گفتوگوی نیویورک تایمز با نیکول کیدمن، به بهانه بازی در فیلم «لانهخرگوش»
چرا با صورت به زمین نیفتیم؟!
آیا آرزویتان این بود که برای ساخت این فیلم بودجه بیشتری در اختیار داشتید؟ خب آدم دلش میخواهد فیلمش درآمدزا باشد تا سرمایهگذاران باز هم راغب باشند که برای فیلمتان سرمایهگذاری کنند. یک چنین فیلمی نباید با بودجه ۷ میلیون دلاری ساخته شود چون احتمال درآمدزایی آن برای سرمایهگذارانش اندک است.
آیا شما و آقای میچل در مورد سر و شکل دادن به شخصیتهای فیلم خیلی با هم تبادل نظر میکردید؟
بله. به نظر من یک سینما گر در هر حال کار نرمال و طبیعی خود را انجام میدهد، ولی خوشبختانه آقای میچل خودش بازیگر است و خوب میداند که نیازهای یک شخصیت چیست. هر کدام ما جداگانه قسمتهای مربوط به ازدواج و زندگی و تمام جزئیات را نوشتیم و بعد هم باهم هماهنگشان کردیم. بعد هم طبق روند خودم کار میکنم؛ یعنی وقتی میخواهیم تمرین کنیم من پیشاپیش کلی تمرین کردهام؛ من از آن دسته بازیگرانی نیستم که کار را به حال خود رها کنند تا مرحله به مرحله پیش برود.
موقع فیلمبرداری دخترتان یک ساله بود. آیا میتوانستید از بردن کار به خانه اجتناب کنید؟
به نظر خودم که با خیال و فکر راحت به خانه میرفتم. البته یقینا این فیلم وارد رویاهایم میشد و خوابهای خیلی عجیب و غریبی میدیدم و همسرم «کیث اوربان» وضعیت مرا خیلی خوب درک میکرد. خوشبختانه آدم وقتی با یک فرد هنرمند ازدواج میکند، از حس درک متقابل او بهرهمند میشود. وقتی ترس بر من غالب میشود، در خوابم خودش را نشان میدهد. شاید به همین علت است که برای آن که در خواب دندانهایم را به هم نسایم محافظ دندان در دهانم میگذارم. در هشت ساعتی که خوابیدهام معمولا نقشهای زیادی بازی میکنم. موقع ساخت این فیلم بارها یا وحشتزده یا با گریه از خواب بیدار میشدم. از این وضعیت متنفرم.
وقتی بچه بودید چه چیزهایی را تماشا میکردید؟
همیشه چیزهای عجیب و غریب تماشا میکردم. در سالهایی که خیلی جوان بودم «جنایت و مکافات» را میخواندم چون این رمان خیلی بیشتر از سایر کتابها مرا به ادبیات علاقهمند کرد. به نظرم این رمان هنوز هم روی من تاثیرگذار است و تحت تاثیر آن میروم در فیلمی مثل «خز» بازی میکنم. مردم هم میروند این فیلم را تماشا میکنند و میگویند این چه فیلمی است. فیلم «لانه خرگوش» به نظر من فیلمی بسیار دردناک است. البته زندگی چیز دردناکی است. زندگی بینهایت دردناک است و همه ما آدمها با دردهای بسیار زیادی زندگی میکنیم ولی همه ما با دردهای زندگی کنار میآییم و همین موضوع است که مرا زنده نگه میدارد. امیدوارم این فیلم سرشار از زندگی باشد چون در آن دو نفر با موضوع مرگ درگیرند، ولی زندگی را انتخاب میکنند، یا اینکه سعی میکنند زندگی را انتخاب کنند. این برایم جالب است.
در اکران آزمایشی فیلم، مردم میگفتند چه کسی میرود فیلمی را که به چنین موضوع دشواری پرداخته، تماشا کند؟ آیا نگران چنین چیزی نبودید؟
من قصد دفاع از این فیلم را ندارم. اگر مردم نمیخواهند این فیلم را ببینند، خب نمیخواهند ببینند؛ ولی من خیلی خوشحالم که این فیلم را ساختیم چون ساخت چنین فیلمهایی بیدلیل نیست. خیلی بدم میآید مردم مدام بپرسند چرا؟ شما همیشه میتوانید برای انجام ندادن کاری دلیلی پیدا کنید، ولی نتیجهاش این است که شجاعتی از خودتان نشان نخواهید داد. چرا کمی شجاع تر نباشیم و با صورت به زمین نیفتیم؟ میتوانید با کمی کمک از سوی دوستتان دوباره بلند شوید.
ارسال نظر