرمال سالانهای در حوزه موسیقی وجود ندارد؟ به گزارش سایت تابناک، با برگزاری کنسرت همایون شجریان، تقریبا و نزدیک به همه کنسرتهای مهم به پایان رسیده و کمتر اجرای زندهای پیش روی مانده و دوباره اهالی موسیقی چشم انتظار تا زمینه برگزاری کنسرتهای تازه فراهم شود.
بار دیگر نمودار سینوسی برگزاری کنسرتهای موسیقی سقوط آزاد داشت و روزهای شلوغ اجراهای زنده که در دو هفته اخیر دیدیم، با برگزاری معدود برنامههای زنده موسیقیایی به پایینترین نقطه آماری رسیده؛ اما چرا چنین وضعیتی پیش روی اهالی موسیقی است و هیچ گاه نمودار زمانی نرمال سالانهای در حوزه موسیقی وجود ندارد؟ به گزارش سایت تابناک، با برگزاری کنسرت همایون شجریان، تقریبا و نزدیک به همه کنسرتهای مهم به پایان رسیده و کمتر اجرای زندهای پیش روی مانده و دوباره اهالی موسیقی چشم انتظار تا زمینه برگزاری کنسرتهای تازه فراهم شود. مهمترین چالش برگزاری کنسرتها که برگزاری اجراهای زنده موسیقی سنتی را نیز به دشواری گراییده، گذشتن از خان نخست و گرفتن مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد است؛ فرصتی که به سادگی فراهم نمیشود. با این حال، بسیاری از کنسرتهای موسیقی از این خان میگذرند و بهرغم دریافت مجوز برگزاری از دفتر موسیقی وزارت فرهنگوارشاد، هیچگاه برگزار نمیشود؛ این مصیبتی است که سالها اهالی موسیقی گرفتارش هستند و پس از آنکه مجوز برگزاری اجراهای زنده را از متولی فرهنگ کشور میگیرند، لغو میشوند و موسیقیدانان رنگ صحنه را
نمیبینند و این از همان اتفاقاتی است که به هیچ عنوان نمیتوان پذیرفت. لغو کنسرتهای محمدرضا لطفی در بابلسر و در چند شهر خوزستان، لغو کنسرتهای محسن یگانه، لغو کنسرت علیرضا قربانی و علی قمصری در مشهد، لغو اجرای گروه موسیقی محلی لیان در بوشهر و لغو کنسرت دونوازی حسین علیزاده و پژمان حدادی مشتی از نمونه خروار اجراهای زندهای است که در زمانی نه چندان دور به سرنوشتی مشابه دچار شده و یک به یک لغو شده و مسوول بیشتر این رویدادها نیز نهادهایی به جز وزارت فرهنگ و ادارات ارشاد استانها بودهاند. سوالی که در اینجا پیش می آید این است که مقوله فرهنگ در ایران مگر یک متولی بیشتر دارد؟! متولیای که نامش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است و قاعدتا باید مجوزش قانونی تلقی شود و همه تابع همان یک قانون باشند. وقتی مجوزها به راحتی لغو میشوند ریشه لغو این کنسرتها را میتوان در بوروکراسی سنگین و تعدد متولیانی یافت که باید برای برگزاری یک برنامه فرهنگی یا هر برنامه جمعی دیگر، مجوز صادر کنند. اداره اماکن، شهرداری و بعضا یک نهاد فرهنگی دیگر، از معمولترین حوزههایی هستند که پس از گرفتن مجوز اجرای زنده از ارشاد، باید مجوزشان را اخذ کرد
تا بتوان کنسرت برگزار کرد و این هماهنگیها بر عهده موسیقیدان است و در واقع اگر استادان برجسته موسیقی نظیر علیزاده، ناظری، لطفی، درخشان، کلهر و... بخواهند کنسرتی برگزار کنند، باید به اداره اماکن رفته و درخواست کنند تا مجوز این نهادها برای اجرای برنامهشان صادر شود. اینچنین است که یا قید برگزاری کنسرت را میزنند یا امتیاز برگزاری کنسرتشان مشروط به گرفتن سریع مجوز اجرا را به شرکتهایی واگذار میکنند که هرچند این شرکتها