اکبر رادی 84ساله شد

نقبی به زندگی

اکبر رادی متولد سال ۱۳۱۸در رشت بود و تا یازده‌سالگى در این شهر زندگی کرد و پس از آن همراه خانواده‌اش به تهران کوچ کرد. اما رشت از ذهن و زندگی و کارهایش بیرون نرفت. حتی لهجه گیلکی‌اش هم همیشه با او ماند. او در سال ۱۳۲۷به تهران آمد و در سال ۱۳۳۰در مدرسه فرانسوى‌زبان رازى ثبت‌نام کرد و سال ۱۳۳۸فارغ‌التحصیل شد. پس از گذراندن دوره یک‌ساله تربیت‌معلم، در سال ۱۳۴۱ به استخدام وزارت آموزش‌وپرورش درآمد و سال ۱۳۴۳ از دپارتمان علوم اجتماعى دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه تهران لیسانس گرفت. در سال ۱۳۵۵در موسسه مربیان امور هنرى وابسته به وزارت آموزش‌و‌پرورش به تدریس نمایش‌نامه‌نویسى مشغول شد و در سال ۱۳۷۳در همان موسسه بازنشسته شد و پس از آن چند سال به عنوان مدرس در دانشگاه تهران تدریس کرد و از این رو بسیاری از کارگردانان و نمایش‌نامه‌نویسان مطرح امروز روزگاری شاگرد اکبر رادی بوده‌اند.

رادی به روایت دیگران

بعد از درگذشت رادی، یک روز محمد چرمشیر، نمایش‌نامه‌نویس سرشناس، برای نام‌گذاری پلاتوی اکبر رادی در دانشگاه سوره به این موسسه رفت و وقتی متوجه شد دانشجویان تئاتر در آن مقطع، یعنی اواخر دهه ۸۰، اکبر رادی را نمی‌شناسند به‌شدت ناراحت شد و در حاشیه آن مراسم که به بهانه روز جهانی تئاتر برپا شده بود گفت: «اکبر رادی مردی بود که همیشه نوشت، تلاش کرد، امیدوار بود و جهان برای او مساله‌ای بود که باید به حل آن می‌پرداخت. مردی بود که می‌توانست بر صندلی‌اش تکیه بدهد و اطمینان داشته باشد نام او از تاریخ تئاتر این مملکت به وسیله هیچ‌کس پاک نخواهد شد؛ آن‌چنان‌که همه‌چیز برای پاک‌شدن نام آدم‌های بزرگی همچون رادی و بیضایی فراهم بود ولی این اتفاق نیفتاد.»

چرمشیر با اشاره به اینکه یک سال پیش به نمایندگی از اکبر رادی در مراسم اختتامیه جشنواره تئاتر دانشگاهی حاضر شده بود تا جایزه ویژه او را اهدا کند، گفته بود: «شش ماه بود که تقریبا هیچ‌کس رادی را ندیده بود. زمانی‌که در آن مراسم حاضر شدم و گفتم رادی بیمار است، دوست داشتم تنها گریه کنم چون هیچ‌یک از دانشجویان، او را نمی‌شناختند. بپذیریم اکبر رادی مترادف با شخصیت فرهنگی و هنری ماست و بی‌تفاوتی نسبت به او، بی‌تفاوتی به خود است.»

در میان کارگردانان تئاتر هادی مرزبان بیشتر از بقیه نمایش‌نامه‌های اکبر رادی را اجرا کرده است.رادی در کتاب «مکالمات» نوشته است که مرزبان برای نمایش‌نامه‌های من استخوان خرد کرده اما اجر کمی برده و خودش را پای نمایش‌نامه‌های من پیر کرده است.  هادی مرزبان درباره جایگاه رادی در نمایش‌نامه‌نویسی ایران گفته است: «رادی ذره‌بین بسیار تیزبینی داشت که با آن روی یک معضل و مساله اجتماعی متمرکز می‌شد و چیزی را پیش چشم ما می‌آورد که با آنکه شاید خودمان در جامعه دیده بودیم، اما متوجهش نشده بودیم. شیوه و قلم رادی در نسل بعد از او خیلی تاثیر گذشته و جریان پیدا کرده است. در نسل جوان امروز خیلی‌ها را داریم که «رادی‌وار» می‌نویسند و اشکال کار هم اینجاست. نویسندگان جدید باید از جایی شروع کنند که رادی تمام کرد. آنان باید یک قدم جلوتر بروند و روح و رویکرد آثار رادی را ادامه دهند، نه اینکه آن را دو‌باره بازنویسی کنند. رادی تروکاژهایی در کارهایش دارد که بی‌نظیر هستند و فکر تماشاگر را مشغول می‌کنند. او در همه کارهایش یک علامت سوال و یک مساله غامض می‌گذارد تا ذهن مخاطب را درگیر کند. من که ۲۵ سال در کنارش بودم و با آثارش زندگی کردم، هنوز که هنوز است، هر چند گاه، تازه این ریزه‌کاری‌هایش را کشف می‌کنم.» دکتر قطب‌الدین صادقی نیز درباره او گفته است: «گیلان از دوره مشروطیت یکی از دو دروازه اروپا محسوب می‌شد که اولین جریان‌های روشنفکری از آنجا برخاست و رادی به دلیل شناخت فرهنگی تاریخی خود از این شهر، آن را مبنای بسیاری از نمایش‌نامه‌هایش قرار دارد و کشمکش میان روشنفکر و غیر‌روشنفکر را در دل قهرمانان آثارش دمید و از این جهت جزو معدود نویسندگان ایرانی محسوب می‌شود که به‌خوبی این جدل را نشان داده‌اند.»

بهزاد فراهانی، بازیگر پیشکسوت، نیز درباره این نمایش‌نامه‌نویس گفته است: « دفعه آخری که به صحنه رفت لبخند تلخی داشت که نمی‌توانم توصیفش کنم. از اکبر رادی در دو عرصه چیزهای زیادی آموختم. اول آنکه یاد گرفتم دیالوگ‌های یک نمایش‌نامه را باید هرس کرد، دیالوگ‌ها را باید سبک‌سنگین کرد و به قولی چکش‌کاری کرد و با شخصیت‌های داستان زندگی کرد. از سوی دیگر مساله‌ اخلاق بود. من هرگز ندیدم که رادی عصبانی شود؛ او همیشه متین بود و فرزانگی یاد می‌داد. از رفتار او بود که می‌شد فهمید بین کسی که خوب می‌فهمد و کسی که کم می‌فهمد چقدر فاصله است. من همچنین از او مهمان‌نوازی هم یاد گرفتم. فکر نکنم هیچ‌کسی بتواند تصوری از مهمان‌نوازی او داشته باشد.» سیمین بهبهانی شاعر نیز درباره او گفته که رادی روح بزرگی داشت و جزو معدود کسانی است که فقط نمایش‌نامه نوشت و من به تمام سال‌هایی که با او دوست بودم افتخار می‌کنم و بعد از مرگش نوشتم:

مهربانان همه رفتند و تو هستی ‌ای دل

وه چه هستی که به خون غرقه نشستی ای دل

در تو دیگر نتوان روی دل‌آرایان دید

تو همان آینه هستی که شکستی ‌ای دل

بود تقصیر ز تقدیر که از همسفران

این‌چنین رشته‌ پیوند گسستی ‌ای دل ...