پویا جبل‌عاملی

چندی است که باز، بحث تغییر واحد پولی گرم شده است و گویی این بار عزم طراحان راسخ‌تر از گذشته است. بدون حاشیه رفتن می‌پرسیم: هدف چیست؟ می‌دانیم پاسخ‌هایی چون مبارزه با تورم، افزایش ارزش پول ملی، رونق به واسطه حذف صفرها و غیره همه تنها برای افکار عمومی‌رضایت بخش است و عدم‌کارآیی این سیاست برای آن اهداف، شاید یکی از واضح‌ترین مسائل علمی‌باشد. زنده ساختن اسمی ریال هیچ درمانی بر مشکلات اقتصادی نیست. چه فرق است، تب بیمار را با درجه سانتیگراد اندازه‌ بگیری یا با فارنهایت؟ آنچنان که رشد نقدینگی به ریال جدید محاسبه شود یا قدیم؟ تازه اگر بدانی این وسط برای عوض کردن مقیاس تبگیر باید هزینه‌ای‌ بدهی، دیگر‌ کدام منطق با این تصمیم همخوانی دارد؟اگر طبیب باشی چاره برای تب می‌کنی و همان مقیاس قدیمی‌راهگشا است. اگر نباشی نیز کار به این استدلال‌ها خواهد کشید که اگر با مقیاس جدید کار کنیم، کمتر احتیاج به نوشتن است و کمتر احتیاج به مصرف کاغذ و قلم. و...

... بدین شکل نتیجه‌خواهی گرفت که باید مقیاس عوض شود و تا تو به خود بجنبی و تب‌گیر جدید آوری، مریض از تب سوخته و تمام کرده است. داستان این تغییر واحد پول نیز به همین سادگی است. اقتصاد از تب رشد نقدینگی می‌سوزد، تورم افسارگسیخته کم کمک به ما چشمک می‌زند و آن وقت ما به دنبال تغییر واحد پولیم!!! تازه هیچ نمی‌دانیم که گیریم عوض کردیم و از دست صفرهای کذایی راحت شدیم، آخر با این رشد نقدینگی تا چند سال از شر صفرها خلاصیم؟ اصل را رها کرده‌ایم و خوب به فرع چسبیده‌ایم. شاید نیز قصد طراحان غیراقتصادی است و خواهان خوشی زودگذر مردم برای یک فعل عبثند و حمایت مردمی‌ به از درمان دردآور اقتصاد است.

کار اصلی بانک مرکزی غیر از کنترل تورم نیست و میردامادنشینان به حق می‌گویند که کاری از ماساخته نیست که قانون، استقلالی به آنان نداده است و این رشدنقدینگی حاصل پمپاژ کردن پول بدون پشتوانه است (حتما می‌دانیم پشتوانه امروز منظور رشد‌اقتصادی است و نه طلا و نیازی به شکافتن آن نیست). اما نه ما که خود بانک مرکزی باید پاسخ درخور دهد که بگذارید به اصل ماجرا برسیم و مسوولیتی بدین سنگینی و بی‌هدفی را بر دوش من نگذارید. او است که باید پاسخ دهد: اگر قادر شدیم به آرزوی تورم ملایم برای یک دوره چند‌ساله برسم آن‌وقت برای زنده شدن ریال، خود دست به کار می‌شویم. ترکیه نیز مثالی گویا و روشن است که اتفاقا بانک مرکزی احاطه خوبی بر آن دارد که او الگوی مناسب سیاست‌های ضدتورمی‌ و تغییر واحد پولی است.

بیمار را نجات دهیم و بیش از این فرصت‌ها را نسوزانیم و در مورد امور نامربوط به بحث ننشینیم.چندین و چند بار خطر بیماری هلندی را در همین جا به قلم‌های گوناگون نوشتیم و دیگر حتی عوام نیز کم و بیش مفهوم آن را می‌دانند، ولی یک بار نشد که دولت محترم پاسخی درخور دهد و گویی اگر پاسخ نمی‌داد در آن گرفتار نمی‌شد، اما حال در آن گرفتار است و هر روز بیش از دیروز.

دولت امروز نشان داده است که قصدی جز خدمت ندارد، اما مشکل آنجا است که در این وادی برای آن خدمت مقدس به گونه‌ای دیگر باید طی طریق کند. تا دیر نشده باید در پی راه علاج بود. اگرچه نسخه اول و آخر اقتصادهای در حال توسعه، رشد عرضه کل است، اما در شرایط فعلی حداقل می‌بایست در بخش پولی سیاست انقباضی را اتخاذ کرد. باید به طریقی جلوی رشد نقدینگی را گرفت. اگر هیچ نکنیم حداقل می‌توان نرخ بهره را بالا برد. از بد حادثه دوستان در خیال کاهش سود بانکی به سر می‌برند.

یعنی با وجود این رشد نقدینگی، می‌خواهند باز سیاست انبساطی اتخاذ کنند. نیاز فوری اقتصاد ایران که شاید چون پاشویه برای بیمار باشد و می‌تواند وضعیت را از وضعیت قرمز خلاص کند، اتفاقا نه رشد آرام نرخ بهره که جهش آن است. یک سیاست انقباضی محض بدون در نظر‌گرفتن زیان‌هایی که بر رشد‌اقتصادی دارد که این رشد نقدینگی، خود در بلند‌مدت آثار شومش را به مراتب بیش از انتظار ما بر رشد اقتصادی خواهد گذارد. با خود صادق باشیم، نمی‌شود کسی حتی دو واحد اقتصادکلان گذرانده باشد و در این وضعیت وخیم به فکر تب‌گیر دیگر باشد و به جای آب سرد، آب‌جوشان به خورد مریض دهد. وقت تنگ است!