نامههای مشهور: نامه سیمین بهبهانی به رضا براهنی
تابوها را «جگرداری» باید بشکند
عزیزم، امروز ۲۶ آگوست و ۴ شهریور۷۸ است. یکی دو ساعت پیش، علی مجله بایا را آورد، با مقاله و شعرهایت. بیدرنگ کنار میز نشستم و چای را کنار دستمان گذاشتیم. علی خواند و من شنیدم و تمام مدت گریه کردم. دربرابرم نشسته بودی با مهربانیهایت، شوخیهایت، ادا درآوردنهایت، شیطنتها و نیشزدنهای گاه به گاهت، طنزهای تلخ و شیرینت و یادهای سالهای آشنایی و همدلی در سلامت و بیماری، زندان و آزادی، شادی و ناشادی و جوش و جلاهای جلسات مشورتی کانون بر سر یک واژه یا یک جمله و جانکندنهامان برای بهدست آوردن آزادی. خیلی جایت در تهران خالی است... هرجا هستی خوش باشی و خوش بنویسی. شعرت یکسره بیقراری و یکپارچه شرح هجران بود که با آشتفگی واژهها و درهمریختگی معیارهای زبانی و زیرورو کردن ارکان جمله بیان میشد، تا از آن آشفتگی و ویرانی ساختار، این دغدغه دوری و اندوه هجران بهوجود آید. العیاذبالله منالقیاس، یعنی کن...فیکون.
نکته دیگر که میخواهم بگویم اینکه: «ایرانه خانم» چکیده و تقطیر شده «آزاده خانم» است. به این ترتیب که کل «آزاده خانم» را که سراسر استعاره و نماد است، باز بهصورت استعاره و نمادی برگرفته از آن کل برگرداندهای. «آزاده خانم» تعصیر شده مادرت، معشوقت، فرزندانت، زیرزمینت (یعنی رستنگاهت)، زنت (یعنی کشتگاهت) و مجموع همه اینها (یعنی وطنت) بود. «ایرانه خانم» تقطیر شده آن شراب یعنی آزاده خانم است. و چه خوب وایههایت با آوردن جایجای قافیههایی با رَوی «آ»: زیبا، تنها، آنها، دنیا... درد را و اندوهت را به گوش میرساند، همانند وایههای «شور» و «دشتی» از ورای قرنها ستمپذیری در موسیقی غمآلوده ما. مدتهاست که میخواهم حس و درک خود را از «آزاده خانم» بنویسم و هنوز نتوانستهام، باید رسوب کند. اگر زنده باشم خواهم نوشت. فعلا از خواندن «ایرانه خانم» لذت بردم و یادت را زنده کردم با آنکه خودت میدانی هنوز به تخریب معیارهای زبان و تَرک عرف آن دست نیازیدهام و دستکم در کار خود رهیافت آن را جایز ندانستهام. هرکسی را بهر کاری ساختند...
مقالهات سرشار از تفکر و «چراجویی» و «چراگویی» ادبی بود. درباره چوبک حق مطلب را ادا کردهای. تحلیل تو از زبان چندگانه و موفق حال شخصیتها و مقایسه آن با زبان هدایت به گمان من کاملا درست است. در کشور ما گاه تابوها را «جگرداری» باید بشکند. نوشتههایت راهنمای خوبی میتواند باشد که از میان جوانترها چند «متفاوت» با هدایت و چوبک در زمان حاضر پدید آید. به ساناز سلام دارم. اسفندیار یقینا حالا دبستانی میشود. اگر کاری در تهران داری که از عهده من و علی برمیآید بنویس. علی سلام مخصوص دارد.
با آرزوی همه کامرواییها- سیمین بهبهانی