درست کردن فسنجان با کلید خانه
امروز سالروز درگذشت ابراهیم پورداوود است
پوراندخت پورداوود، تنها فرزند این استاد درباره پدرش گفته است: «پدرم بهعنوان ایرانشناس، همیشه در کار غوطهور بود و خانه ما مجمعی برای دانشپژوهان و دانشجویانی بود که در مکتب او به سوادآموزی مشغول بودند، حتی انجمن ایرانشناسی در منزل ما تشکیل میشد، اما گرفتاریهای شغلی پدرم باعث دوری وی از خانواده نمیشد. او به محیط خانوادگی خویش دلبستگی فراوان داشت، در مقام یک پدر بسیار مهربان و دوستداشتنی بود و مهمتر اینکه او یک دوست نمونه بود. پدرم به هیچوجه اهل ریا و تزویر نبود و در برخورد با افراد، به مقام آنها نمیاندیشید. مادرم همیشه میگفت: پدر، اول از همه عاشق ایران باستان و کارش است و بعد عاشق تو، سپس کتابهایش و در آخر مرا دوست دارد. تصویری که از پدرم در دوران کودکی دارم بسیار لذتبخش است، او یک قصهگوی توانا بود و همیشه برای من قصه میگفت، قصههایی که خودش میساخت و تنها پندی که همیشه به من میداد تکرار شعار «پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک» بود. وقت پدرم غالبا به مطالعه و بحث میگذشت، او در اتاق کارش نیم تختی گذاشته بود و همانجا در حین مطالعه میخوابید و اگر مطلبی به ذهنش میآمد، بیدار میشد و شروع به نوشتن میکرد. او در زندگی بهجز مطالعه و بحث تفریح دیگری نداشت. البته گاهی با نوههایش بازی میکرد، بچهها را خیلی دوست داشت. بهطوریکه گاهی ادای بچهها را نیز درمیآورد. پدرم سفرهای متعدد کرده و اکثر جاهای دنیا را دیده بود و مدتها نیز در خارج از ایران زندگی کرده بود. هندوستان را بهخاطر آثار باستانیاش بسیار دوست داشت و از روی نقشه، جاهایی را که دیده بود، برای من شرح میداد. من بیشتر اطلاعات و معلوماتم را از پدرم دارم نه از کتابهای درسی مدرسه. از افتخارات پدرم دریافت جایزه تاگور بود. او همیشه از پذیرایی باشکوهی که از او بهعمل آورده بودند حرف میزد و همچنین از جایزهای که از واتیکان و نشانی که از دولت آلمان به پاس مقام ادبی خود دریافت کرده بود سخن میراند. پدرم هرگز خود را شاعر نمیدانست و آخرین شعری که به چاپ رساند به مناسبت فروردین ۱۳۰۵ بود و بعد از آن اگر شعری گفت چاپ نکرد و فقط به تحقیق پرداخت؛ ولی همیشه میگفت بیشتر شعرهایش را در دوران جوانی در بیروت زیر مهتاب سروده است. از خاطراتی که پدرم نقل میکرد، اتفاقی بود که در بیروت برایش پیش آمده بود. در ۲۰ سالگی بهخاطر علاقه فراوانی که به آشپزی داشت تصمیم به تهیه غذای فسنجان میگیرد و چون رشتیها فسنجان را سیاه درست میکنند برای سیاه کردن غذا آهن داغ در آن فرو میکنند، او هم کلیه کلیدهای منزل را در ظرف میریخته است و یک روز صاحبخانه که به آنجا میآید میبیند همه کلیدها سیاه هستند و چون پدرم از توضیح ماجرا خجالت میکشد، میگوید: شاید جن اینکار را کرده باشد. و همچنین نقل میکرد که در بیروت نزدیک محل اقامت آنها تاکستان انگور وجود داشته است و یکی از دوستان همیشه شلوار گشادی میپوشید و دمپای آن را با کش میبست و از بالا شلوار را پر از انگور میکرد و به خانه میبرد. و پدرم ادامه میداد که آن انگور بلند کن دیروز امروز یکی از شخصیتهای مهم است. و از اتفاقات ناگوار زندگی او که رنجش میداد آتش گرفتن کتاب وندیداد بود.»
پورداوود در آثارش از واژهسازیهای نابهنجار و نامربوط پرهیز میکرد. پافشاری او در پارسیگویی در نظر برخی رنگوبوی تعصب داشت. پورداوود مملو از عشق به ایران و تاریخ کهنش بود و همه زندگی علمیاش را در همین راه گذاشته بود.