سنجش تغییر پارادایم حکمرانی
جناب نیکلا یک جورهایی - ولو به شکل گذرا و موقت - ما را از ایستگاه «چه خواهد شد» و «داریم کجا میرویم»، به کنارههای دیگری نزدیک میکند و در باب اتفاقات سپهر سیاسی ایران و مسیر آتی آن، طرح پرسش میکند. اصلیترین دغدغه ایشان، صحبت درباره این موضوع است که آیا رفتن مسعود پزشکیان به میدان پاستور، به مثابه تغییر پارادایم و آغاز یک دوران گذار جدید در داخل نظام است یا خیر. گرجستانی به چهار موضوع و پرسش مهم پرداخته است: «نخست، تجربه مختصر گذارهای کامیاب معاصر در جهان. دوم، امروز در سپهر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران چه میگذرد؟ سوم، دولت چهاردهم چطور میتواند جامعه را در راستای تثبیت تغییر پارادایم مطمئن کند؟ چهارم، نقش نهادهای مدنی در حمایت و همچنین مطالبهگری از دولت چهاردهم در مسیر پیش رو چیست؟» تلاش میکنم با هدف و انگیزه حرکت در مسیر تضارب آرا و تبادل فکر و نظر، به قدر وُسع ناچیز خود به این موضوعات اشاره کنم و بگویم با کدامیک از ابعاد نظرات پروفسور نیکلا مخالفم یا نگرش متفاوتی دارم.
الف) گذارهای کامیاب و تافته جدابافته
در اشاره مستقیم گرجستانی به نمونههایی از گذارهای موفق به چند مورد اشاره شده که اگرچه تفاوتهای مهمی با هم دارند، اما یکی از شباهتهایشان این است که نسبتی با مسیر طیشده در خاورمیانه و ایران ندارند. او از تجربه چین (۱۹۷۹)، شیلی (۱۹۹۰)، کشورهای اروپای شرقی (دهه ۱۹۹۰)، شوروی (۱۹۹۱) و آفریقای جنوبی (۱۹۹۴) مثال میآورد که کمابیش روند گذار مسالمتآمیز و رسیدن به ساختاری بهتر را تجربه کردهاند و در این روند، «توازن قدرت» و «همکاری هوشمند بین نهادهای مدنی و حکومتی» موثر بوده است. با این تفاوت که در چین، اصلاحات دنگ شیائوپینگ نمونه بارز ایفای نقش حکمران و تغییر از بالا بوده اما در شیلی، نهادهای مدنی با ایفای نقش مطالبهگری و اعمال فشار بر حکومت، نمونهای نسبتا آرام از تغییرات را رقم زدند. نمونه دیگر مورد اشاره گرجستانی، تحولات لهستان با نقشآفرینی کنشگری سندیکاهای کارگری به رهبری لخ والسا است که حاکمان را به سمت بازکردن فضای سیاسی سوق داد. در نمونههای دیگری درباره اتحاد جماهیر شوروی و گرجستان نیز به این اشاره شده که یک مسیر کاملا آرام طی نشده اما درهرحال، گروههای مدنی، ائتلاف جبههای متحد و سازمانیافته و ابزار مذاکره، نقش موثری داشتهاند. گرجستانی بهدرستی به دو نوع دردسرساز گذار، یعنی انقلاب و مدد گرفتن از مداخله عنصر بیگانه (با مثال عراق و افغانستان)، نام برده است.
