به بهانه اجرای دوباره نمایش «پردهخانه»
بازیهای زنانه در جهان مردانه
در این میان، «گلتن» برخلاف آنچه نامش تداعی میکند، به سبب تنانگی نیست که محبوب شاه است. هم اوست که دستانش با هنر آشناست، ساز میزند، میرقصد، تاریخ میداند و البته شباهتی آشکار به شهرزاد قصهگو دارد. سلطان با آنکه چیزی از هنر نمیداند اما برای گفتوگو زنی را انتخاب میکند که اهل اندیشه و دارای آگاهی و درایت است. گلتن در اینجا هم مانند دیگر آثار بیضایی نمادی از زن در تاریخ ایران است و دردش، درد جامعه زنان. گلتن است که برای زنان سلطان، بازی نمایش ترتیب میدهد. گلتن است که وقتی زنان را از ظلم سلطنت آگاه میسازد، با انکار مواجه میشود، زمانی که آگاهی میبخشد، خیانت و دودلی میبیند. آرامآرام بذر رهایی را در سر زنان میکارد و ترس از فردای آزادی را از دلشان میزداید و موفق میشود همه ستمدیدگان را آگاه کند تا علیه ظلم سلطان بشوراند.
زمانی که «نوسال»، دختر چهاردهسالهای که به سلطان پیشکش شده وارد «بازیخانه» میشود، زنان پردهخانه هدف والاتری پیدا میکنند. آنان میکوشند نوسال را، که نماد پاکی و آینده زنان است، از گزند سلطان حفظ کنند. سلطان هم که سوءظنهایی به زنان حرمسرا برده، ظلمش از هر زمان بیشتر شده و خونهای بیشتری میریزد و گرفتار در جهلی که خودکامگان گرفتارش هستند، همه را چاکر و مخلص خود میداند. او اصرار به اجرای نمایش فتح سلطانی دارد، غافل از اینکه نمایش فتح برای زنان معنای دیگری دارد. آنچه زنان فتح میدانند به زیر کشیدن سلطنت و پایان دادن به ظلم و ستمی است که بر ایشان میرود.
گلاب آدینه با خوانشی وفادارانه از متن بیضایی، عناصر پراهمیت نمایشهای ایرانی را در میزانسن، طراحی و فضاسازی به اجرا درآورده و با بهرهگرفتن از شوخیهایی روزآمدشده، توانسته است علاوه بر تطبیقپذیری اجتماعی، با اتکا به بازیگران به جای صحنهپردازی شلوغ، و مایه گرفتن از موسیقی و شعر در جای درست آن، ریتم روایتش را در یک نمایش نسبتا طولانی حفظ کند.