بنان گفت کاش صدای ایرج مال من بود
امروز تولد حسین خواجهامیری است
دلیل من برای پهلوانی ایشان همین بس که ایشان امشب مثل چهل سالگیاش آواز خواند. صداهایی که ریشه و مایه دارند، تا پس از صد سالگی، به شرط سلامتی و توانایی بدن برای آواز خواندن، فرد را در آواز یاری میکنند و تارهای صوتی تا هنگامی که انسان زنده و سالم باشد به شکل روز اولش خواهد بود. ایرج عزیز واقعا پیشکسوت من بود و هست. هنگامی که من در دبیرستان مشغول بودم، ایشان در اوج خوانندگی بودند. صدای ایرج در کار آوازخوانی یک متر و معیار است و هنگام حساب، بالاترین حد را دارد. برای همین هنگامی که میخواهند صدایی را مثال بزنند از او استفاده میکنند و میگویند «مثل صدای ایرج»، این یعنی تبدیل به متر و معیار شده است. صدای او قدرت، صلابت، صافی و پاکی را دارد، شما میتوانید آن چهچهههای مردانه او را که میزند و زده است، گوش کنید و ببینید که این مرد چه کارها کرده است که بهواسطه آن متر و معیار آواز شده است. این یعنی در کار آوازخوانی و صدا رکورد دارد. امیدوارم که صدسالگی او را همینجا جشن بگیریم. در همان برنامه نصرتالله وحدت، بازیگر پیشکسوت گفته بود: در برنامه بزرگداشتی که طی سالهای بعد از انقلاب برای محمدعلی فردین برگزار شده بود، او روی صحنه حضور یافت و همراه با یک گروه موسیقی آهنگی را اجرا کرد و همه را به تعجب واداشت. پیش خودمان فکر کردیم با اینکه درهمه فیلمها صدای ایرج به جای صدای او میکس میشد؛ اما خود فردین صدای خیلی خوبی داشته است و بسیار تشویقش کردیم. پس از پایان اجرا پردهها کنار رفت و دیدیم این بار هم ایرج در پشت پرده به جای فردین آواز خوانده است. استاد محمد موسوی، نوازنده برجسته نی میگوید: نوروز سال ۱۳۶۱ از استاد بنان خواستم که ما را نصیحت و برای ما آرزویی کند، او در صحبتهای خود به ما گفت کاش برای اینکه در دلها نفوذ کنم، خدا صدای ایرج را به من میداد.
استاد ایرج پیشتر در پاسخ به این سوال که چرا موسیقی مانند گذشته در ذهن مردم باقی نمیماند، گفته است: در گذشته سه عنصر اصلی ساخت یک اثر یعنی ترانهسرا، آهنگساز و خواننده در کنار همدیگر زندگی میکردند و با همدیگر معاشرت داشتند و از زیر و بم زندگی همدیگر خبر داشتند. در شادی هم شاد و در غم همدیگر سهیم بودند. در کنار همین معاشرتها و حسهای متفاوت ایدههای جدید و بکر به وجود میآمد و از دل آنها آثاری به وجود میآمد که هنوز در ذهن مخاطبان است و خاطره مردم با آنها ساخته میشد. در حال حاضر اصلا امکان چنین معاشرتهایی نیست. شما به شهر تهران نگاه کنید اگر در یک روز معمولی بخواهیم از غرب تهران به شرق تهران برویم حداقل سه ساعت در ترافیک میمانیم. حال آهنگساز یا ترانهسرا یا خوانندهای که ساعتها در این ترافیک مانده چه حسی برایش میماند که اصلا بخواهد بخواند چه برسد که این خواندن تاثیرگذار شود. البته این وسط مشکل نه از مخاطبان است و نه هنرمندان؛ سرعت حرف نخست را در این برهه میزند. در این سرعت همه چیز باید کوتاه و مختصر باشد.