دکتر احمد یزدان‌پناه

بحث و جدل‌های مجلسیان با مقامات پولی و دولتیان بر سر استقلال بانک مرکزی را باید طبیعی پنداشت؛ ... ... چراکه مفهوم درست این حلقه مفقوده اقتصاد ایران در بین سیاسیون کشور ما شکل نگرفته و به همین دلیل تفاهم بر سر آن بسیار مشکل شده است.

مساله خیلی قدیمی است، برای مثال در سال ۱۸۲۴ دیوید ریکاردو (از مکتب کلاسیک) به استقلال ناشر اسکناس از فشارهای سیاسی دولت و آزادی بانک ناشر توجه خاصی داشته است. او می‌گوید، اگر دولت پول لازم دارد، از راه‌های قانونی کسب آن مثل مالیات‌ها اقدام کند. حتی دولت از بانک‌های دیگر که قدرت چاپ پول ندارند می‌تواند قرض کند، ولی نباید بر بانکی که قدرت خلق پول دارد، سلطه داشته باشد. اینکه بانک‌های مرکزی توسط دولت‌ها پدید می‌آیند و مشروعیت خود را از مشروعیت آنها می‌گیرند درست است، ولی بحث امروز دنیا برای استقلال بانک مرکزی بر محور درجه بهینه جدایی این دو نهاد از یکدیگر است. اینکه می‌گویم ابعاد استقلال بانک مرکزی برای سیاستمداران از شفافیت لازم برخوردار نیست، آن است که پرسش‌های زیادی در این راستا مطرح است. برای یک کشور در حال توسعه اهمیت آن چیست؟ آیا استقلال بانک مرکزی به هدف اصلی کاهش تورم کمک می‌کند؟ رابطه استقلال بانک مرکزی با دو محور اصلی توانمندی این بانک یعنی «شفافیت» و «پاسخگویی» چگونه است؟ «تورم ترسی» و «تورم گریزی» مقامات پولی که از مقامات دولتی بیشتر است آیا می‌تواند جایگزین استقلال نیم‌بند بانک مرکزی در کشورهای در حال توسعه باشد؟

فلسفه شکل‌گیری بحث استقلال بانک مرکزی ریشه در دو تهدید دارد:

۱- سیاستمداران مجلس و دولت که رای مردم را نیاز دارند، در پی آنند که به حرکت رونق اقتصادی کشور، به‌خصوص در زمانه رقابت با رشدهای اقتصادی بالای کشورهای دیگر، بیش از ظرفیت اقتصاد ملی شتاب دهند.

۲- دولت‌ها همیشه در معرض این اغوا و وسوسه هستند که کسری بودجه خود را از طریق استقراض از بانک مرکزی و نشر پول تامین کنند.

آشکار است که هر دو منبع تهدید فوق، فشارهای تورمی بر جامعه وارد می‌سازد و بانک مرکزی را از مسیر دستیابی به اهداف ابلاغی منحرف می‌سازد. مدافعان استقلال بانک مرکزی می‌گویند؛ سیاستمداران به افق کوتاه مدت توجه دارند و «انتخابات» برای آنها مهم است. مدافعان برای اثبات ادعای خود «ادوار تجاری سیاسی» یا رونق‌های کاذب قبل از دوره انتخابات و دستکاری نرخ بهره را دلیل می‌آورند.

استقلال بانک مرکزی از این زاویه که بتواند سیاست‌مداران را از این اغوا بر حذر دارد نعمت است و مساله «تولید» و «تورم» و بده بستان این دو یعنی مصالحه بین «تورم» و «بیکاری» را در کوتاه‌مدت و بلندمدت قابل برنامه‌ریزی می‌کند. تعارض دیگر دولت و بانک مرکزی بر سر چگونگی تامین کسری بودجه دولت است که عدم استقلال بانک، مساله را به هزینه تثبیت قیمت‌ها

حل و فصل می‌کند. حال به مساله «سلطه مالی» در یک کشور نفتی توجه کنید که سلطه پول نفت، بانک مرکزی را که بانک دولت است به یک صندوق مشکل‌گشای دولتی می‌تواند تبدیل کند. استقلال بانک مرکزی در مفهوم درست خود می‌گوید، امروزه سلامت پول ملی جز به‌وسیله سلامت نظام مالی به‌دست نمی‌آید. بر همین اساس، بانک مرکزی باید بتواند به سیاست‌هایی که دستیابی به اهداف سیاست پولی را تهدید می‌کنند «نه» بگوید.

اینجا است که حوزه استقلال و آزادی بانک شکل می‌گیرد، «اهداف» بانک را مجلس و دولت تبیین می‌کنند، ولی «ابزار»ها و «سیاست»ها را باید بانک مرکزی خود تعیین کند و این مفهوم کلیدی مبحث استقلال بانک مرکزی است.