چند نکته پیرامون آمار اقتصادی
در بیان دادههای اقتصادی، مقایسه و در نهایت نتیجهگیری از آنها باید به چند نکته اصلی توجه کرد که در این جا تعدادی از آنها را بر میشمریم.
پویا جبلعاملی
در بیان دادههای اقتصادی، مقایسه و در نهایت نتیجهگیری از آنها باید به چند نکته اصلی توجه کرد که در این جا تعدادی از آنها را بر میشمریم. این نکات هم برای کسی که ارائهکننده آمار است و هم مخاطبان آن، میتواند سودمند باشد، ضمن آنکه خواننده درخواهد یافت که عدم توجه به این موارد هرچند واضح و ساده، چگونه میتواند استنباط از آمار را معکوس کند:
۱ - دوره زمانی: وقتی قصد داریم یک شاخص را در مقاطع مختلف مقایسه کنیم، باید مقایسه را در دورههای زمانی یکسان انجام دهیم. فرض کنید مدیرعاملی را که مدعی است سود شرکت در ۹ ماهه مدیریت وی از ۶ ماهه منتهی به آغاز کار وی بیشتر بوده است یا آنکه گفته شود تورم در پایان سال گذشته مثلا ۱۴ درصد بوده و از ابتدای سال تا آذر ماه ۱۲ درصد، این نشاندهنده عملکرد مثبت اقتصاد است. توجه کنید که وقتی سخن از تورم میشود، منظور تورم در یک دوره ۱۲ ماهه است و در مثال مورد اشاره، تورم ۱۲ ماهه با ۹ ماهه مقایسه شده است و اتفاقا با فرض ثبات سایر شرایط، ۱۲ درصد در ۹ ماه بیش از ۱۴ درصد در یکسال است. البته اشکالی هم ندارد اگر کسی بخواهد تورمهای ۹ ماهه را محاسبه کند؛ اما در مقام مقایسه باید دورههای زمانی یکسان باشد.
۲ - میانگین: اگرچه بیان میانگین، داده قابلتوجهی است، اما در استفاده از آن باید دقت کرد. میانگین به خودی خود نمیتواند روندها را نشان دهد. برای مثال، فرض کنید که در دو دوره زمانی یکسان برای یک اقتصاد، نرخ تورم از ۲۵ درصد به ۱۵ درصد رسیده است و در دوره دوم از ۱۵ درصد به ۲۳درصد. آنچه مسلم است اقتصاد در دوره اول روند بسیار مناسب و در دوره دوم روند به شدت قهقرایی را طی کرده است. حالا ممکن است کسی بدون اشاره به این روند و با میانگینگیری تورم در دو دوره، مدعی شود چون در دوره اول، میانگین تورم ۲۰ درصد و در دومی ۱۹ درصد است، پس اقتصاد در دوره دوم وضعیت مناسب تری داشته است! توجه به این نکته لازم است که وقتی میتوان در این مقایسه از میانگین استفاده کرد که تورمهای ابتدایی یکسان باشد، در غیر این صورت، مقایسه میتواند کاملا گمراهکننده باشد.
۳ - درصد یا عدد: برای ارائه روندهای اقتصادی، بیش از آنکه بر عدد مطلق یک شاخص تکیه شود، باید درصد را در نظر گرفت. مثلا این تحلیل که گفته شود عدد تولید ناخالص داخلی افزایش یافته؛ بنابراین عملکرد اقتصادی مناسب بوده است، میتواند تحلیلی کاملا اشتباه باشد، زیرا تنها با یک رشد اقتصادی بسیار ضعیف و نزدیک صفر، مانند یکصدم درصد باز هم عدد تولید ناخالص داخلی افزایش مییابد، اما افزایشی غیرقابل قبول.
۴ - اثر قیمت: بیشتر مواقع ما به دنبال آن هستیم تا مقادیر واقعی و نه اسمی را برآورد کنیم؛ بدین مفهوم که باید اثر قیمت را از شاخص مورد نظرمان حذف کنیم، درغیراینصورت به استنباط گمراهکنندهای خواهیم رسید. به عنوان نمونه، نمیتوان میزان اسمی صادرات در دو دوره مختلف با شاخص قیمتهای متفاوت را مبنای تعیین صادرات بیشتر قرار داد. به همین لحاظ، تکنیکهای آماری برای بهدست آوردن شاخصهای واقعی و حذف اثر قیمت وجود دارد که ارائهدهندگان آمار باید از آنها بهره جویند.
۵ - شاخصهای جامع: وقتی میخواهیم وضعیت کلان اقتصاد را تشریح کنیم، نمیتوانیم با تکیه بر چند بخش کوچک در مورد کل اقتصاد نتیجهگیری کنیم. مثلا فرض کنید برای آنکه نشان دهیم وضعیت صنعت بهبود داشته است، میزان رشد تولید فولاد را معیار قرار دهیم یا بدتر از آن، وقتی میخواهیم فضای کلی اقتصاد را نشان دهیم، این رقم را همراه چند قلم دیگر گزارش دهیم و ادعا کنیم وضعیت کل اقتصاد مناسب است. آن چه در این جا نیاز است، بیان آماری است که رشد بخشهای اصلی مانند نفت، صنعت، کشاورزی و خدمات را بیان کند و فراتر از این، تنها با بیان میزان رشد اقتصادی و تورم، میتوان در مورد عملکرد اقتصاد قضاوت کرد.
میتوان به این چند نکته موارد دیگری را اضافه کرد، اما رعایت این چند بند ساده و آشکار میتواند از استنباطهای آماری خلاف واقعیت، جلوگیری کند.
ارسال نظر