پیکر احمدرضا احمدی با حضور دوستدارانش به سوی خانه ابدی بدرقه شد
ضیافت پایانی شاعر
الوعده وفا
در این مراسم آیدین آغداشلو، نقاش سرشناس و از دوستان نزدیک احمدرضا احمدی، گفت: همانطور که احمدرضا اعلام کرده بود که من و مسعود کیمیایی زیر تابوت او قرار بگیریم و تابوت را حمل کنیم، انجام میدهیم. احمدرضا در جوانی این حرف را زده، فکر نمیکرد با عصا و این پا چطور این کار را انجام دهیم. عمر درازی نصیب ما شده و این بخشی از وظیفهای است که باید انجام دهیم.
آغداشلو با اشاره به آغاز کار نقاشی احمدرضا احمدی گفت: یک روز احمدرضا زنگ زد و بعد از صحبتهای معمول گفت میخواستم چیزی بگویم. گفتم بگو. گفت میخواهم نقاشی بکشم. گفتم این خیلی عالی است. گفت: خب از دست مردم چه کنیم؟ گفتم به مردم چه کار داری؟ اگر دوست داری و تو را آسوده میکند، نقاشی بکش. یک عمر، این فیض نصیب من شد و از حالا به بعد نصیب تو شود. بِکش و حتما بکش. گفت مجوز میدهی؟ گفتم من کی باشم؟ ولی با تو هستم و هرچه دوست داری بکش. پس از مدتی من را صدا کرد و نقاشیهایش را به من نشان داد، نقاشیهای زیبایی بودند و هنوز هم هستند؛ ساده و آسوده و از رنگهای درخشان. رنگهایی که روحی بودند که روی بوم پاشیده شده بودند و حسی از رغبت، سادگی و دلپذیری را بلافاصله منتقل میکرد. این هم عیب است و هم حسن. درباره احمدرضا حسن بود.
او افزود: شاعرانگی احمدرضا بود که دست او را به حرکت درآورده بود، دستش یاد گرفت چطور این شاعرانگی را به درستی و شفافیت منتقل کند. نمایشگاه گذاشت، به نمایشگاهش رفتم. گفتم نقاشی همین است. همینقدر آسودهکننده و دلپذیر. بلافاصله جواب آدم را میدهد. بعد نقاشی را جدیتر گرفت و ادامه داد. آخرین بار که به دیدنش رفتم یکی از نقاشیهایش را به من هدیه کرد، نقاشی زیبایی بود، با رنگهای درخشان و دلپذیر و سهل. کسی نمیتوانست بگوید من اینها را نمیفهمم، در مقابل نقاشی انتزاعی همه دیر یا زود آن را میفهمند. اصلا فهمیدن نداشت و آدم باید آن را میبلعید. مثل آب گوارایی جرعه جرعه مینوشید. هرچه درباره او میگویم، درست میگویم. به قصد وداع نمیگویم. او در پایان گفت حالا من و مسعود کیمیایی زیر تابوت او میرویم؛ الوعده وفا.
قلب من رفت
همچنین مسعود کیمیایی، کارگردان سرشناس و یکی دیگر از دوستان صمیمی احمدرضا احمدی، در این مراسم گفت: احمدرضا از هر آنچه در زندگی بود شعر میساخت و از بیرون نمیآورد. از آب و آسمان و انسان شعر میساخت. من حرف زیاد نمیزنم. قلب من رفت. چیزی نمیتوانم بگویم، باید صبر کنم تا نوبت من برسد و بروم کنارش. درود بر او. احمد پوری، مترجم و نویسنده، یادداشتی را خواند که در بخشی از آن آمده بود: امروز با کودکی ۸۳ساله خداحافظی میکنیم؛ کودکی که هرگز وارد آن بخش از دنیای بزرگسالان که پرزرق و فریب و مکر و دروغ است، نشد. با گلهای تراس خانهاش سخن گفت و از میان انبوه پلشتیها روزنهای گشود که از آن بوی بهار و گل میآید. وحشت کرد از اینکه چشم گشاید و ببیند بهار آمده و رفته است، که با هراس دنبال آن بگردد و آخر سر آن را در شمعدانیهای ایوان خانهاش بیاید. احمدرضا شاعر عزیز نرمخوییها و زیباییها، شاعر مهربانیها و آرامش بود. گاه در خلوت خود به مرگ نیز میاندیشید.