حالا سوال اینجاست: آیا میتوان انتظار داشت که در ایرانِ امروز، وضعیتی برای گذار و رسیدن به ساختار بهتر و وضعیت بهتر انتخاب شود که خسران بار و هزینهبر نباشد و به شکلی مسالمتآمیز، حاکمان را برای تغییر از بالا به اجماع نظر برساند و نهادهای مدنی هم تا حد قابلتوجهی موثر واقع شوند؟
در پاسخ باید گفت: با توجه به تفاوت ماهوی مناسبات قدرت و سیاست در ایران و اغلب کشورهای خاورمیانه با مثالهایی که در بالا بدانها اشاره شد، کاربستِ آن الگوها بسیار دشوار به نظر میرسد و برخلاف تصور، این قاعده حتی شامل چین هم میشود؛ چرا که کانون سیاسی - تشکیلاتی بسیار قدرتمند و نظامیافتهای همچون حزب کمونیست چین، با کل ساختار سیاسی حاکمیتی جمهوری اسلامی ایران تفاوت ساختاری دارد و نمیتوان بهسرعت، همان مسیر را در ایران طی کرد. مثال روشن این موضوع، لحاظ کردن کموکیف موفقیت کشور در پیمودن مسیری است که هرساله در پیام نوروزی رهبر انقلاب به عنوان محور اهداف سال، تعیین و ابلاغ میشود.
واضح است که وضعیت نظام حکمرانی و سیاست در خاورمیانه، تفاوت بسیاری با اروپا، آمریکا و شرق آسیا دارد و در این میان، ایران نیز علاوه بر آنکه در نظام بینالملل در دسته تجدیدنظرطلبها قرار میگیرد و همچنان مفهوم «انقلاب اسلامی» را بیش از هر مفهوم دیگری تبلیغ میکند، از حیث هندسه قدرت و اجرا نیز، تافته جدابافتهای است که در مورد نسبت و میزان انطباق و امکان تعامل دو اصل بنیادین جمهوریت و اسلامیت، میتوان ساعتها بحث کرد و نشان داد که این ساختار با دیگر شیوههای تصمیم و اجرا در منطقه و جهان تفاوت دارد.
ممکن است جناب گرجستانی و دیگر بزرگان و متخصصان حوزههای مختلف علوم سیاسی، از این استدلال دفاع کنند که بالاخره هر اندازه که تفاوت و ویژگی خاص هم در میان باشد، باز هم داریم از نوع موجود و ملموسی از دولت و حکومت حرف میزنیم و طبیعتا باید قواعدی که درباره دنیای سیاست و مکانیسم انقلاب، بحران، حل مساله، گذار و توسعه در کشورهای دیگر ساری و جاری است، برای جمهوری اسلامی ایران نیز صدق کند. بله. بههرحال، جمهوری اسلامی نیز یک ساختار حکومتی، سیاسی و اجرایی با ستونهای فکری و عقیدتی و ایدئولوژیک است که اگرچه در برخی بزنگاههای امنیتی، رئالیستی عمل میکند، اما در غایت اجرا و عمل، باوری به نگرش مرسوم «هزینه - فایده» ندارد و نگرش آن با نگاه دیگر نظامهای حکمرانی جهان، تفاوت بسیار دارد. لابد میپرسید: حالا که ایران با کشورهای دیگر متفاوت است و شیوههای مرسوم و شناختهشده گذار در آن طی نمیشود، چه باید کرد و گذار چگونه میسر خواهد بود؟ به باور من، کماکان میتوان روی همان گذار با شیوه تغییر از بالا حساب باز کرد. ولی به شکلی کُند و با اماواگر بسیار. این موضوع، با ارکان مهم اقتصاد سیاسی نیز ارتباط دارد که در سطور بعدی، بدان خواهم پرداخت.
ب) در ایران چه روی داد؟
یکی از مهمترین پرسشهای جناب گرجستانی این است که «در سپهر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران امروز چه میگذرد؟» او بهدرستی به ناپایداری، مشکلات معیشتی و نارضایتی مردم اشاره کرده و انتخابات چهاردهمین دوره ریاستجمهوری را رویداد بسیار مهمی تلقی کرده که اگرچه فقط نیمی از شهروندان در آن مشارکت کردند اما موقعیت مناسبی برای بحث درباره بحرانهای جامعه و ارائه راهبرد برای حل مشکلات انباشتهشده به وجود آورد.
