مواجهه با مرگ در کودتای 28 مرداد

وی درباره ادامه کارش توضیح می‌دهد: «دانش‌آموزان در آن دوران در مدارس کمتر درس می‌خواندند بیشتر کارهای سیاسی می‌کردند، من هم به همین دلایل از مدرسه اخراج شدم و تئاتر کار می‌کردم. وقتی دیدم عشق و علاقه به تئاتر دارم دنبال کلاس رفتم، یک روز دیدم جامعه باربد فراخوان کلاس زده است. کلاس رفتم و چند نقش کوچک بازی کردم و به تئاتر سعدی رفتم. پس از آن دوره به هنرستان هنرپیشگی رفتم.»

نصیریان تعریف می‌کند: «اولین دستمزدم ۲۵۰ تومان بود. بیشترین دستمزدی هم که گرفتم ۷ هزار تومان بابت کارگردانی بود. آن زمان قیمت بلیت تماشاخانه سنگلج در بالکن ۴ تومان و همکف ۶ تومان بود. من یک نمایشنامه داشتم به اسم سیاه که ۴۰۰ تومان بابت کارگردانی آن گرفتم.»

وی اگرچه خود هیچ‌گاه چهره‌ای سیاسی نبوده اما اغلب با جریان‌های مردمی همراه و همدل بوده است. نصیریان خاطره خود پس از ملی شدن نفت و پس از آن کودتای ۲۸ مرداد را این‌گونه بیان می‌کند: «وقتی مصدق از دادگاه لاهه آمد، ما پیاده سمت مهرآباد می‌دویدیم تا به استقبال او برویم که نرسیدیم و کنار خیابان ایستادیم و مرحوم مصدق را دیدیم. زمان ۲۸ مرداد خانه ما میدان شاپور بود. در آن روز من به همراه مرحوم اسماعیل داورفر که همکلاسی من بود پیراهن سفید پوشیده بودیم. گفته بودند چپی‌ها و طرفداران مصدق پیراهن سفید بپوشند و ما نمی‌دانستیم. افسری روی تانک نشسته بود و کلتش را سمت ما گرفت. ما همان جا قالب تهی کردیم و فکر کردیم الان می‌زند اما نزد و فقط می‌خواست ما را بترساند.»

نصیریان همچنین درباره دیدار و برخوردش با «شعبان جعفری» مشهور به «شعبون بی‌مُخ» تعریف می‌کند: «شعبان جعفری را من از جوانی می‌شناختم. سر سه‌راه بوذرجمهری یک کله‌پزی بود که شعبان هر روز صبح آنجا صبحانه می‌خورد و من می‌دیدمش. یکسری از بچه‌لات‌های طرف‌های شهرنو و گمرک و مولوی هم توی مدرسه پیرنیا بودند و یادم هست که شعبان می‌آمد مدرسه و برای نوچه‌هایش نمره می‌گرفت. اینقدر این مدرسه اوضاعش خراب بود که به آن می‌گفتند دانشکده. بعدها شعبان خیلی عوض شد. زورخانه‌ای تاسیس و با سران رفت‌وآمد کرد و سر و لباسش را درست کرد و انگار که انتلکتوئل شده بود. سنگلج در جنوب خیابان پارک‌شهر بود و زورخانه شعبان در شمالش و این بود که او یک شب من و انتظامی و خیلی از هنرمندان دیگر را دعوت کرد برویم زورخانه و برنامه‌شان را ببینیم. بعدش یک شب همه‌شان آمدند سنگلج برای دیدن تئاتر پهلوان‌اکبر می‌میرد. راستش ما دیگر بعد از ۲۸مرداد کار سیاسی را کنار گذاشته بودیم و سیاسی نبودیم.»

خاطره این هنرپیشه با دکتر علی شریعتی نیز خواندنی است. وی می‌گوید: «محمدعلی نجفی، کارگردان مطرح آن روز فردی انقلابی بود و در حسینیه ارشاد فعالیت‌های هنری مذهبی داشت. نجفی از شاگردهای دکتر شریعتی بود. یک روز یک نفر از طرف دکتر شریعتی به من تلفن زد و گفت آقای دکتر گفته تو و آقای والی امشب بیایید حسینیه ارشاد و نمایشی به نام «ابوذر» را که ما داریم اجرا می‌کنیم ببینید. وقتی به آنجا رسیدیم دیدم تا وسط خیابان شریعتی مردم ایستاده‌اند. به درب کتابخانه رفتیم و گفتیم آقای دکتر شریعتی به ما پیغام داده که بیاییم این نمایش را ببینیم. آن آقا رفت و با آقای دیگری بازگشت که محمدعلی نجفی بود. ما را به داخل بردند و جایی نشاندند. تئاتر را دیدیم، بعد رفتیم با آقای شریعتی سلام و علیکی کردیم و بعد آقای شریعتی سخنرانی کرد که بسیار جذاب بود. در واقع تمام آن مردم برای آن سخنرانی آمده بودند. رفتیم پشت صحنه آقای شریعتی از ما پرسید: «نظرتان چیست؟» من گفتم: «آقای دکتر اگر بخواهم صادقانه بگویم سخنرانی شما از نمایش برای من جذاب‌تر بود.» این اولین و آخرین باری بود که من دکتر شریعتی را دیدم.»

فیلم «گاو» ساخته داریوش مهرجویی نخستین فیلمی بود که نصیریان در آن ایفای نقش کرد. وی درباره این شروع می‌گوید: «حق است که بگویم آقای مهرجویی برای بازی در فیلم «گاو» برای ما تمرین گذاشت. با وجود اینکه ما کاراکترها را می‌شناختیم و آن را بازی کرده بودیم، تمرین گذاشت و مدیوم سینما را به ما یاد داد. مهرجویی ما را با سینما، لنز، فاصله و جای دوربین، تراولینگ، نور، حرکت دوربین و نوع اکتینگ در تئاتر و مقابل دوربین آشنا کرد و سر هر صحنه کار کرد... از همان جا بود که کارهای سینمایی ما شروع شد.»

نصیریان تاکنون ده‌ها اثر سینمایی و تلویزیونی با مطرح‌ترین کارگردان‌های ایرانی بازی کرده که آخرین آنها فیلم «خورشید» ساخته مجید مجیدی است.