آواز سیاسی کودک ۱۰ ساله در محله دربند
امروز سالروز تولد عباس یمینیشریف است
من یار مهربانم
دانا و خوش بیانم
گویم سخن فراوان
با آنکه بیزبانم
دنیایاقتصاد: تقریبا اکثریت جامعه ایرانی این بیتها را به خاطر دارند اما شاید خیلیها فراموش کردهاند که عباس یمینیشریف سراینده این شعر مشهور است. شاعر و نویسندهای که یک نقش تاریخی ایفا کرد و یکی از بنیانگذاران ادبیات کودک در ایران به حساب میآید. یمینیشریف درست 102 سال پیش در محله پامنار تهران متولد شد. کودکیاش در دربند سپری شد و از همان دوران به ادبیات علاقه پیدا کرد اما آشناییاش با فرخی یزدی باعث شد رسما به شعر سرودن روی بیاورد. او شعرهای فرخی یزدی را با کمک آوازخوانی که بیسواد بود، برای اهالی روستا میخواند. او در این رابطه نوشته است: «فرخی آوازخوانی را استخدام کرده بود که اشعار سیاسی و انتقادی او را در باغی که بر روی کوه مشرف به رودخانه و جاده دربند بود، شبهای جمعه و شنبه که جمعیت فراوانی برای تفریح در دره دربند و سربند به آنجا میآمدند، به صورت آواز بخواند و پیام او را به گوش مردم برساند. آوازخوان سواد نداشت و چون من در آن موقع کودکی ۱۰ساله بودم و میتوانستم شعرها را بخوانم، فرخی آنها را به من میداد و من در کنار آن آوازخوان که در بلندترین محل باغ مشرف به رودخانه دربند مینشست، مینشستم و شعرها را از روی دستنویسهای فرخی آهسته میخواندم و او آنها را با صدایی رسا که چندبار در کوهستان میپیچید، میخواند و دره دربند را در شور و حالی فرو میبرد.»
یمینی زمانی که در دانشسرای مقدماتی آموزگاری تحصیل میکرد، با ادبیات کودکان دیگر کشورها آشنا شد و به این فکر افتاد باید آثار ویژهای برای کودکان و نوجوانان نوشته شود و به همین خاطر تصمیم گرفت به ترجمه کتاب و سرودن شعر ویژه کودکان بپردازد. او ادبیات را بهعنوان رشته دانشگاهیاش انتخاب کرد و توانست تا مقطع دکترا در این رشته تحصیل کند. در سال ۱۳۲۱ نخستین شعرش را برای کودکان در مجله «نونهالان» منتشر کرد. در این رابطه گفته بود: «از آن پس هرگز نمیخواستم درباره چیزی جز کودک بیندیشم، چیز بنویسم و شعر و سخن بگویم. پنجاه سال پیش که به سرودن شعر برای کودکان و نوجوانان پرداختم، شخص دیگری به نام شاعر کودکان وجود نداشت. تنها چند شاعر مانند ایرج میرزا، یحیی دولتآبادی، مهدی قلیخان هدایت، ملکالشعرای بهار، حبیب یغمایی، پروین اعتصامی، گل گلاب و یکی دو تن دیگر چند شعری برای کودکان سروده بودند.»
یمینیشریف باور داشت که باید شیوه آموزش خواندن و نوشتن در ایران دگرگون شود و به همین دلیل کتاب اول دبستان به نام «دارا و آذر» را که سالها، نخستین کتاب آموزشی کودکان ایران به شمار میرفت، تالیف و برای تحقق این باور، دبستان روش نو را تاسیس کرد. یمینی شریف این مدرسه را در ۱۳۳۴خورشیدی با همسرش توران مقومی پایه گذاشت که بعدها این مجموعه آموزشی با گسترش حوزه فعالیت خود، پرورش دانشآموزان را از کودکستان تا پایان دوره راهنمایی پوشش داد. همچنین در دی ماه 1335 به پیشنهاد جعفر بدیعی اولین شماره مجله کیهانبچهها به عنوان نخستین نشریه ویژه کودکان و نوجوانان در تاریخ نشریات کشور، از سوی موسسه کیهان وقت انتشار یافت که عباس یمینیشریف ابتدا به عنوان مشاور این مجله همکاری داشت و بعدها که بدیعی به عنوان صاحبامتیاز این مجله معرفی شد، در سمت سردبیر مشغول به کار بود و تا سال 1358 این همکاری ادامه داشت. هومن یمینیشریف پسر این شاعر میگوید: «در دفتر پدر من دو تابلو نصب شده بود که وقتی من و سایر دانشآموزان به دفتر میرفتیم، این دو تابلو جلوی چشم ما بود و نوشتههای آن در ذهنمان حک شده است. بعدها از شاگردان دیگر هم تعریف این مشاهدهشان را شنیدم. یکی تابلوی شعر: درس معلم ار بود زمزمة محبتی ـ جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را بود و تابلو دوم هم این بود: طفل را با طفل مقایسه نمیکنند، امروز هر کس را با دیروز خود او میسنجند. این دو شعار اصلی کار پدرم بود.»
هوشنگ مرادیکرمانی، نویسنده سرشناس نیز درباره یمینیشریف گفته است: «عباس یمینی معلم همه ماست. بزرگترین خدمتی که عباس یمینیشریف به آدمهایی مثل من کرد این بود که سادگی، صفا و مهر و عاطفه را از طریق واژههایی بسیار ساده، جملههای خیلی ساده و در عین حال شیرین به ما یاد داد. بعدها هم که در کتابهای درسی نوشتههای او را خواندیم. در کرمان با آثارش آشنا شدم و گذشت تا من آمدم به تهران و به شورای کتاب کودک رفتم. من خیلی دلم میخواست با عباس یمینیشریف از نزدیک آشنا شوم که همینطور هم شد و ما در شورای کتاب خیلی باهم اخت شدیم. خیلی خوب همدیگر را پیدا کردیم و رابطهای عاطفی بین ما برقرار شد.»
دکتر نوشآفرین انصاری هم درباره این شاعر گفته است: «یمینیشریف از همان ابتدا تا هنگام کهولت و فوتشان همواره عضو شورای کتاب کودک بودند. در بسیاری از فعالیتهای شورا حضور داشتند، عضو هیاتمدیره و خزانهدار شورا نیز بود. شورا هم همیشه بیپول بود و هست. آقای یمینی شریف یک کیف چرمی کوچک داشتند و همیشه به عنوان خزانهدار آرزو میکرد شورا پول بیشتری داشت. اگر تاریخچه تحلیلی شورا نوشته شود، قطعا حضور وی را در خیلی از فعالیتها خواهیم دید. من از سال 42 خدمت ایشان ارادت داشتم تا زمان بیماری، تا زمانی که در بستر بودند. کنارشان نشستم و ایشان گفتند که آرزو دارم نوههایم فارسی یاد بگیرند و به خود ببالند. حتی سبک حرف زدن ایشان هم داستانوار بود.»