گرجستانی معتقد است که «در فرآیند انتخابات و تشکیل دولت چهاردهم چند ویژگی را میبینیم که میتواند نشانههای اولیه از بروز پارادایم تازهای در حکمرانی و حکومتداری باشد». به زعم او، نشانههای ابتدایی خود به خود مولود تغییر نیستند و باید در همین مسیر پیشرفتهای منسجم دیگری صورت گیرد. سپس اشاره به وحدت در سخنان رهبری و تاکید بر وفاق ملی در سخنان پزشکیان را کلیدواژگان مهمی در «در مسیر پسایند یک تحول اساسی به طرف تغییر پارادایم حکمرانی» میداند. اما درعینحال، در مقام سوال، این موضوع را پیش میکشد که منظور پزشکیان از «منویات رهبری» در چارچوب پارادایم قبلی است یا احتمالا یه پارادایم درحالتغییر اشاره میکند. سپس به این میپردازد که فرآیند تشکیل کابینه پزشکیان و همراهی و رای اعتماد مجلس در کنار تشکیل شورای راهبری با مدیریت ظریف، «نشانههای تغییر مسیر راهبردی احتمالی را نوید میدهند؛ البته به شرطی که ادامه یابند و ریشهدار شوند».
گرجستانی توصیه کرده که «مردم و جناحهای مختلف باید انتظارات آرمانی خود را تا حدی کنار گذاشته و واقعگرایانه انتظارات را در چارچوب مقدورات بپندارند».ممکن است برخی جناحهای سیاسی در مورد منافع خودشان یا درباره موقعیت کشور، دیدگاه و توقعات آرمانی داشته باشند. ولی چنین چیزی برای مردم ایران نیز صدق میکند؟ مردمی که بخش اعظم آنها، نمونهای از شرایط سخت اقتصادی و تورم وحشتناک را از سر میگذرانند و حتی زندگی سطح عادی و امکان تامین نیازهای اولیه برایشان میسر نیست، چه انتظارات آرمانی خاصی دارند که باید کنارش بگذارند؟
اگر قرار بر پذیرفتن متر و معیاری به نام «چارچوب مقدورات» باشد که تحت هیچ شرایطی نمیتوان به هیچکدام از تصمیمات و اقدامات نظام حکمرانی خُرده گرفت؟چرا؟ چون هر آنچه انجام نداده، خارج از «مقدورات» تلقی شده است! در این صورت قاعدتا حرفی برای گفتن نمیماند و نمیتوان از دولت پزشکیان هم انتظار خاصی داشت. به عنوان مثال، در پاسخ به جناب گرجستانی که «پاسخگویی قانعکننده و مدیریت هوشمند بحران اجتماعی در داخل» و «خودداری از غربستیزی» در سیاست خارجی را توصیه میکند، دولت و حکومت میتوانند بهراحتی چنین پاسخی دهند: «چنین چیزی نخواهید. در چارچوب مقدورات نیست».
چرا ممکن است پژوهشگران و تحلیلگران دیگر نیز با وصف شرایط بالا، باز هم امیدوار شوند که احتمالا ممکن است شاهد تغییراتی در پارادایم حکمرانی باشیم؟ شاید به این دلیل که احیانا از این واقعیت غافل میشوند که در چند ماه گذشته در ایران، شرایط پیشبینینشده و اتفاقاتی روی داد که صرفا بر مبنای حوادث و شرایط میدانی بوده و نه زاییده تجدیدنظر یا بازخوانی مشی و روال قبلی. به عبارتی روشن، اگر بالگرد رئیسجمهور فقید سقوط نمیکرد،احتمالا همهچیز به روال قبل ادامه مییافت و به احتمال قوی، برای پیروزی دوره بعدی رئیسی، مانع و مشکل خاصی وجود نداشت. از این گذشته هیچ سند و استدلال قابل دفاعی نداریم که اثبات کند شورای نگهبان و مجموع قدرت حکمرانی، بر اساس احساس نیاز به تغییر و میل به قدم نهادن در مسیری متفاوت، مسعود پزشکیان را تایید صلاحیت کرده و چنین پیشبینی کرده که اولا او حتما پیروز میشود و دوم اینکه تغییر پارادایم را در همان مسیری پیش میبرد که دلخواه و مطلوب هسته قدرت بوده است. خیر.