به گونه جالبی میتوانند پیاپی محور دریافت مجوز اکران شوند، سرانجام این شرکتهای واسطه، اجراهای زنده را با چنان کیفیت پایینی سازماندهی و برگزار میکنند که از جانبی دیگر به اعتبار اساتید برجسته موسیقی به ویژه در حوزه موسیقی سنتی ایران ثلمه وارد میآید و البته سایه واسطههای غیرمتخصص را در موسیقی ایران سنگینتر از پیش میسازد. هرچند گرفتن برخی از این مجوزها، نظیر مجوز اداره اماکن برای تامین امنیت کنسرتها ضروری است، برخی مجوزهای دیگر اساسا هیچ کارکردی
ندارد و تنها باعث چند متولیگری شده است. مشکل آنقدر ریشهای شده که این نهادها از حیطه اختیاراتشان نیز فراتر رفته و مصداقی وارد محتوای کنسرتها میشوند و با تشکیل بخشهای فرهنگی، روی کنسرتی که وزارت فرهنگ و ارشاد برای شعرها و موسیقیهایش مجوز صادر کرده، کارشناسی کرده و برای صدور مجوز نظر کارشناسی میدهند؛ این رویداد از ثمرات عدم برخورداری وزارت فرهنگ و ارشاد در چند دوره اخیر از اقتدار در تصمیم گیری و اجرا بوده است. میشد برای «لغو سلیقهای» یک برنامه فرهنگی هزینه ایجاد کرد در اینجا باید گفت، کافی بود پس از لغو یک کنسرت موسیقی سنتی، وزیر فرهنگ و ارشاد، با استاندارِ استان میزبان این کنسرت تماس میگرفت و خواستار برگزاری کنسرت به هر قیمتی میشد و در صورت خودداری استاندار، کار را به ریاست جمهوری میکشاند و برای «لغو سلیقهای» یک برنامه فرهنگی که «مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد را دریافت کرده» از سوی نهادهایی به جز این نهاد هزینه ایجاد میکرد تا دیگر این لغوها صورت نمیپذیرفت و امنیت شغلی در این حوزه تامین میشد، ولی دریغا که مسوولان محترم فرهنگی در چنین چالشهایی، ترجیح میدهند با سکوت از کنار ماجرا بگذرند و حق
اهالی فرهنگ این مملکت به سادگی تضییع شود. حال دستکم میتوان از وزیر فرهنگ و ارشاد دولت آینده متوقع بود که برای تجمیع مجوزهای برنامههای فرهنگی در وزارت تابعهاش طرحی پیاده کند و خود مجوزهای نهادهای گوناگون را برای یک برنامه فرهنگی بگیرد و در واقع در ضمیمه مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد برای برگزاری یک کنسرت یا هر برنامه فرهنگی دیگر، مجوزهای نهادهای دیگر نیز باشد؛ اتفاقی که برای گرفتن مجوز بسیاری از فعالیتها و راهاندازی برخی نهادهای فرهنگی رخ داده و بیشتر مجوزها و استعلامها توسط خود وزارت فرهنگ و ارشاد داده میشود. شاید چنین یکپارچگی، روند دریافت مجوز برخی کنسرتها را تا ساعتی پیش از اجرا کش ندهد و لغو کنسرتها را نیز به پایینترین حد آورد. نگاههایی که مانع توسعهاند این «شاید» از آن جهت گفته شد که افزون بر این چند متولیگری و خوداجتهادی هر نهاد برای صدور مجوز اجرا برای کنسرت دارای مجوز از ارشاد، برخی اشخاص بدون مسوولیت رسمی در تصمیمگیری برای اجرا شدن یا نشدن برنامههای موسیقیایی نیز نقش کارآمدی در برگزار کردن یا نکردن برنامههای فرهنگی دارند و چه بسا این مشکلات اساسی نیز رفع شود و به یکباره با یک
تلفن چهرهای به اصطلاح نگران اعتقادات مردم، باز هم مجوز برنامههای فرهنگی و به ویژه موسیقیایی لغو شود؛ نگاهی که در دهههای اخیر مانع فعالیتهای فرهنگی دیگر نظیر توسعه فعالیتهای سینمایی در برخی شهرها نیز بوده است!
ارسال نظر