معمولا انتظار آن را نداریم که یک دانشمند، معلم یا کارآفرین بعد از جراحت مغزی یا شروع یک اختلال عصبی در کار خود بهتر شود؛ اما این مساله گاه درباره هنرمندان صدق میکند. در همین رابطه رابرت لارنس کوون از اساتید عصبشناسی دانشگاه پنسیلوانیا میگوید: آسیب مغزی در بسیاری از موارد تولیدات هنری یک هنرمند را به سمت بهتر شدن تغییر میدهد. او گفت: بهعنوان عصبشناس معمولا افرادی را که به انواع اختلالات عصبی دچارند، مورد بررسی قرار میدهیم تا ببینیم رفتار آنها چه تغییری میکند و به این وسیله درباره سازوکار سیستم مغز نتیجهگیری کنیم. یک پدیده متناقض وجود دارد آن هم اینکه درخصوص بیماریهای عصبی، تولیدات هنری افراد مبتلا تغییر میکند آن هم تغییری که به عقیده کارشناسان صاحبنظر در برخی موارد رو به بهتر شدن است. این یک مساله استثنایی است؛ زیرا هیچوقت پس از آسیب به مغز، قدرت کلامی یا عملکرد احساسی شما بهتر نمیشود یا تصمیمات بهتری نمیگیرید؛ اما درباره ابراز احساسات انسانی در قالب هنر چنین نیست.
این دانشمند گفت: بهعنوان مثال ممکن است به نیمکره چپ مغز آسیب وارد شده باشد. افراد در این موارد در قدرت زبانی دچار مشکل میشوند. در برخی از هنرمندان مشاهده شده است که وقتی سمت چپ مغزشان صدمه میبیند، کار هنری آنها تغییر میکند. آنها در برخی موارد در ابراز هنر خود رهاتر عمل میکنند. یک هنرمند در کالیفرنیا هست که از تجربه پس از سکته خود میگوید. پردازش هنری او قبل از سکته خیلی جزئینگر و منظم بود؛ اما پس از آن حس جاری شدن داشت؛ تصویرسازی او تغییر کرد، در کارش ساختار کمتری وجود داشت و تا حدودی نسبت به قبل هیجاننماتر شده بود.
او افزود: این مساله همچنین به ما میگوید مکانیزمهای مغزی بهکاررفته در خلق نقاشیهای مختلف مثل نقاشیهای مارک روتکو و سالوادور دالی به یکدیگر یکسان نیستند و یک هنرمند در خلق هنر تصویری در مقایسه با کسی که هنر انتزاعی میآفریند از سیستمهای عصبی متفاوتی استفاده میکند.