از یاد نبریم که شورای نگهبان، افرادی همچون زاکانی، قاضیزاده هاشمی، جلیلی، میرسلیم، رضایی میرقائد و افراد دیگری را تاییدصلاحیت کرده که اولا نسبتی با پست ریاستجمهوری و توانمندی ریاست قوه مجریه نداشتهاند و دوم اینکه هیچ نشانه از توانمندی در عرصه تغییر پاردایم از خود بروز ندادهاند و سوم اینکه دلیلی ندارد تصور کنیم در چشم اعضای شورای نگهبان، پزشکیان یک سر و گردن از چند نامزد مزبور بالاتر بوده است. خیر. کافی بود مثلا یکی دیگر از اعضای شورا، به علی لاریجانی رای مثبت دهد. یا کافی بود همان اتفاق قبلی که برای پزشکیان روی داد و در جریان انتخابات مجلس او را ردصلاحیت کردند، تکرار شود. کما اینکه به اذعان خود آقای پزشکیان، خواستِ رهبری بود که شورای نگهبان در تصمیم خود بازنگری کند و اجازه دهد که پزشکیان در حوزه انتخابیه تبریز نامزد شود. بنابراین، ما نشانه روشنی در دست نداریم که نشان دهد در اتاق فکر تصمیمات کلان نظام حکمرانی، برنامه و نقشه راهی برای تغییر پارادایم حکمرانی و سپردن این رسالت سترگ به پزشکیان، شکل گرفته باشد.
گرجستانی بر این باور است که اگر پزشکیان در چارچوب اجلاس سالانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد «با سران کشورهای مهم ملاقات کند و به تفاهم ابتدایی درباره مسائل موجود برسد» و در داخل نیز «ترکیب و اولویتهای برنامه بودجه۱۴۰۴» را تغییر دهد، میتوان دید که آیا مسیر راهبردی واقعا در شرف تغییر است یا نه؟ حال آنکه اولا سخنان عباس عراقچی در همان روزهای نخست نشان داد که برنامهای برای تغییرات مهم در سیاست خارجی و بهویژه رفع تنش با غرب در میان نیست و دوم اینکه حتی رئیسجمهور قدرتمندی همچون حسن روحانی با آن کارنامه امنیتی و جایگاهی که در ارکان نظام داشت، نتوانست در مورد اولویتها و اهداف بودجه و سهم نهادهای بودجهخواه و قدرتمند خارج از دولت، کار خاصی انجام دهد.
ج) دولت چهاردهم، جامعه و تغییر مسیر
جناب گرجستانی در پرسش بعدی خود به بررسی راهکارهایی میپردازد که بر اساس آنها، دولت پزشکیان میتواند درباره تغییر، به جامعه اطمینانخاطر دهد. او بر این باور است که «با تغییر احتمالی پارادایم حکمرانی»، تحقق آرمانهای مهمی همچون برابری و آزادی عملی میشوند و در سپهر اقتصادی و اجتماعی نیز اتفاقات مثبتی روی خواهد داد. از دید گرجستانی، «فرآیند دگرگونی ساختاری برای مدیریت بحرانهای اجتماعی و باززایش پویایی اقتصاد ایران» در سه فاز عملیاتی قابل پیگیری است: ۱- فاز کوتاهمدت، شش ماه تا یک سال آغازین) ۲- فاز دوم یک تا چها رسال. ۳- فاز سوم چهار تا هشت سال. از دید او، موضوعات مرتبط با حجاب، سبک زندگی و بازنگری پروندهها، تعلیق بعضی از تصمیمات قبلی و همچنین پیگیری جدی موضوع حصر، در فاز نخست قابل پیگیری است.
این در حالی است که نه پزشکیان و نه هیچکدام از معاونان و همراهان او، تاکنون حتی در مورد پروژه موسوم به «طرح نور» به شکل روشن و مستقیم اظهارنظر نکردهاند. پزشکیان نشان داده که در کاراکتر سیاسی خود، مصلحت و ریشسفیدی را در سرلوحه قرار داده ولی باور کنیم که سخن نگفتن پزشکیان و عدم اشاره روشن او صرفا از سر مصلحت نیست. به نظر میرسد خود پزشکیان نیز بخشی از موضوعات را به گذر زمان سپرده و برای بخشی دیگر انتظار دارد که مسائل، با ریشسفیدی و پادرمیانی رفعورجوع شود. این بهخودیخود بد نیست و درهرحال، نوعی سیاست است. اما قبول کنیم که شباهتی به «برنامه» و «نقشه راه» ندارد و در نتیجه نمیتواند نشانههای دلخوشکننده و امیدبخشی از امکان تغییر پارادایم را به دست دهد.