دوستدار موسیقی
هوشنگ کامکار، آهنگساز برجسته، نیز با رساندن پیام تسلیت احمد پژمان، موسیقیدان مطرح، و با اشاره به آشنایی ۴۵سالهاش با احمدرضا احمدی، گفت: او کمکهای بسیار به کارهای من کرده و هر روز کارهای ما را پیگیری میکرد؛ میگفت فلان کار را چه کردی و فلان کار را به کجا رساندی؟ دو سال پیش تصمیم گرفتم با همراهی احمدرضا روی اشعار فروغ فرخزاد سیدیای بنویسم. با همکاری احمدرضا شروع کردم. چند شعر را انتخاب کرد که دو سه ماه پیش تمام شد. بهخاطر شرایط جامعه تصمیم گرفتیم پخش نشود. چیزی که مرا تحتتاثیر قرار داد این است که چند شب پیش احمدرضا در تماسی که با او داشتم، گفت تمام شد؟ گفتم بله، گفت قبل از اینکه بمیرم بفرست، میخواهم گوش بدهم. من هم بلافاصله نسخهای را فرستادم.
او افزود: احمدرضا احمدی خدمات زیادی به کانون و شناختن هنرمندان و به من کرد. ۱۲ کتاب درباره موسیقی چاپ کردم که بدون راهنمایی احمدرضا و کمک او در این زمینه، این کار امکانپذیر نبود. قدردان بزرگی احمدرضا هستیم، کارهای خوبش خواهد ماند و از بین نخواهد رفت. فروغ شعری دارد که «پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است». احمدرضا پرواز کرده و فراموششدنی نیست.
علی میرزایی، فعال فرهنگی و مدیرمسوول نشریه «نگاه نو»، هم با خواندن شعر احمدرضا احمدی گفت: یکی از استادان فرهیخته میگفت ثروت موجب قدرت است، علم موجب شهرت است، اخلاق موجب محبوبیت است اما خدمتگزاری موجب ابدیت است. ما امروز گرد هم آمدهایم تا یکی از پیوستگان به ابدیت را بدرقه کنیم. او افزود: اما یکی از خدمات درخشان احمدرضا احمدی که زیر سایه شاعریاش کمرنگ مانده این است که او در کانون با مدیریت لیلی امیرارجمند در بین سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ با همکاری یک نفر، کارهای بزرگی در حوزه موسیقی انجام داد که اگر امروز بخواهیم چنین کاری کنیم حتما موسسهای با ۲۰۰ کارمند و بودجه میلیاردی دولتی میخواهد تا بتوان این کار را انجام داد.
میرزایی یادآور شد: احمدی بزرگانی چون شجریان، ظریف، بدیعی و دیگران را به کانون آورد. اشعار سعدی، حافظ، مولانا، رودکی و چند شاعر دیگر را با صدای احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج و نادر نادرپور منتشر کرد و برای خواندن کودکانهها از پری زنگنه، مینو جوان و سیمین قندی دعوت کرد. تکرار میکنم فقط یک همکار داشت، شبهای بسیار زیادی را در استودیوهای صدا خوابید و زندگی معمول خود را تماما کنار گذاشت و خدمت بزرگی به موسیقی ایران کرد. او کاری یگانه و یکتا کرد.
احمدرضای پدر
این مراسم با حرف های ماهور احمدی، دختر احمدرضا احمدی، به پایان رسید که واکنشهای فراوانی در شبکههای مجازی داشت. او گفت: پدر من پدر خیلی از شماها بود. پدر من جای ۱۰ نفر در این مملکت بیمنت و باعزت کار میکرد. پدر من یک ایرانی واقعی بود و هیچگاه نامش به هیچ سیاستی آلوده نشد و کنار هیچ قدرتی نایستاد. ما خیلیوقتها به لحاظ مالی زندگی سختی داشتیم، اما من افتخار میکنم پدرم با عزت زندگی کرد و روی عقیده خود ماند و با هیچ بادی به هیچ سمتی نرفت.
او با تاکید بر اینکه احمدی همیشه شخصیت مستقل خود را داشت، گفت: همه میگویند احمدرضا احمدی یک شاعر سیاسی نیست، اما او یکی از سیاسیترین شاعران مملکت است. او یکی از عاشقترین شاعران ایران بود. عاشق این وطن بود. بارها و بارها موقعیت خوبی پیش آمد که مهاجرت کند اما میگفت من عاشق ایرانم و میخواهم در این خاک بمیرم و در قلب ایران خاک شوم.