برنامه‌‌‌ام بازگشت به تهران است

او همچنین در پاسخ به این پرسش که آیا انتظار اختصاص گران‌‌‌ترین اثر پانزدهمین دوره حراج را به‌‌‌عنوان یک هنرمند در قید حیات داشته است؟ توضیح داد: «باید عرض کنم این اولین باری نیست که یکی از آثار من خودش را به‌‌‌ عنوان گران‌‌‌ترین اثر یک حراج مطرح می‌کند. اگر مروری بر حراج‌‌‌های گذشته کنید، به چنین عناوینی پیش از این برخورد خواهید کرد.» پرویز تناولی مدتی است که پس از منتشر شدن اخبار مربوط به ممنوع الخروج بودنش و سپس برطرف شدن این مشکل، در کشور کانادا به سر می‌‌‌برد. او درباره اینکه در حال حاضر مشغول چه کاری است، اظهار می‌کند: «در حال حاضر مشغول تدوین برخی از کتاب‌‌‌هایی که سالیان پیش تحقیقاتشان را انجام داده بودم، هستم و امیدوارم به زودی چندتایی از آنها را به چاپ برسانم. ضمن اینکه‌‌‌ چند نمایشگاه بزرگ در کشورهای مختلف دارم و باید بر آنها نظارت کنم.» او می‌گوید: «برنامه بازگشت به تهران هم دارم؛ اما نمایشگاه‌‌‌ها و کتاب‌‌‌ها در اولویت هستند.»

داستان به سرقت رفتن، ناپدید شدن و تخریب مجسمه‌‌‌های تناولی در سطح شهر سر درازی دارد و به تازگی نیز ربوده شدن لنگه کفش یکی از مجسمه‌‌‌های این هنرمند در پارک شفق تهران خبرساز شده است. تناولی در مصاحبه‌‌‌های متعددی مسوولان وقت شهرداری را امانت‌‌‌دار خوبی برای آثار خود ندانسته است. او در این زمینه می‌‌‌گوید: «بیش از ۸۰‌درصد کارهایی که دست شهرداری است، صدمه خورده و ۲ عدد از آنها به طور کلی نابود شده‌‌‌اند و دیگر موجود نیستند. مهم‌ترین دلیل آن ناآشنایی شهرداری با موزه‌‌‌داری است. شهرداری‌‌‌ها همه جا موزه بر پا می‌کنند اما آن را در اختیار اهل هنر و متخصص قرار می‌دهندکه در مورد آثار من متاسفانه چنین نبود.»

او ادامه می‌دهد: « طبق قرارداد، خانه من به موزه تبدیل شد؛ اما چند ماه پس از شهردار شدن آقای احمدی‌نژاد و بی‌علاقگی وی به هنر، همه چیز تغییر کرد و شهرداری به قهر کلیه آثار را از خانه‌‌‌ام بیرون برد و به انبارهای خود منتقل کرد. متاسفانه اشتباهاتی در تفسیر قرارداد بود که شهرداری کلا کارها را «خریداری شده» اعلام کرد؛ حال آنکه بیعانه پرداخت شده شهرداری برای یک کار هم کافی نبود و واگذاری آثارم منوط به نمایش آنها در خانه موزه‌‌‌ام بود.» تناولی در عین حال تاکید می‌کند: «در هر صورت نیت من تغییر نکرده است؛ هنوز هم حاضرم ۵۸ اثری که منتخب بهترین آثارم است و اکنون بنا به توافقات نخستین، نزد شهرداری به امانت است، مطابق قرار اولیه به موزه‌‌‌ای مستقل بازگردد.»

برخی حراج‌‌‌های هنری حتی مشهورترین آنها مانند کریستیز و ساتبیز همواره شبهاتی به لحاظ مالی منتسب می‌کنند. در ایران نیز برخی این انتقادات را به حراج تهران وارد می‌دانند و اساسا این رویداد را با توجه به نظام اقتصادی کشور ایران، رد می‌کنند. تناولی اما درباره حراج‌‌‌های هنری و خرید و فروش آثار از این طریق، بر این باور است: «حراج‌‌‌ها، گالری‌‌‌ها و مجموعه‌‌‌داران، رگ‌‌‌های اقتصاد هنر محسوب می‌‌‌شوند و در سرنوشت هنرمندان تاثیرگذارند. امروزه سرنوشت هنرمندان را حراجی‌‌‌ها تعیین می‌کنند. البته نه به این سادگی؛ بلکه با گذران مراحلی که هنرمندان طی می‌کنند و توجهی که گالری‌‌‌ها و مجموعه‌داران به آثار آنان دارند.»

تناولی همچنین در آخر در توصیف زندگی در سکوت و در دور دست‌‌‌ها چنین اظهار می‌کند: «راستش من زندگی در ایران را به هر جای دیگر ترجیح می‌‌‌دهم؛ ولی با شرایطی که برایم پیش آوردند، دو، سه سالی است که به اجبار رفته‌ام. در مقطعی اجازه نمایش کارهایم و حتی خروج کار از ایران برای نمایش در خارج را نداشتم. بنابراین تنها راه فعالیت را در خروج از ایران دیدم؛ اما نه به صورت دائم. من همیشه به ایران در رفت و آمد بوده و همواره نیمی از سال را در ایران بوده‌ام و علاوه بر کار کارگاهی و تحقیقی، تدریس هم کرده‌‌‌ام و شاگردان بسیاری را به ثمر رسانده‌‌‌ام.»