«خوب»ها و «بد»ها در فعالیتهای اقتصادی
ماجرای کشدار تعیین نرخ بهره در آخرین روز خردادماه یعنی درست سه ماه پس از تاریخی که باید تصمیم نهایی درباره آن اتخاذ میشد، بالاخره به سرانجام رسید.
علی میرزاخانی
ماجرای کشدار تعیین نرخ بهره در آخرین روز خردادماه یعنی درست سه ماه پس از تاریخی که باید تصمیم نهایی درباره آن اتخاذ میشد، بالاخره به سرانجام رسید. صرفنظر از عوارض سوء سه ماه سردرگمی و ابهام بهخاطر اتخاذ یک تصمیم اقتصادی، به نظر میرسد که در این ماجرا به رغم اینکه موافقان و مخالفان در حداکثر حجم ممکن دلایل خود را ارائه کردند اما نکته بسیار مهمی مغفول ماند. این نکته را میتوان به این صورت در قالب یک مساله طرح کرد که اصولا در شرایطیکه «بیکاری» به عنوان یکی از چالشهای اصلی اقتصاد کشور مطرح است، فشار به بانکها با چه مبنایی قابل قبول است؟ (البته این پرسش فارغ از سایر پیامدهای سوءسیاست کاهش دستوری نرخ بهره طرح میشود).
طبیعی است فشار به بانکها باعث کاهش قابل ملاحظه حجم فعالیت آنها به ویژه در بخشخصوصی و نهایتا کاهش ظرفیت آنها در جذب بیکاران خواهد شد و احتمالا این نکتهای است که کاملا خلاف هدف سیاستگذار است. اما چرا تصمیمسازی اقتصادی دقیقا در مسیری خلاف مقصد نهایی خود حرکت میکند؟
پاسخ ساده است. به خاطر اینکه بوروکراتهای تاثیرگذار در سیاستگذاریهای اقتصادی، در ذهن خود، فعالیتهای اقتصادی را به دو دسته «خوب» و «بد» تقسیم کردهاند. فعالیت اقتصادی «خوب» از نظر آنها فعالیتی است که کار «یدی» در آنها کاملا مشهود باشد یا در عبارتی مدرنتر به صفت «تولیدی» متصف باشد و فعالیت اقتصادی «بد» نیز به تمامی فعالیتهای خارج از چارچوب فعالیت اقتصادی «خوب» اطلاق میشود.
رسمیت بخشیدن به این خطکشی، باعث میشود که فعالیتهای اقتصادی در حوزه بانکداری، در دسته فعالیتهای «بد» و یا در عبارتی افراطیتر فعالیتهای کاذب اقتصادی قرار بگیرد که اشتغال موجود در آنها نیز اشتغالی کاذب است، چرا که در اشتغال واقعی باید حتما نوعی کار یدی یا به عبارت امروزیتر کار تولیدی صورت بگیرد.
چنین نگاهی به اقتصاد، ریشه بسیاری از گرفتاریها و مصائب امروز ماست. چرا که نهایتا به چنین تجویزهایی منتهی میشود که ریشه فعالیتهای به اصطلاح بد و کاذب به نفع فعالیت خوب و واقعی خشکانده شود.
البته این نوع خطکشی بین فعالیتهای اقتصادی اگرچه در دولت نهم پررنگتر از دولتهای سابق است اما انصاف حکم میکند که تاکید شود مختص این دولت نیست و بقایای میراث فکری به جای مانده از سابق به ویژه چپاندیشی متاثر از فضای ساخته و پرداخته ایدئولوگهای چپ زده اوایل انقلاب در ذهن بوروکراتهای بدنه میانی دولت است. هنوز از خاطرهها نرفته است که چگونه فعالیتهای اقتصادی در حوزه تجارت به بدترین شکل ممکن کوبیده میشد و به هیچ فعالیت اقتصادی جز آنها که به صفت ظاهری «تولیدی» متصف بودند اصالتی داده نمیشد. غافل از اینکه مهمترین مزیت نسبی ایران در طول تاریخ در حوزه تجارت بوده است و خاطره پرشکوه «جاده ابریشم» نیز شاهد بزرگ این مدعا است. حتی بزرگی استناد میکرد که پیامبر اعظم، حضرت ختمی مرتبت (ص)، به رغم اینکه در دوران کودکی به شغل سایر انبیای الهی یعنی چوپانی اشتغال داشت در دوران کمال و بلوغ خود به شغل مدرن تجارت روی آورد تا در تاریخ ثبت شود که از نگاه اکمل ادیان الهی، مرزبندی خوب و بد بین فعالیتهای اقتصادی تجارت و تولید فاقد اصالت است.
این سخن به این دلیل قابل تاکید است که اگر بیتوجهی ما به یافتههای علمی اجانب به هر دلیل قابل توجیه باشد که نیست، بیاعتنایی به میراث تاریخی و دینی قطعا جای توجیه ندارد.
اما دریغ که در چنین مباحثی به جای اینکه سخن اهلنظر به ویژه فقها حجت قرار گیرد، عقیده و مسلک روشنفکرانی در صدر نشسته است که متاسفانه از نظر تاریخی موفق شدهاند بر نظر ناصحیح خود لباس دین هم بپوشانند.
به هر حال، با یادآوری این نکته که هماکنون در برخی از کشورهای پیشرفته نزدیک به ۶۰ تا ۸۰درصد ارزش افزوده و اشتغال در حوزههای تجارت و خدمات یعنی فعالیتهای اقتصادی «بد» از نظر ما ایجاد میشود، باید تاکید کرد که خط کشی ذهنی بین تولید و تجارت و ارجحیت دادن یکی به ضرر دیگری، نگاهی غیرعلمی و حتی غیردینی است و به همین دلیل شاید لازم باشد برای احتراز از تصمیمات نادرست، مبانی فکری نادرست را حتی اگر در ضمیر ناخودگاه و پس اذهان هم پنهان شده باشند کنار زد.
ارسال نظر