مصر بدون حسنی مبارک
سال ۱۹۸۱ که حسنی مبارک رییسجمهور مصر شد، جمعیت این کشور ۴۴ میلیون نفر بود و امسال که برکنار شد، این جمعیت از ۸۰ میلیون نفر گذشته است.
محمود صدری
سال ۱۹۸۱ که حسنی مبارک رییسجمهور مصر شد، جمعیت این کشور ۴۴ میلیون نفر بود و امسال که برکنار شد، این جمعیت از ۸۰ میلیون نفر گذشته است. معنای این ارقام این است که نیمی از جمعیت مصر در حکومت حسنی مبارک زاده شده و بالیدهاند. دست بر قضا بازیگران اصلی میدان تحریر که صدای برکناری مبارک را سردادند، همگی یا تقریبا اکثریت قریب بهاتفاق آن، اعضای همین گروه سنی بودند. چه شد که پرورش یافتگان نظام سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مبارک بر او شوریدند؟ و مصر بی مبارک چه راهی در پیش دارد؟
مصر در دوران حسنی مبارک از نظر شاخصهای اقتصادی به ویژه رشد تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانه، ناکامتر از کشورهای مشابه خود نبود. از نظر نفوذ منطقهای و ثبات حکومت هم نقصان جدی نداشت و اگر آشتی با رژیم صهیونیستی در کارنامه دولت سادات- مبارک نبود، مصر برای رهبری جهان عرب و شمال آفریقا چیزی کم نداشت. حتی تا پنجسال پیش و با وجود تشدید مداوم اختناق سیاسی که همه احزاب و شخصیتهای مذهبی و غیرمذهبی را زیر تیغ خشم و کین گرفته بود، مطالبه اصلی مصریها اصلاح جمهوری مصر بود، نه تغییر رژیم. جوانان مصری از اینکه کشورشان از خط مقدم مبارزه با اسرائیل به همکار بیپروای این رژیم تبدیل شده بود، ناخرسند و خشمگین بودند؛ اما با مشاهده اینکه کشورشان میتواند با اتکا به درآمد جهانگردی و صنایع و کشاورزی و مالیاتها و البته اندکی هم درآمدهای نفتی اداره شود، چشم انتظار روزی بودند که مصر به تعادل در حوزههای سیاست و اقتصاد دست یابد و آنان از این تعادل سهمی در حد تعیین سرنوشت به کف آورند.
اما حسنی مبارک در سال ۲۰۰۵ میلادی (۱۳۸۴ خورشیدی) با فریبکاری بزرگ خود این امیدها را به باد داد. او ابتدا وعده اصلاحات سیاسی از طریق اصلاح نظام انتخاباتی داد و در مصریها این امید را رویاند که از آن پس صندوقهای رای، میدان اصلی تعیین سرنوشت خواهند شد، اما قیودی که بر قانون جدید گذاشت نشان داد که او در ادعاهایش صادق نبوده است. این فریبکاری، مردم مصر را از دولت دورتر کرد. هنوز آثار این دلخوری از میان نرفته بود که زمزمه انتقال قدرت از رییسجمهور مادامالعمر به پسرش جمال مبارک در مصر پیچید و اینبار بر احساس فریبخوردگی مصریها احساس تحقیر تازهای اضافه شد.
مصریانی که بر اثر رشد و بهبود طبیعی وضع اقتصادی در سراسر جهان به عادتهای مدرن خو کرده و از مزایای اقتصاد رقابتی دو دهه اخیر بهرهمند شده بودند با این پرسش مواجه شدند که چرا دادوستد به اقتصاد محدود شده و آنان به بازار سیاست و دادوستد قدرت؛ یعنی رای دادن آزادانه و حق انتخاب کردن و انتخاب شدن دست نمییابند.
تنها پاسخی که برای این پرسش یافت شد، این بود که حسنی مبارک در سودای حکمرانی همیشگی و احیانا موروثی کردن آن در خانواده خود است و چیزی به نام بازار سیاست باقی نمانده است که دیگران هم کالای خدمت و تخصص و تجربه و عقاید خود را در آن عرضه کنند. نتیجه قهری چنین دریافتی این بود که «مبارک باید برود».حالا مبارک رفته است، اما آنچه در مصر رخ داده تا اینجای کار، هنوز انقلاب نیست؛ زیرا هنوز مصریها نشانهای از تمایل به دگرگون کردن نظام سیاسی از خود بروز ندادهاند. آنگونه که رهبران سیاسی مصر، اعم از دولتیها و مخالفان از جمله عمرسلیمان نخستوزیر و محمدالبرادعی رهبر بخشی از مخالفان و رهبران اخوانالمسلمین به عنوان نمایندگان بخش بزرگی از جامعه مصر نشان دادهاند، مصریها با رفتن مبارک نفس راحتی کشیدهاند و قصد دارند اصلاحاتی را که او مانعش بود اجرا کنند. این کار، آنان را به هدف دیرینهشان یعنی محدود کردن قدرت و رونق بازار سیاست میرساند و در عین حال از هزینه یک جابهجایی بزرگ با آثار نامعلوم میرهاند- مگر اینکه ارتش بخواهد سپر بلای حزب حاکم مصر و احیانا حامیان اصلی حسنی مبارک در حزب و دولت شود که لاجرم راهی به جز انقلاب، پیش روی مصریها باقی نخواهد ماند.
ارسال نظر