رفاقت با یک تروریست

متولد ۱۳۰۳ بود و ورودش به عرصه نمایش را این‌طور تعریف کرده است: «سال ۱۳۲۱ به‌عنوان پیش‌پرده‌خوان وارد تئاتر شدم. البته به‌این راحتی‌ها نبود. با اینکه کم سن و سال بودم اما پشتکار زیادی داشتم. یادم می‌آید ۶ ماه هی می‌رفتم و می‌آمدم. یک‌‌بار یک آقایی من را می‌بیند و می‌پرسد، این پسره اینجا چه‌کار دارد؟ می‌گویند می‌خواهد پیش‌پرده‌خوان شود. آمد پیش من و گفت چقدر پول داری؟ گفتم ۵ زار. گفت صدات چطوره؟ گفتم دوستان میگن بد نیست. دست توی جیبش کرد یه کاغذ در‌آورد، گفت برو این مطلب رو حفظ‌کن بیا. ۱۰ روز بعد رفتم. جمعه بود، من را فرستادن روی صحنه. همان روز پیش‌پرده‌ای خواندم که کسی آن را نخوانده بود. پیش‌پرده‌ای که سوژه روز بود. شایعه شد بود که در جنگ‌جهانی ۳۶ هزار دختر از اروپا وارد ایران می‌شود. دختر‌هایی که از دست نیرو‌های نازی فرار کرده‌اند. مرد‌ها خوشحال و زن‌ها ناراحت! این پیش‌پرده من هم درباره همان ۳۶هزار دختر بود و بعد از خواندن آن، آن‌قدر مورد توجه خانم‌ها قرار گرفت و من را تشویق کردند که موجب شهرت نسبی من شد. فردای آن روز در تئاتر‌شهر با من قرارداد بستند. از همان موقع دیگه من، هم پیش‌پرده می‌خواندم و هم روی صحنه تئاتر می‌رفتم.»

صدای خوش، تسلطش به گویندگی و ذوق و شوخ‌طبعی‌اش موجب شد احمدی علاوه بر بازیگری در کار دوبله نیز موفق باشد. وی درباره تجربه‌اش در این زمینه و نقش معروف روباه مکار گفته است: «دوبله آن زمان این‌طور بود که وقتی فیلمی را می‌خریدن، دیالوگ آن را هم همراه فیلم می‌آوردن. تنها فیلمی که خریده شد و دیالوگ‌های آن نیامد پینوکیو بود. این سریال کارتونی چند سالی توی استودیو ماند و تلویزیون هم هی می‌گفت این سریال چی شد؟ تا اینکه آقای «آرکادی» هموطن ارمنی ما که صاحب فیلم بود گفت چون دیالوگ‌های آن را نداده‌اند فیلم را برگردانیم. من به‌همراه چند تا از دوستان نشستیم و گفتیم بیاییم از حرکت‌های اینها خودمان دیالوگ بگوییم. با خانم ناهید امیریان و آقای کنعان‌ کیانی که گربه‌نره را صحبت می‌کرد، فیلم را بداهه دوبله کردیم. من نقش معروف روباه مکار را می‌گفتم. قسمت اول را دوبله کردیم. آقای ارکادی فرستاد تلویزیون خیلی خوششون آمد و گفتن دوبله یعنی همین. این‌طوری باید دوبله کرد. خلاصه ۲۶ قسمت نیم‌ساعته بود که اون‌موقع برای نیم ساعت ۱۲۰ تومان می‌دادند. ما اعتراض کردیم که بداهه خیلی مشکل است. تلویزیون آن‌قدر خوشش آمده بود که گفت باشه بابت نیم ساعت ۲۴۰ تومان به‌شما می‌دهیم. این‌طور شد که پینوکیو دوبله شد و همین‌طور ماند. هنوز هم پینوکیو با همان سبک که ما دوبله کردیم درحال پخش است.»

احمدی همچنین علاقه ‌زیادی به فوتبال داشت و در جوانی نیز در این رشته ورزشی بازی می‌کرد؛ علاقه‌ای که ناخواسته او را به یکی از حوادث سیاسی تاریخ ایران کشاند. وی درباره این حادثه تعریف کرده است: «من هم بچه راه‌آهن بودم و هم کارمند آنجا. با بچه محل‌ها و دوستان همکار تیم خوبی درست کرده بودیم. یک روز آقایی به اسم «ناصر فخرآرایی» که به ناصر یه‌گوش معروف بود، چون نصف یکی از لاله‌های گوشش بریده شده بود، آمد سر تمرین فوتبال ما. من دفاع بازی می‌کردم. یک روز در بازی دویدم تا وسط زمین و محکم زدم به ساق پاش. دعوامون شد و همین درگیری کم‌کم باعث دوستی ما شد. با هم رفت و آمد داشتیم. وضع مالی بسیار بدی داشت. بعدها فهمیدم توی یک چاپخونه تو خیابان لاله‌زار کار می‌کرده. چاپخونه تعطیل شده بود و اون هم بیکار. خلاصه با هم سینما می‌رفتیم. اما یک‌دفعه اون وضعش تغییر کرد. من رو چلوکبابی می‌برد. تند تند لباس عوض می‌کرد. من مشکوک شده بودم تا اینکه یه روز آمد گفت احمدی می‌خوای شاه رو ببینی. گفتم آره، گفت یه برنامه‌ای توی دانشگاه تهران هست، شاه میاد تو هم بیا با من بریم. سه روز بعد با هم رفتیم. ناصر یه دوربین چهار‌گوش هم دستش بود. تقریبا آخر‌های سالن نشسته بودیم. شاه که آمد ناصر بلند شد از شاه عکس بگیره. ظاهرا توی دوربینش کلت بود، من هم نفهمیدم که یک‌دفعه شاه دور خودش پیچید و افتاد. سرلشکر شمع‌دوست که کنار شاه بود هفت تیرش رو کشید. تا شاه گفت نزن اون زد و جا در جا ناصر فخرآرایی رو کشت. در‌ها رو بستن و شروع کردن به سوال و جواب کردن. من رو هم گرفتن. گفتن با کی آمدی؟ گفتم با فخرآرایی. گرفتنم و تا چهار صبح شش‌بار از من بازجویی کردن، دیدن من هربار همون صحبت‌ها رو می‌گم. چهار صبح هم منو بردن در خونه‌مون تحویل پدرم دادن، گفتن به شرط اینکه از تهران خارج نشی. البته بعد از اون هم هیچ‌وقت به سراغ من نیومدن. به‌نظرم بیشتر یه سیاه‌بازی بود می‌خواستن ترور شاه رو به گردن حزب توده بندازن و اون‌ها رو سرکوب کنن. چون شاه هم دو روز رفت بیمارستان، بعد یه چسبی روی صورتش زدن و گفتن به‌خیر گذشته.»

مرتضی احمدی سال ۱۳۹۳ در ۹۰ سالگی به‌دلیل مشکل ریوی و کهولت سن در منزلش در تهران درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت‌زهرا به‌خاک سپرده شد. در مراسم تشییع او علاوه بر هنرمندان تئاتر و تلویزیون، فوتبالیست‌ها و ورزشکاران مطرح نیز حضور داشتند.