هنرمند تمام عیار

در جایی گفته است: «دوران کودکی من مصادف می‌شود با شروع جنگ جهانی دوم. این دوران، برای تمام جهان دوران سخت و دشواری بوده است. ما خانواده فقیری بودیم و تا حد زیادی تحت‌تاثیر این جریان قرار گرفتیم. البته پدرم معلم بود، معلمی با همان سبک و شیوه قدیم. شغل پدر باعث شده بود در چند شهر جابه‌جا شویم. ۵ ساله بودم که به تهران نقل مکان کردیم. پس از اقامت یک ساله در تهران به یکی از روستاهای اطراف قزوین و سپس به طالقان رفتیم و کلاس اول دبستان را در همان طالقان خواندم اما بعد از کلاس اول دوباره به تهران رفتیم.»

با پایان دوره ابتدایی، مدتی در بازار به کار آزاد پرداخت، سپس به آموختن فن خط روی آورد و با ممارست فراوان در زمینه هنر خوشنویسی سرآمد شد. او دوره ابتدایی را در خیابان ظهیرالاسلام، مدرسه مسعود سعد گذراند و بعد از دوره ابتدایی به صورت شبانه ادامه تحصیل داد. وی در جای دیگری گفته است: «در سال ۱۳۳۸ به صورت حرفه‌ای به سمت خوشنویسی گرایش پیدا کردم و با انجمن خوشنویسان ایران و مرحوم استاد سید حسین میرخانی آشنا شدم. مکتب هنری، اخلاقی و شخصیت پرجاذبه ایشان یکی از آن نقاط عطف دیگری بود که در زندگی من پیدا شد. سید حسین میرخانی در قدم گذاشتن من به این راه تاثیر زیادی داشت. شخصیت ایشان به لحاظ اخلاقی مرا جذب کرد. جوانان و نوجوانان تشنه محبت هستند و هرجا نشانه‌ای از این احوالات ببینند، مجذوب می‌شوند. سید حسین میرخانی موسیقی‌دان بزرگی بود و کمانچه ایشان جزو کمانچه‌های تراز اول بود. این را استاد بنان می‌گفت و من خودم شخصا از ایشان شنیدم. آقای شجریان هم در این دوره همکلاس ما بود. زمانی که آقای شجریان به انجمن خوشنویسی آمدند جزو مدرسین این انجمن بودم و به یاد دارم استعداد فوق‌‌‌العاده و بی‌‌‌نظیری در زمینه خوشنویسی داشتند. سرانجام دوستی‌‌‌ها و رفاقت من و آقای شجریان به رفت وآمد خانوادگی منجر شد و سال‌های سال این ارتباط وجود داشت.»

داریوش ارجمند درباره استاد غلامحسین امیرخانی گفته است: استاد امیرخانی یک هنرمند تمام عیار است که نمایشگاه‌‌‌ها و کتاب‌‌‌هایش شما را میخکوب می‌کند و اجازه نمی‌دهد تکان بخورید و این همه در استاد امیرخانی حاصل تواضع و فروتنی‌شان است. هنرمندانی هستند که یک‌شبه ره صدساله می‌‌‌روند و یکباره دیگر کسی را قبول ندارند. ایشان خداوندگار خط سرزمین من هستند ولی به اندازه خاک این سرزمین متواضع و فروتن هستند. این تواضع و فروتنی در رفتار و گفتار و حرکاتشان دیده می‌شود. بزرگ‌ترین شاخصه یک هنرمند تواضع اوست. همین باعث رشد هنرمند است. خداوند به ایشان طول عمر و سلامتی بدهد. خط او یک فرم و یک لباس به تن اندیشه است. از استاد امیرخانی کسی زیباتر اندیشه را نمی‌آراید و ما را به دنبال معنا نمی‌برد. این حاصل تواضع و عشق او به این خاک و زادگاه است.»

امیراحمد فلسفی خوشنویس مطرح نیز درباره استاد امیرخانی گفته است: امروز شاگردان شاخص استاد با شیوه شخصی خودشان می‌‌‌نویسند اما با این همه خط استاد کیفیتش از همه ما بالاتر است و این یکی دیگر از خصوصیاتی است که این خط را و این شخص را صاحب مکتب می‌کند. ما پیروان ایشان و تاثیرگذاری ایشان را در تمام کشور به عینه مشاهده می‌‌‌کنیم. حتی من در مقام مقایسه می‌توانم نشان دهم که بعضی از استادان تراز اول کشور هم تحت‌تاثیر قطعه‌نویسی استاد قرار گرفته‌‌‌اند که این موضوع نبوغ استاد را در درک خوشنویسی نشان می‌دهد و ترکیب مناسب و کامل از اینها به وجود آوردند.

بهروز غریب‌‌‌پور، کارگردان تئاتر با اشاره به نقش و حضور موثر استاد امیرخانی هنگام بازسازی و راه‌اندازی خانه هنرمندان ایران گفته است: «پس از افتتاح به سیاق همه یا بعضی از کارها، نخود نخود هر که رفت خانه‌‌ خود، انگار که فقط قرار بوده ساختمان بازسازی و افتتاح بشود. بودجه‌‌‌ای در کار نبود، من مانده بودم و یک کارگر ساختمانی که دربان و منشی و مدیر داخلی خانه‌‌ هنرمندان ایران بود. من یک گوشی تلفن از باغبان پارک گرفته بودم تا اگر تماسی گرفته می‌شد جوابی داده شود و حداقل، تماس‌گیرنده دلگرم یا زمانی دلسرد شود و در هر صورت بداند که خانه‌‌ هنرمندان ایران برقرار است.

اما شرط باغبان این بود که اگر خانمش یا همکارانش به او زنگ می‌‌‌زدند من پیغامها را بگیرم، گاهی از پنجره او را صدا می‌کردم: «علی آقا خانمت پشت خطه» و او در حال آبیاری می‌‌‌گفت: «بهش بگو من دستم بنده» و من به عنوان مدیرعامل خانه‌‌ هنرمندان ایران به خانمشان می‌‌‌گفتم علی آقا دستشان بند است. این داستان ادامه داشت و هر بار که با استاد امیرخانی خلوت می‌کردیم گریزی به این مشکلات می‌‌‌زدم و ایشان با خنده‌‌‌ای می‌‌‌گفتند: صبر کنید. این نیز بگذرد... یک روز استاد یک چک شخصی به مبلغ ۹۰۰هزار تومان به من دادند و گفتند حقوق این دربان را بدهید. من گفتم آخه چرا شما باید پول بدهید؟ چرا من از جیب باید هزینه کنم؟ اما استاد توصیه کرد که ما هر دو باید صبور باشیم و بودیم و گام به گام این خانه اعتبار بیشتری پیدا کرد و بر شمار دوستان و دشمنانش افزوده شد اما آن چراغ ایزدی با پف این و آن خاموش نمی‌‌‌شد و ما از گردنه‌‌‌ها و شیب‌‌‌های تند گذر کردیم. استاد امیرخانی را در ۹سال کار دشوار شناختم. او به معنای تام و تمام معنی این ابیات سعدی را فهمیده بود و اگر زمانی کلیات سعدی را خوشنویسی کرده بود به اندیشه آن بزرگوار و دیگر قلل اندیشه و هنر ایرانی دست یافته بود.»