من در این تابلو یک آفتابه کشیدهام
امروز سالمرگ هانیبال الخاص است
چنان که خودش گفته اینها گلایههای زندگی هانیبال الخاص نقاش معاصر و مطرح ایرانی است که توانست نقاشان بسیاری از جمله احمد وکیلی، بهرام دبیری، هادی ضیاءالدینی، مسعود سعدالدین، نصرالله مسلمیان، نیلوفر قادرینژاد، ناصر پلنگی، محمدعلی بنیاسدی و... تربیت کند. او به همراه شاگردانش جنبشی از یک نوع هنر مدرن متعهد و فیگوراتیو را در ایران گسترش داد که مبتنی بر جلب نظر مردم و ارتباطگیری با عامه افراد جامعه بود. هانیبال الخاص در سال ۱۳۰۹ در یک خانواده آشوری در کرمانشاه به دنیا آمد ولی چون پدرش کارمند گمرک بود، هر چند وقت یکبار از شهری به شهری دیگر میرفت.
سپس به آمریکا رفت. او در آنجا مشغول تحصیل در رشته طب شد، اما این رشته را رها کرد و ابتدا فلسفه و سپس نقاشی خواند و در رشته ایلستراسیون (تصویرسازی) لیسانس و فوق لیسانس گرفت. در سال ۱۹۵۶ میلادی لیسانس هنرهای تجسمی و در سال ۱۹۵۸ فوق لیسانس همین رشته را از موسسه هنر شیکاگو (ایلینوی) گرفت.
احمد وکیلی از نقاشان مطرح و شاگردان الخاص میگوید: «زمانی که دانشجو بودم و کلاسهای استاد الخاص را میرفتم، در دانشگاه سهپایههایی داشتیم که لق میزدند و مدام میافتادند و همیشه در هر جلسه حداقل یکی از این سهپایهها با صدای مهیبی میافتاد. روزی دیدیم که الخاص در دانشگاه آگهی زد: «پرفورمنس الخاص» و برنامهای تدارک دید تا با حضور و تماشای دانشجوها و استادان، نقاشی بکشد. رئیس دانشکده و مسوولان هم آمدند. بعد شروع کرد: روی یک سهپایه نشست و شروع کرد به طراحی کردن. سهپایه افتاد. بدون اینکه حرفی بزند، سهپایه را بلند کرد و دوباره طراحیاش را ادامه داد. مجددا سهپایه افتاد و این اتفاق چند بار تکرار شد. فکر کنید! اعتراضش را چگونه بیان میکرد. آنقدر اینطوری بود که زمان شاه فکر میکردند ساواکی است. چون اینقدر بیپروا بود، فکر میکردند حتما باید به جایی بند باشد.»
او همچنین نوشته: «آرزویش این بود که مردم با نقاشی ارتباط برقرار کنند و توضیح بدهند، نه اینکه من بهعنوان نقاش حس کنم این کار را کردهام و کار من حرف زدن نیست. او از این صحبتها متنفر بود. سال ۵۸ نمایشگاهی در گالری تهران داشت، کار خیلی بزرگی انجام داده بود و کنار آن نوشته بود: «من در این تابلو یک آفتابه کشیدهام، هرکسی این آفتابه را پیدا کند جایزه دارد.» میدانید برای چه؟ برای اینکه آدمها به بهانه پیدا کردن آفتابه کار را نگاه کنند...!»