پیششرطهای برونگرایی
دغدغه مقام معظم رهبری درباره لزوم اخذ نتایج ملموس اقتصادی از آمد و رفت هیاتهای خارجی، هم تذکر است و هم مطالبهای جدی. تذکر از این باب که «این رفتوآمدهایی که الان هست، هیچ معنای مثبتی تاکنون برای ما نداشته» و مطالبه از این باب که «باید روی زمین معلوم باشد؛ روی کاغذ فایدهای ندارد که بنشینید مذاکره کنید. » اگر میخواهیم به این مطالبه و تذکر بجا در عمل توجه شایسته نشان دهیم، لازم است به مسائل و مشکلات پیشرو توجه داشته باشیم و نسبت به رفع آن، تلاش کنیم.
دغدغه مقام معظم رهبری درباره لزوم اخذ نتایج ملموس اقتصادی از آمد و رفت هیاتهای خارجی، هم تذکر است و هم مطالبهای جدی. تذکر از این باب که «این رفتوآمدهایی که الان هست، هیچ معنای مثبتی تاکنون برای ما نداشته» و مطالبه از این باب که «باید روی زمین معلوم باشد؛ روی کاغذ فایدهای ندارد که بنشینید مذاکره کنید.» اگر میخواهیم به این مطالبه و تذکر بجا در عمل توجه شایسته نشان دهیم، لازم است به مسائل و مشکلات پیشرو توجه داشته باشیم و نسبت به رفع آن، تلاش کنیم. تجربه نگارنده در اتاق ایران و حضور در مذاکرات مستقیم و غیرمستقیم دهها هیات خارجی موید این است که بیشتر هیاتها دریافتهاند که مختصات و مطالبات مجموعه حاکمیت ایران دیگر همچون گذشته مبتنیبر رابطه خریدار-فروشنده و رابطه یکسویه تجاری نیست.
به این ترتیب، بیشتر هیاتها با این پیش فرض وارد مذاکره با ایران میشوند که شریک تجاری و همکار خوبی با ایران شوند. آنها با درک واقعیتها و مطالبات جدید حاکمیت ایران، بیشتر با قصد تعریف پروژههای مشترک و حضور مستمر در اقتصاد ایران به کشورمان سفر میکنند، اما واقعیت این است که ما برای بهرهگیری بهینه از حضور آنها، بهخوبی آماده نیستیم. تقریبا همه این هیاتها پیام قاطع و محکم جمهوری اسلامی ایران را شنیده و متوجه شدهاند. شاهد این مدعا صحبت آقای «مارتین شولتز»، رئیس پارلمان اروپا است که در سفر به ایران مستقیم از فرودگاه به اتاق ایران آمد. این مقام عالی رتبه اروپا در پارلمان بخش خصوصی، به صراحت اشاره کرد که جمعبندی هیاتهای اروپایی اعزامی به ایران در سه محورخلاصه میشود:
* اول اینکه ایران به انتقال سرمایه و تکنولوژی فکر میکند؛ بنابراین نوع رابطه با ایران باید سرمایهگذاری مشترک و مستمر تولیدی باشد.
* دوم اینکه ما و ایران تنها به بازار ٨٠ میلیونی نمیاندیشیم و برای تبدیل اقتصاد ایران به مرکزیت تولید و تجارت برای ٤٠٠میلیون جمعیت منطقه فکر میکنیم.
* سوم اینکه زمینه حقوقی موجود بین طرفین برای کار با ایران در چنین فضایی مساعد نیست و باید بهدنبال تفاهم و قراردادهای حقوقی جدید و سازگار با این انگاره بود.
به این ترتیب لازمه محقق شدن دستاوردهای اقتصادی واقعی از فضای پسابرجام، تأمین پیش نیازهای ضروری آن است؛ اما این پیشنیازها چیست؟
اول- رتبه شاخص «سهولت کسبوکار» در ایران نه در منطقه و نه در جهان، قابل دفاع نیست. ارتقای این رتبه (که محتاج انقلابی اقتصادی است) باید در اولویت سیاستگذار قرار گیرد تا فضای کسبوکار کشور برای جذب سرمایه، جذاب شود. تا این رتبه پایین است، فروش کالا به ایران، جاذبه بیشتری از مشارکت تولیدی و تجاری با ایران خواهد داشت؛
دوم- امروز سرمایهگذاری و رقابت در همه رشتهها، در دستور کار ایران قرار دارد. صرف سرمایه انسانی و مالی محدود در عرصههای نامحدود، یکی از رموز رقابتی نبودن ما در جهان است. باید معین کنیم قرار است در کدام رشتهها به یک قدرت رقابتی جهانی تبدیل شویم؟
مهم است بفهمیم سرمایه محدودمان را کجا قرار است متمرکز کنیم. مهمتر آنکه از صرف سرمایه در غیر این محلها باید تقوی ورزید. آن راهبرد توسعه که همه چیز را هدف گیرد، به معنی فقدان راهبرد است.
