این توجه نکردن به تاریخ تا جایی پیش می‌رود که دنیلسون، استاد اقتصاد دانشگاه لندن، در کتاب «توهم کنترل» که آن را پیش‌تر در همین صفحه معرفی کردیم، بیان می‌کند که بحران‌های بزرگ سیستمی در هر نسل یک بار رخ می‌دهند. این موضوع به گفته وی به این دلیل است که برای تکرار اشتباهات و انباشت آنها تا حدی که به یک بحران عظیم منجر شود، نیاز است نسل قبل به همراه تجربه‌هایش بازنشسته شود و نسل جدیدی که داستان بحران‌ها را فقط خوانده، بی‌آنکه شخصا آن را تجربه کرده باشد زمام امور را در دست بگیرد. در حال حاضر نزدیک به یک قرن از بحران سال ۱۹۲۹ می‌گذرد؛ یک قرنی که به اندازه سال‌های قبل از آن و احتمالا حتی بیشتر، بستر بحران‌هایی مشابه بحران سال ۱۹۲۹ در ایالات ‌متحده و جهان بوده است؛ بحران‌هایی که نه‌فقط ایالات‌متحده به عنوان بزرگ‌ترین اقتصاد جهان، که بعضا تمام دنیا را برای سال‌های متمادی درگیر کرده است.

کتاب «سقوط‌های بزرگ» داستان ده مورد از بزرگ‌ترین این بحران‌هاست. براساس آنچه نویسنده می‌گوید، آنها به عنوان روایت‌هایی هشداردهنده عمل می‌کنند که هرکدام مجموعه‌ای از درس‌های خاص خود را دارند. درس‌هایی که اگرچه کاملا شبیه و همانند بحران بعدی نخواهند بود، اما می‌توان از آنها به عنوان چراغی برای روشن کردن راه آینده بهره گرفت. «سقوط‌های بزرگ» قصد دارد نشان دهد اگرچه قطعیات در علم اقتصاد بسیار اندک هستند، اما می‌توان مطمئن بود که همیشه یک بحران مالی دیگر وجود خواهد داشت.

لیندا یوئه، نویسنده «سقوط‌های بزرگ»، اقتصاددان و نویسنده آمریکایی- بریتانیایی است که در تایوان متولد شده است. وی استادیار اقتصاد در مدرسه اقتصادی لندن و دانشگاه آکسفورد است. یوئه که در دانشگاه‌های ییل، آکسفورد و هاروارد تحصیل کرده است، کتاب «سقوط‌های بزرگ» را در ماه مه سال جاری از طریق انتشارات پنگوئن و در حدود ۲۵۰ صفحه به بازار کتاب ارائه کرد.

گفتیم که یوئه با خبر بد شروع می‌کند: یقینا بحران دیگری در راه است. نمی‌دانیم کی و کجا و با چه شدتی، اما با یقین می‌توانیم بگوییم رخ خواهد داد. اما این تنها خبر بد وی نیست. یوئه استدلال می‌کند تمام ده بحران بررسی‌شده در کتاب علل و پیامدهای منحصربه‌فرد دارند و مورد بعدی نتیجه ترکیب جدیدی از عوامل خواهد بود و در نتیجه نمی‌توان از نسخه دقیق بحران‌های قبلی برای آن استفاده کرد. بنابراین هیچ فرمولی وجود ندارد که به ما اجازه دهد به طور قابل‌اعتماد وقوع بحران را پیش‌بینی و از آن پیشگیری کنیم. اما به‌هرحال جای امیدواری هست.

یوئه نشان می‌دهد روندی که یک سقوط مالی طی می‌کند، حداقل در بخش‌هایی یک مسیر قابل‌پیش‌بینی را دنبال می‌کند، که در سه مرحله آشکار می‌شود. به عقیده نویسنده، اولین مورد سرخوشی است: اتفاقی می‌افتد که تعداد زیادی از بازیگران اقتصادی خرد یا حتی کلان را متقاعد می‌کند که رشد در یک یا چند بازار می‌تواند برای همیشه ادامه داشته باشد، و این بار واقعا متفاوت خواهد بود. در نتیجه افراد با سرخوشی به سرمایه‌گذاری هرچه بیشتر در بخش‌های مورد بحث روی می‌آورند، اما خب تجربه نشان داده است هیچ‌وقت نتیجه، تفاوتی نخواهد داشت و هیچ بازاری وجود ندارد که ارزش آن برای همیشه یا بلندمدت رشد کند. سقوط ناگزیر از راه می‌رسد و فقط فاز ۲ که یوئه آن را «اعتبار» می‌نامد، می‌تواند مشکل را مدیریت کند.

