یادداشت شفاهی
تنها سوار به مقصد میرسد
در جهان همه چیز سر جای خودش قرار دارد. باران برای من در اوج سادگی زیباست، حتی اگر در این باران معشوق، عاشق را ترک کرده باشد.
رسول یونان
در جهان همه چیز سر جای خودش قرار دارد. باران برای من در اوج سادگی زیباست، حتی اگر در این باران معشوق، عاشق را ترک کرده باشد. من مثل متخصصان زندگی را واکاوی نمیکنم و تنها چیزی که از یک بیمار مبتلا به تومور مغزی میبینم، سردردهایش است. وقتی از شعر سخن میگوییم، این کلمه یک مفهوم کلی است و گونههای مختلفی مانند سیاسی، اجتماعی، عاشقانه و... را شامل میشود. در این میان برخی از شاعران مثل «نزار قبانی» شناسه خاصی را به خود اختصاص میدهند. همچنین برخی از شعرها شعاری هستند و گاهی حتی به بیانیه برای یک جریان سیاسی تبدیل میشوند. بهعنوان مثال «شاندور پتوفی» شاعری مجارستانی بود که اشعار شعاری میسرود و در سن ۳۵ سالگی کشته شد. برخی از اشعارش نیز در زندان یا تبعید سروده شدهاند و به یک ژانر تبدیل شدهاند. مثلا ما نام «سعد سلمان» را در این ژانر میشناسیم. شاعرانی همچون «ناظم حکمت» و «یانیس ریتسوس» نیز از این دست شاعران بودهاند. یکسری دیگر از شاعران نیز در ژانرهای جالب توجهی کار میکنند، مثلا «جان لی» شاعر کانادایی شعرهای زیادی را در رابطه با اعداد سروده است.
مهمترین بارزه شعر عامهپسند این است که به زندگی مردم عادی و عامه نزدیک است. از این حیث بهنظر من؛ شعرعامهپسند نقطه آشتیکنان جامعه با شعر است. شاعرانی که در حوزه اشعار عامهپسند کار میکنند، انسانهای فداکاری هستند. ارزش کاری شاعران عامهپسند نه تنها پایین نیست، بلکه بعضا آثارشان نسبت به افرادی که با تعصب مینویسند و فکر میکنند که جهان را زیر و رو خواهد کرد، اما درعمل هیچ کس به خریدن کتابهایشان علاقهای ندارد، ارزشمندتر است. بعضی وقتها شاعر؛ یک برکه در خود ایجاد میکند و برای اینکه عمق حقیر آن را از چشم دیگران مخفی کند، آب را گل آلود میکند. این یک نوع عوامفریبی محض است، زیرا این قبیل شاعران میخواهند به دروغ این برکه را دریا نشان دهند. هرچند این آب قلیل به مرور زمان زلال خواهد شد و حقیر بودن این عمق برای همه معلوم خواهد شد. برخی از این اشخاص سعی میکنند با چیدن نام یکسری تئوریسین و به زبان آوردن آنها برای خود؛ آبرویی دست و پا کنند. به عبارت دیگر، با قرض کردن از دیگران و عوامفریبی میخواهند جایگاه خود را تبیین و مستحکم کنند. شعری که براساس تئوری نوشته میشود، شعری مکانیکی و از پیش تعیین شده است؛ درحالیکه شعر یک قالب رسمینیست و در چارچوب مشخصی اتفاق نمیافتد. وگرنه میشد سرایش شعر را با مختصاتی مشخص شده به کامپیوترها سپرد. اما نادیده گرفتن روح بشری در سرایش شعر؛ نتیجهاش جز دلزدگی و وازدگی مخاطب از شعر نیست. تئوری بعداز سرایش شعر بهوجود آمده و نیز ایراداتی که بر شعر گذشته گرفته شده و طرح مسائل جدید را شامل میشود. از طرفی به قول معروف، ما تئوری را یاد میگیریم تا فراموش کنیم. این یعنی بعداز فهم تئوریک از یک مساله؛ باید این مفهوم را در خود نهادینه کنیم و اصل آن تئوری را از یاد ببریم، بنابراین نمیشود با تئوری شعر نوشت. بیشتر آنهایی که به تئوریها دامن میزنند؛ برای جذب مخاطب این کار را میکنند، اما وقتی شکست میخورند، عصبی میشوند و بیشتر بر تئوریهای رنگ و رو رفته خود اصرار و پافشاری میکنند و از مسیر اصلی شعر خارج میشوند. شاید به کار بردن این تشبیه درست به نظر نرسد، اما در دنیای وحش، برخی از جانوران نر برای رقابت کردن با نرهای دیگر؛ عربدههای خارج از معمول سر میدهند. این شبیه اصرار عبثی است که برخی از مبادیان تئوریهای شکست خورده انجام میدهند. من پیشگو نیستم اما شعر همگام با زندگی پیشرفته و خواهد رفت. ما در دهه ۴۰ هم افرادی را داشتیم که با تئوریهای مختلفی خود را مطرح کردند، اما هیچکدام در حافظه شعر معاصر باقی نماندند. همیشه همینطور بوده، تنها سوار به مقصد میرسد و گرد و غبارهایی که در طول راه به هوا برخاستهاند، خیلی زود فروکش میکنند.
ارسال نظر