مراسم تشییع استاد محمدرضا شجریان امروز در مشهد برگزار میشود
سفر به آستان جانان
عصر همان روز صفحه اینستاگرامی بیمارستان جم اطلاعیهای منتشر کرد و نوشت: «استاد با شرایط عمومی، قلبی و ریوی و تنفسی ناپایدار و افت سطح هوشیاری، افت فشار خون و پلاکت در بخش مراقبتهای ویژه بستری شدند و با توجه به شرایط ناپایدار بالینی از ملت عزیز خواهشمندیم از درگاه خداوند متعال برای اسطوره آواز ایران، سلامتی و بهبودی مسالت کنند.» پس از آن دکتر حسن عباسی، پزشک معتمد استاد هم گفت بهدلیل گرفتاریهای ریوی و مسائلی که از مدتها قبل گریبانگیر استاد شجریان بود، دوباره به بیمارستان منتقل و در بخش مراقبتهای ویژه بستری شده و متاسفانه شرایط ایدهآلی ندارند؛ اما امیدوارم هرچه زودتر مشکلات رفع شود. مهرداد بهلولی، عضو تیم پزشکی استاد نیز در گفتوگو با باشگاه خبرنگاران گفت: پلاکت خون به شدت افت پیدا کرده و به عدد ۸ هزار که کاملا خطرناک محسوب میشود، رسیده است. این در شرایطی بود که میزان هوشیاری به ۵ رسیده و استاد در کما به سر میبرد. ساعتهایی پس از انتشار این خبرها، واحد مرکزی خبر سیما، بیتوجهی چندین سالهاش درباره استاد شجریان را کنار گذاشت و دستپاچه از مرگ استاد خبر داد که بلافاصله توسط حسن عباسی تکذیب شد و این پزشک تاکید کرد خبرهای منتشرشده را تایید نمیکند. این اما پایان قصه نبود. شرایط بالینی استاد شجریان در بیش از سه روزی که در جم بستری بودند، رو به بهبود نرفت و سرانجام بعدازظهر روز پنجشنبه پس از تلاش پزشکان برای احیای او، رخت از جهان زیباشده از آوازهایش بربست و ساعتی بعد، مرگ او بهطور رسمی از رسانهها اعلام شد و امروز قرار است در مشهد به خانه ابدی برود.
طلوع آفتاب
محمدرضا شجریان ۸۰ سال پیش در مشهد بهدنیا آمد. در سال ۱۳۱۹. همان سالی که عباس کیارستمی، احمدرضا احمدی، خسرو سینایی، محمود دولتآبادی، محمدعلی سپانلو، انوشیروان روحانی و... به دنیا آمدند. محمدرضا با قرائت قرآن نزد پدر، نخستین تلاشها برای تربیت صدایش را آغاز کرد و بعدها، پس از آشنایی با استاد احمد عبادی به کلاسهای استاد مهرتاش راه یافت و پس از آن در محضر بزرگانی چون نورعلی برومند و عبدالله دوامی به فراگیری ردیف و تصانیف قدیمی پرداخت. طبع جستوجوگر شجریان از آموختن سیر نمیشد و هرجا مدرسی مییافت که میتوانست از او بیاموزد با اشتیاق تمام به محضرش میشتافت. هوشنگ ابتهاج (سایه) که از دوستان بسیار نزدیک شجریان بود، درباره او گفته: «وقتی برای اجرا به جایی میرفتیم و کسی به او میگفت که فلان کس هم در فلان روستا آواز میخواند، یقه ما را میگرفت که راه بیفتید برویم دیدن او. از هر کسی که ممکن بود، چیزهای تازه یاد میگرفت.» شجریان جوان شیوه اغلب خوانندگان قدیمی را از طریق صفحات بهجا مانده یاد میگرفت و آنها را با شیوهای که خود میپسندید، میآمیخت تا سرانجام به سبکی منحصربهفرد دست یافت که جریان و خونی تازه در رگهای موسیقی ایرانی جاری کرد. از همکاری او با هنرمندان پیشکسوت چون فرامرز پایور، جلیل شهناز، حسن کسایی، احمد عبادی و اصغر بهاری در برنامههای گلها و نوازندگان برجسته اما جوانتر چون محمدرضا لطفی، پرویز مشکاتیان، ناصر فرهنگفر و حسین علیزاده آثار ارزشمند و یادگارهای ماندگاری به جا مانده است که از جمله آنها میتوان به بیداد، آستان جانان، نوا (مرکبخوانی)، دستان و عشقداند اشاره کرد. شجریان علاوه بر آواز، دستی بر سنتورنوازی داشت و سازهای ابداعی او نیز در سالهای اخیر مورد توجه قرار گرفته بود. همچنین وی در خوشنویسی تحت تعلیم استاد حسن میرخانی به درجه ممتازی از انجمن خوشنویسان ایران نائل شده بود. شجریان با وجود ناملایماتی که از دولتمردان دید علاوه بر اعتبار زیاد نزد مردم از وجهه بینالمللی برخوردار بود که همین امر، نشانها و جوایز معتبر زیادی را از آن وی کرد که از آن میان میتوان به نشان شوالیه، جایزه یونسکو، جایزه بنیاد آقاخان و نشان عالی هنر برای صلح اشاره کرد. برخی آلبومهای او نیز در شمار نامزدهای جایزه گرمی قرار گرفتهاند.
سالهای رنج
یکی از مهمترین ویژگیهای محمدرضا شجریان این بود که در طول دوران حیاتش همواره به حوادث و رویدادها واکنش نشان میداد و این باعث میشد جایگاهش میان مردم مستحکمتر شود. پس از زلزلههای رودبار و بم در یک اقدام خیرخواهانه به برگزاری کنسرتهای مختلف پرداخت و درآمد بهدستآمده را صرف ساختن مدرسه و پروژههایی مانند «باغ هنر بم» کرد. البته واکنش او به وقایع سال ۸۸ استاد را وارد یک حاشیه طولانی کرد. گفتوگوهایش با رسانههای خارجی به مذاق برخیها خوش نیامد و همین موجب شد مردم از تماشای کنسرتهایش محروم شوند و حتی مناجات و ربنایش دیگر در ماههای رمضان از صدا و سیما پخش نشد و مدیران رسانه ملی، ملت را از ربنای او نیز محروم کردند. شجریان اولین بار در آستانه بهار سال ۹۵ ویدئویی منتشر کرد و در آن با کنایه از مهمان ۱۵ سالهای که همراه اوست سخن گفت. او از سرطان به عنوان یک مهمان ناخوانده حرف میزد؛ مهمانی که اثرات همنشینیاش در چهره و سرتراشیدهاش عیان بود. از بهار سال ۱۳۹۵ تا پنجشنبه پاییزی قبل که چیزی حدود چهار سال و هفت ماه میگذشت مردم همواره دل نگران هنرمندی بودند که دیگر فقط شیفته صدایش نبودند. استاد در این چند سال بارها تا لبه پرتگاه مرگ رفت و برگشت و سرانجام پنجشنبه داغ رفتنش را بر دل قریب به اتفاق ایرانیان گذاشت.