یوئه ۱۰ بحران بزرگ (شاید همه آنها به بزرگی سال ۱۹۲۹ نباشند) را با جزئیات بسیار بررسی می‌کند، اما شاید جذاب‌ترین بخش کتاب فصل آخر آن باشد که به پیش‌بینی یوئه از بحران ناگزیر بعدی اختصاص دارد. نویسنده استدلال می‌کند احتمالا بحران بعدی در چین رخ خواهد داد. قبل از کووید ۱۹، چین تنها اقتصاد بزرگی بود که به مدت چهار دهه به طور مداوم رشد می‌کرد و هرگز تصادف بزرگی نداشته است. همزمان اقتصاد چین یکی از چالش‌برانگیزترین اقتصادها برای تجزیه‌وتحلیل است، نه‌تنها به دلیل شفاف نبودن آن ‌-‌‌ حتی ارقام تولید ناخالص داخلی آن اغلب مورد بحث است - بلکه به این دلیل که سیستم مالی آن هنوز دارای بخش‌های بزرگی از مالکیت دولتی است؛ درحالی‌که بسیاری از بخش‌های دیگر که کاملا در اختیار دولت نیستند هم عملا تحت کنترل دولت هستند.

به همین دلیل با وجود اینکه اگر قرار باشد سقوطی در اقتصاد چین رخ دهد از راهی جدید است، اما اینکه آینده این کشور در صورت بروز یک بحران چه خواهد بود، قابل بحث است. اگر یک سقوط سیستماتیک در مقیاس سقوط املاک ژاپن یا بحران مالی جهانی  ۲۰۰۸ در آنجا رخ دهد، احتمالا حتی سیستم بسته چین نیز مانع تسری آن به جهان نخواهد شد. یوئه وضعیت چین را تا حدی استثنایی می‌داند. وضعیت اقتصاد دستوری دولتی این کشور تا حدودی در سال ۱۹۷۹ تغییر کرد؛ زمانی که جانشین مائو، دنگ شیائوپینگ، اصلاحات بازارمحور گسترده‌ای را ارائه کرد که چین را به یک اقتصاد در حال گذار تبدیل کرد که در آن نیروهای بازار مجاز بودند تعیین کنند چه چیزی تولید شود و چگونه به فروش برسد، البته با این محدودیت که تولید بعضی کالاها یا ارائه بعضی خدمات در انحصار دولت است. این امر فقدان بحران مالی چین را غیرعادی‌تر می‌کند. اقتصادهای در حال گذار، مانند کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق، در اوایل دهه ۱۹۹۰ زمانی که به سیستم‌های سرمایه‌داری و دموکراتیک تبدیل شدند، به طرز چشمگیری سقوط کردند.

رکودهای یک دهه در اروپای شرقی و مرکزی، روسیه و سایر نقاط بلوک شوروی سابق که به عنوان «رکودهای تحول‌آفرین» شناخته می‌شوند، اقتصاد این کشورها و بخش مالی آنها را ویران کردند. روسیه آن دهه را با استاندارد زندگی پایین‌تر و نرخ فقر بالاتر از ابتدا به پایان رساند. اما از آنجا که هیچ کشوری نمی‌تواند به طور نامحدود از چرخه رونق و رکود سرپیچی کند، بعید است که چین یک استثنا باشد. تعدادی محرک بالقوه وجود دارد. به عنوان مثال، بخش املاک غول‌پیکر و بسیار بدهکار آن می‌تواند منفجر شود. سیستم اعطای وام خارج از سیستم بانکی رسمی، که به بانکداری در سایه معروف است، ممکن است سقوط کند. ممکن است یک سقوط بزرگ در بازار سهام رخ دهد. چنین رویدادهایی بی‌سابقه نیستند: چین در سال ۲۰۱۴ یک بحران بانکداری در سایه محلی و همچنین سقوط بازار سهام در سال ۲۰۱۵ داشت. هیچ‌یک از این رویدادها فاجعه‌آمیز نبودند، اما هر دو ضعف در سیستم مالی این کشور و همچنین حجم زیادی از بدهی را برجسته می‌کنند. همین امر باعث شده است یوئه پیش‌بینی کند بحران بزرگ بعدی را چین میزبانی خواهد کرد.