عادتهای عجیب نویسندگان: سوزان سانتاگ
دشمن ملاحظهکاری
مدام مشاهداتش را ثبت میکرد و معتقد بود خویشتن یک طرح وبرنامه است؛ چیزی است که باید آن را ساخت. به همه گفته بود صبحها با او تماس نگیرند و اگر زنگ میزدند جواب نمیداد. عصرها کتاب میخواند و هفتهای یک بار به نامهها جواب میداد. آدم عجیبی بود. از دوران کودکی به خواندن کتاب علاقه سیریناپذیری داشت و در باغچه خانه گودالهای عمیق میکند تا در آن بنشیند. تمام عمر از رستوران غذا سفارش میداد و کمتر پیش میآمد خودش آشپزی کند. یکی از عادتهای مهمش این بود که بسیار اهل سفر بود. همین باعث شده بود تا بارها با نویسندگان برجسته دنیا ملاقات کند. در جایی گفته بود من اغلب شهر را ترک میکنم؛ اما همیشه برمیگردم. تحت هیچ شرایطی متواضع نبود و اگر کسی درباره کارش واکنش مثبت هم نشان میداد توجه نمیکرد. ذاتا ماجراجو بود و به همین دلیل در دوره جنگ ویتنام بههانوی سفر کرد و مطالب تاثیرگذاری نوشت. سانتاگ جنجالی بود و ادعا داشت ناخواسته وارد جنجالها میشود. در نوشتهای درباره جنگ ویتنام، نژاد سفیدپوست را «سرطان» بشریت شمرد؛ ولی بعد از آن عقبنشینی کرد و نوشت از سرطان بهعنوان استعاره استفاده کرده است. ۲۴ سپتامبر ۲۰۰۱ هم در نیویورکر نوشت که اتفاق یازده سپتامبر یک حمله بزدلانه به تمدن یا آزادی یا بشریت یا دنیای آزاد نبود، بلکه حملهای به ابرقدرت خودخوانده دنیا بود؛ حملهای که در نتیجه ائتلافها و اقدامات مشخص آمریکا صورت گرفت. پس از آن به بیعاطفگی و هیولاوارگی متهم شد و چندباری او را به مرگ تهدید کردند. در همین رابطه بعدها در مصاحبهای گفته بود: «من یک جور بلاگردان شده بودم؛ وگرنه، من تنها کسی نبودم که در آمریکا این حرفها را به زبان میآورد.»
انتقادها، حملهها و واکنشها هیچ تاثیری در زندگیاش نداشت. یاد گرفته بود نظراتش را صریح و بدون ترس بیان کند و از هیچ چیزی نترسد. میگویند او دشمن ملاحظهکاری بود.