پیکر سیروس گرجستانی در بهشتزهرا تشییع شد
خداحافظی با مرد خندهساز
در بخشی از این مراسم که اجرای آن را کامران ملکی، عضو هیاتمدیره خانه سینما برعهده داشت؛ پیام فاطمه معتمد آریا رئیس انجمن بازیگران سینمایی برای مخاطبان خوانده شد. معتمدآریا که بهدلیل مشغله کاری نتوانسته بود شخصا حاضر شود، در پیام کتبی درباره این بازیگر گفت: «با قلبی آکنده از اندوه و دیدگان اشکبار بازیگر و هنرمندی را بدرقه میکنیم که نام نیکش پشتوانه و اعتبار حرفه و هنر بازیگری است. بازیگر بیبدیلی که سر زندگی و مهر پدرانهاش او را نه تنها در میان همکاران که در دل تماشاگرانش نیز چهرهای دوست داشتنی ساخته بود. روزگار غریبی است که نمیتوانیم گرد هم آییم و غم از دست دادن عزیزانمان را با یکدیگر تقسیم کنیم ، امروز بزرگمرد این حرفه سیروس گرجستانی را غریبانه به خاک میسپاریم، آنگونه که هزاران هموطن ما در خلوت با عزیزانشان برای همیشه وداع میکنند. اما نام او، نیک سرشت نیک رفتار، تا ابد در تاریخ این سرزمین و میان مردمانش خواهد ماند. ضمن تسلیت به بازماندگان محترم ایشان و مردم هنر دوست ایران آرزوی فرا رسیدن روزهای روشن، در فضای تاریک و غم زده جهان امروز را دارم؛ روزهایی که بتوانیم در غم و شادی کنار هم و با عزیزانمان باشیم.»
به گزارش «ایسنا» فاطمه گودرزی، دیگر بازیگری که با گرجستانی تجربه همکاری داشت نیز در این مراسم درحالیکه بهشدت متاثر بود، ضمن قدردانی از مردم گفت: ایشان عاشق خانوادهاش بود. روزی نبود که پشت صحنه صحبتی کنیم و ایشان صحبتمان را بهانه وصل به خانوادهاش نکند و از عشقش به همسر و فرزندانش نگوید. صحبت کردن درباره پیشکسوتی که این همه کارهای زیبا کرده، خیلی سخت است و میدانم شما مردم عزیزمان چقدر قدرشناس هستید.
ابوالفضل پورعرب دیگر هنرمند حاضر در این برنامه در سخنانی گفت: خیلی سخت است که در کنار دوست و رفیق سالیان دور و نزدیک درحالیکه بر زمین خفته از او تعریف کنیم. آنچه من باید بگویم، آنچه من باید تعریف کنم، شما در این سالها دیدهاید. در واقع تمام عمر تاوان داد برای دیدن لبخند شما. با شما گریست و با شما خندید.
سیاوش گرجستانی فرزند این بازیگر فقید نیز در بخشی از این مراسم درباره واپسین روزهای حیات این هنرمند توضیح داد: آخرین درددل پدر به روز پیش از فوتش برمیگردد که با مخاطبی نابینا در خیابان برخورد کرده و ایشان با حرفهایش خیلی پدر را احساسی کرده بود. وقتی به خانه بازگشت به من گفت این همه سال هیچ چیزی برایم باارزشتر از احترام از جنس رفاقت نبود.
وی ادامه داد: آخرین نصیحت پدر به من این بود که اگر میخواهی در این حرفه برایت اتفاقی بیفتد، بدان هیچ وقت شانس در خانه را نمیزند. من تا امروز دویدهام و تو هم باید بدوی و منتظر نشوی.