سوم؛ محتاجیم دوباره به تدوین استراتژی جذب سرمایهگذاری بپردازیم. معلوم نیست ما در چه زمینههایی و به چه میزان از مالکیت میخواهیم و میتوانیم جذب سرمایه و تکنولوژی داشته باشیم.
چهارم؛ بنگاههای ما باید آمادگی لازم برای مذاکره و قراردادهای حقوقی محکم و متقن برای مشارکت درخود ایجاد کنند.
پنجم؛ حرکت قطعی به سوی فضای رقابتی در اقتصاد کشور باید بهصورت محسوس و ملموس دیده شود.
ششم؛ عزم جدی کشور به توسعه بخش خصوصی و پرهیز از توسعه بنگاههای دولتی باید بهصورت عملی دیده شود. نباید به فربهسازی بنگاههای دولتی و خصولتی ادامه داد؛ کاری که بهنظر میرسد همچنان با جدیت در حال انجام آن هستیم.
هفتم؛ دنیا باید از حاکمیت ایران یک حرف واحد بشنود. ارسال پیامهای متناقض و ناهمخوان، سبب گریز بنگاههای جدی از مشارکت صنعتی با ایران میشود. با این ملاحظات، بهنظرم با بیانات اخیر مقام معظم رهبری همه ما باید پیش نیازهای تحقق جذب سرمایه و تکنولوژی و نمود عینی آن روی خاک پاک ایران را فراهم آوریم. هیچ کشور پیشرفتهای در دنیا سراغ نداریم که برای دستیابی به توسعه، چهار بنیان اساسی را تعریف نکرده باشد. نخستین پایه و بنیان، بر رابطه عاقلانه، منطقی و عزتمندانه با جهان تعریف شده است؛ خوشبختانه این بنیان را پس از برجام محکم کردهایم. بنیان دوم، تعریف حد و مرز دولت است. هیچ کشوری با موتور اقتصاد دولتی به رشد پایدار دست پیدا نکرده است. بزرگترین فاجعههای اقتصادی قرن را دولتهایی رقم زدهاند که حد و مرزی برای خود قائل نبودهاند. اتفاقا دولتهایی که بیشترین منابع طبیعی را داشتهاند، بیشترین ضربهها را به روند توسعه خود زدهاند. سومین پایه، تعریف بخش خصوصی قدرتمند است. بخش خصوصی طفیلی دولت، نمیتواند موتور رشد و توسعه باشد. بخش خصوصی باید مستقل و قدرتمند شکل بگیرد تا بتواند بار سنگین تولید و اشتغال را به دوش کشد. در نهایت اینکه سیاستهای حمایتی باید روشن و شفاف باشد. دغدغه رسیدگی به اقشار کمدرآمد و اتخاذ سیاستهای حمایتی برای این اقشار، دغدغهای است محترم و لازم. اما اقتصاد هم نیاز به منابع و منابع هم نیاز به اقتصاد سیاسی توسعه گرا دارد. بهنظر میرسد دولت یازدهم با کمک مجلس دهم، باید فکری اساسی برای نحوه حمایت از اقشار کمدرآمد و توزیع منطقی درآمدهای نفتی با هدف ایجاد رشد پایدار داشته باشد. واقعیت این است که هیچ کس دلش به حال ما نسوخته است. دنیا دار رقابت است. همه کشورهای دنیا به فکر کسب بیشترین منفعت خودشان هستند. اینکه منافع ما از برجام چقدر باشد، کاملا بسته به آن است که خودمان چگونه عمل میکنیم. حتی بارش طلا از آسمان، برای ملتی که فاقد استراتژی و آمادگی باشد و نداند چه میخواهد، مصیبت است. شاهد مثالش، نقش مخرب ثروت نفت در اقتصاد خاورمیانه. و در نهایت اینکه اقتصاد ایران بزرگترین اقتصاد جهان است که هنوز به بازارهای جهانی نپیوسته است. اقتصاد مقاومتی مهمترین سند بالادستی نظام است که به صراحت بر ضرورت برونگرایی تاکید کرده است. بر همه ما لازم است این راهبرد ارزشمند را در عرصه عمل اجرایی کنیم.
ارسال نظر