د) نقش نهادهای حکومتی و مدنی
آخرین نکته مورد اشاره جناب گرجستانی، اشاره همزمان به نقش نهادهای حکومتی و مدنی است. او حمایت مجلس در تایید همه وزرای کابینه پزشکیان را مهم میپندارد و در مورد نهاد مدنی هم چنین باوری دارد: «تدوین یک گفتمان فراگیر جامعه مدنی در مسیر تغییرات مناسب در جامعه، یک نیاز بایسته است». به زعم من، این نیز یکی از همان خواستههایی است که «در چارچوب مقدورات نیست» و اساسا وجود پدیدهای به نام نهاد مدنی به آن شکل مرسوم و دارای اراده و توان اثرگذاری سیاسی، اجتماعی و سیستماتیک در ایران، محل تردید است.
یکی از مهمترین معضلات این عرصه این است که نظام حکمرانی در ایران هنوز هم تکلیف خود را با مفاهیم مهمی همچون آزادی، دموکراسی، حزب، مدرنیته، توسعه، غرب، بانک، بازار و مفاهیمی از این دست روشن نکرده و طبیعتا تا زمانی که درباره این موضوعات بدیهی اما بسیار مهم و حیاتی، به نقطه روشن و مشخصی نرسیم، تصور اثرگذاری نهادهای مدنی بر ساختار سیاسی و مناسبات قدرت مشکل است.
اگر قرار بر این باشد که ویژگیهای نظام حکمرانی ایران را بر اساس متر و معیارهای ذکرشده در اصول «حکمرانی خوب» (Good Governance) سند بانک جهانی ارزیابی کنیم، از بین شرط و شروط و ویژگیهایی همچون شفافیت، پاسخگویی، مسوولیتپذیری، اثربخشی و کارآیی، عدالت و وفاق عمومی، چه نمره و معدلی خواهیم داد؟ این پرسش مهمی است که ضرورت اعتنا به آن، فقط کار دولت نیست و قوای قضائیه و مقننه و ارکان دیگر را نیز در بر میگیرد. در نتیجه حل این مسائل بنیادین، بار سنگینی است که برداشتن آن، فراتر از موضوع دولت است و پزشکیان نیز دستکم تاکنون نشان نداده که دنبال موضوعات کلان است و برنامهای برای بحث روی چنین موضوعاتی دارد.
در پایان لازم میدانم به این نکته نیز اشاره کنم که بخش مهمی از گرههای کور و معضلات برهمانباشته شده و لاینحل در حکمرانی و سیاستگذاری جمهوری اسلامی، ریشه در اقتصاد سیاسی دارد. در یک سامانه اقتصاد سیاسی «شتر، گاو، پلنگ» که یک گوشه آن بهشدت سوسیالیستی، یک زاویه آن کاملا لیبرال، یک اتاقش خصوصی، یکی دیگر خصولتی، یک راهروی آن دولتی، و یک پیشخوان و گوشه دیگرش بازاری و سنتی است، سخن گفتن از «تغییر مشی حکمرانی» بدون دست زدن به ساختار اقتصاد، ناممکن است. در یک نظام سیاسی اقتصادی رانتیر که در هر حوزهای، چندین ساختار تودرتو و خارج از امکان حسابرسی به وجود آورده، اندازه «تغییر» نه با گز و نیمذرع شهروند، بلکه با وجب خود شاکله حکمرانی، اندازه گرفته خواهد شد. بنابراین، در پاسخ به جناب گرجستانی باید بگویم... تغییراتی در فضای سیاسی ایران روی داده ولی نشانهای از «تغییر پارادایم حکمرانی» نمیتوان دید.