تقابل سیاستهای انبساطی و رفتارهای ریاضتی
حسین راهداری مثلی هست که میگوید «وقتی آمریکا عطسه میکند، اروپا ذاتالریه میگیرد. » این مثل، داستان واقعی اتفاقات بعد از بحران مالی سال ۲۰۰۸ آمریکا است که این روزها سالگرد شروع آن همزمان با سقوط بانک لمن برادرز است با این تفاوت که این بحران در آمریکا نه یک عطسه، که خود یک ذات الریه شدید برای اقتصاد آمریکا بود. تقریبا تا دو سال، مساله اصلی اقتصاد دنیا، نابودی تقاضا در آمریکا یعنی اقتصادی بود که مصرف در آن حرکتدهنده قطار مصرف در دنیا به حساب میآمد و به همین دلیل، سیاستهای انبساطی در آمریکا بهخصوص برنامه تسهیل کمی (Quantitative Easing) برای کاهش ارزش دلار و نیز مبارزه با تورم منفی برای تحریک تقاضا در دستور کار فدرال رزرو قرار گرفت.
حسین راهداری مثلی هست که میگوید «وقتی آمریکا عطسه میکند، اروپا ذاتالریه میگیرد.» این مثل، داستان واقعی اتفاقات بعد از بحران مالی سال ۲۰۰۸ آمریکا است که این روزها سالگرد شروع آن همزمان با سقوط بانک لمن برادرز است با این تفاوت که این بحران در آمریکا نه یک عطسه، که خود یک ذات الریه شدید برای اقتصاد آمریکا بود. تقریبا تا دو سال، مساله اصلی اقتصاد دنیا، نابودی تقاضا در آمریکا یعنی اقتصادی بود که مصرف در آن حرکتدهنده قطار مصرف در دنیا به حساب میآمد و به همین دلیل، سیاستهای انبساطی در آمریکا بهخصوص برنامه تسهیل کمی (Quantitative Easing) برای کاهش ارزش دلار و نیز مبارزه با تورم منفی برای تحریک تقاضا در دستور کار فدرال رزرو قرار گرفت. در مقابل، اما وقتی موجهای سونامی بحران از آمریکا به اروپا رسید و وقتی بحران بدهیهای خارجی کشورهایی مانند یونان واحد پولی یورو را حتی به مرز نابودی کشاند، بانک مرکزی اروپا سیاست کاملا متفاوتی با آمریکا مبتنیبر سیاستهای ریاضتی در پیش گرفت. البته بخشی از این تفاوت در سیاستها قابل درک بود. دلار پول یک کشور واحد با سیاستهای مالی متمرکز بود درحالیکه یورو واحد پولی کشورهایی با سیاستهای مالی غیرمتمرکز، اما با بانک مرکزی متمرکز بود و همین باعث میشد که مثلا آنچه درمان اقتصاد یونان است خود دلیل بیماری اقتصاد آلمان باشد و با توجه به قدرت آلمان در بانک مرکزی اروپا، مشخص است که سیاستهای این بانک در جهت منافع آلمان و سیاستهای ریاضتی قرار گیرد. اما نتیجه این سیاستهای متفاوت چه شد؟ اگرچه به لحاظ تئوری میتوان نقاط مثبتی در هر دو سیاست با توجه به اقتضائات در حالت کلی دید، اما گذر زمان و اتخاذ این دو سیاست متفاوت در آمریکا و اروپا نشان داد آمریکا عملکرد بهتری هم در خروج از رکود و هم کاهش آمار بیکاری داشته است. بهخصوص کاهش آمار بیکاری از آن جهت مهم است که اشتغال و درآمد خانوارها موتور محرک تقاضا در اقتصادهای هر دو ناحیه است که به شدت از کاهش مصرف رنج میبرند. در این مدت آمار بیکاری آمریکا از حداکثر حدود ۹ درصد در اوج بحران به طور پیوسته کاهش یافت تا به رقم ۱/۶ درصد رسید؛ درحالیکه آمار بیکاری اروپا در این مدت افزایش یافت و برای مدت طولانی در محدوده ۱۱ تا ۱۲ درصد باقی مانده است. در ضمن از همه مهمتر همگرایی اقتصادهای واحد یورو بود؛ بهطوریکه حالا آلمان نیز در شرایط اقتصادی خاصی قرار گرفته که نیاز به درمان از جنس سیاستهای تسهیل کمی آمریکا در اروپا به طرز محسوسی احساس میشود. بهنظر میرسد این روزها، روزهای خوبی برای موافقان سیاستهای ریاضت اقتصادی نیست.
ارسال نظر