گفتوگوی تاریخ شفاهی موزه سینما با کیانوش عیاری
برای نیاز جامعه فیلم نمیسازم
من صراحتا رو به دوربین میگویم در طی دوران فیلمسازی آماتوری، نیمهآماتوری و حرفهای که امروز در آن درگیر هستم هرگز رسالتی را بر دوش خودم ندیدم، هرگز خودم را یک منجی و رسول ندیدم و تصور نمیکردم روزی بتوانم تحولی آنچنانی ایجاد کنم و اصولا هنر نباید به خود اجازه بدهد که چنین ذهنیتی را به صورت واهی برای خود بهوجود آورد.گاهی ممکن است انسان اشتباهی کند، فریبی بخورد و حرفی را در جایی بزند اما هیچوقت چنین ذهنیتی نداشتم و هیچ وقت بهخاطر نیاز جامعه فیلم نساختم. گفته میشود «آبادانیها» یکی از فیلمهای بهشدت اجتماعی است به قول «پی یرو پایینی» که میگفت «آبادانیها» اجتماعیترین فیلمی است که من به عنوان مدیر سینماتک فرانسه دیدم. بنابراین من باید حرف آن را ملاک قرار بدهم و داعیه جامعهنگری داشته باشم که ندارم. در چنین شرایطی باید دید «آبادانیها» چرا ساخته میشود؟
«آبادانیها» به این دلیل ساخته شد که داشتم منفجر میشدم از اینکه چرا انسان باید مشقت زیادی را تحمل کند و بسیار طبیعی است هر فیلمسازی که چنین کاری انجام میدهد باید دغدغههایی داشته باشد. «آبادانیها» برای جشنواره فیلم کن انتخاب شد اما به درخواست وزارت فرهنگ و ارشاد (وقت) از این جشنواره بیرون کشیده شد و در همه روزنامهها خبر اینکه «آبادانیها» برای جشنواره کن برگزیده شده است، منتشر شد. من فکسی به جشنواره فیلم کن نوشتم مبنی بر اینکه فیلم متعلق به من و با سرمایه شخصیام ساخته شده است، متعلق به دولت نیست و شما نباید فیلمی که انتخاب کردهاید را از بخش مسابقه بیرون آورید و کپی آن را به ایران بفرستید اما آنها این کار را انجام دادند و نکته جالب این است که مسوولان متن فکس من را هم خوانده بودند و این موضوع برایم بسیار شگفتانگیز بود.
دیگر فیلمها
«آبادانیها» شبیه به من است، «شبح کژدم» شبیه به تجربههایم است، «آن سوی آتش» شبیه خاطرات و علایق من در شهری است که وقتی به دنیا آمدم شبها سقفش را قرمز میدیدم. ما در اهواز هیچ وقت شبها ستاره نمیدیدیم. بوی شیرین خاص و محسوس نفت زیر بینی ما بود. «بودن و نبودن» برای همان دوران و خاطراتی است که از کودکی داشتم که چرا این همه فاصله بین مردم وجود دارد. فیلم «بیدار شو آرزو» برای تاثری است که بابت یک اتفاق بزرگ مثل زلزله بم که چیزی در حدود ۷۰ هزار نفر کشته میشوند ساخته شده است.فیلم «شاخ گاو» برای من تجربه جالبی بود. از یکسو فیلم برای کودکان ساخته شده بود و از سوی دیگر به بهانه کودکان برای خوش آمدن جشنوارهها نبود و حدس میزدم میتواند یک فیلم پرفروش باشد که محاسباتم هم اشتباه نبود. اما نکته این بود که مسائل حاشیهای و کارشکنیها را در نظر نگرفته بودم. چندبار فیلم در جشنواره اصفهان نمایش داده شد و در نمایش اولیه، استقبال بچهها برای این فیلم گیجکننده بود. بنابراین میتوان گفت سرمایهگذاری بیدلیلی نبود.اتفاق مهم درباره «روزگار قریب» کسب تجربه و نقدی بود که به مقاطعی از تاریخ کشورم دارم. من با تاریخ معاصر کشورم کمو بیش آشنایی داشتم زیرا در این زمینه مطالعه میکردم و اصولا به این مقاطع علاقهمند بودم اما وقتی پای سریالی مثل «روزگار قریب» به میان آمد مجموعه مطالعات من در رابطه با تاریخ معاصر کشورم فقط محدود به وقایعنگاری نبود و باید در همه زمینهها مطالعه میکردم.