دکتر مرتضی بینا

اواسط سال ۱۹۹۹ بود و نزدک (nasdaq) آماده عبور از مرز ۳۰۰۰ می‌شد، کسری بودجه آمریکا در حال از بین رفتن بود و دنیای غرب آماده ورود به قرن بیست‌ویکم می‌شد، اینترنت به عنوان مدل جدید کسب و کار در حال جا افتادن بود و ... ... قیمت شرکت‌های تکنولوژی فقط رو به بالا حرکت می‌کردند. در این میان یکی از همکاران سابقم را دیدم که قبلا در بخش مدیریت ریسک با هم کار می‌کردیم و او خیلی ناراحت بود. جویای حالش شدم. گفت که مردم دیوانه شده‌اند، این بازار یک حباب توخالی است و به زودی خواهد ترکید و به کمتر از نصف خواهد رسید. با هم برای ناهار به رستورانی رفتیم و در آنجا با نشان دادن چند اندیس بنیادی سعی در اثبات نظر خود داشت. حرف‌هایش قانع‌کننده بودند و دو سال بعد وقتی nasdaq از ۵۰۰۰ به ۱۱۰۰ سقوط کرد به من اثبات شد که حرف‌هایش درست بوده است. علت ناراحتی همکار سابق من این بود که از چند وقت پیش قبل از ملاقاتمان در خلاف جهت بازار سرمایه‌گذاری کرده بود و با بالا رفتن قیمت شرکت‌های تکنولوژی، در حال ضرر کردن بود. می‌گفت روزی خواهد رسید که او به کسانی که به خاطر موقعیت سرمایه‌گذاری‌اش مسخره‌اش می‌کنند، خواهد خندید.

این همکار من تنها کسی نبود که از دو سال قبل از سقوط بازار سهام و در حالی که بازار رو به بالا حرکت می‌کرد، مرتب زنگ‌های خطر را به صدا در می‌آورد. ولی غول بازار کاری به منطق نداشت و برای صداهای مخالف، گوش شنوا کم بود. وسایل ارتباطات جمعی، خصوصا تلویزیون با انواع متخصصان خوش آب و رنگ، از به وجود آمدن دوران جدیدی از قیمت‌گذاری شرکت‌ها و درست نبودن استانداردهای تاریخی صحبت می‌کردند.

نمی‌دانم کار همکار سابقم به کجا کشید؛ ولی با مقاومت در مقابل حرکت رو به بالای بازار و سروصدای تحلیل‌گران تلویزیونی، باید سرمایه‌اش تا سه برابر زیاد شده بوده باشد. در عین حال بسیاری از کسانی که در اثر سر و صدای وسایل ارتباط جمعی، ناگهان تبدیل به سرمایه‌گذاران متخصص شده بودند و از روش های جدید سرمایه‌گذاری سخنوری می‌کردند، با سقوط بازار در بهار سال ۲۰۰۱، بیش از ۸۰ درصد سرمایه خود را از دست دادند.

با سقوط بازار در سال ۲۰۰۱ و پدیدار شدن دور نمای جنگ، وحشت از آینده گریبان سرمایه‌گذاران، مدیران کسب‌وکار و مردم عادی را گرفت. گویی زمان به آخر رسیده است. همان مفسران تلویزیونی که تا یک سال پیش نوید دوران کاملا متفاوت و طلایی از آینده بشریت و بازار سهام را نوید می‌دادند، ناگهان تبدیل به جغدهایی شده بودند که فقط فاجعه را برای آینده رقم می‌زدند. از همه جالب‌تر اینکه بسیاری از این مفسران معتقد بودند که با ترکیدن حباب تکنولوژی، این نسل درس خود را آموخته و گرفتار حباب دیگری نخواهد شد! با وجود تمام منفی‌گرایی‌ها، جامعه به کار خود ادامه داد و بازار سهام رکورد دیگری را شکست. همه کسانی که از وحشت به صفر رسیدن از بازار خارج شدند، با بالا رفتن قیمت سهام، سرمایه‌های خود را از دست دادند.

اما هیهات! ظرف کمتر از شش سال، همان نسلی که ترکیدن حباب تکنولوژی و نوید پایان زمان را تجربه کرده بود، بی‌محابا به دنبال سرمایه‌گذاری در مسکن شد. کسانی که به زحمت توان پس‌انداز کردن داشتند، به دنبال خانه‌های بزرگ‌تر و زندگی بهتر شدند. بار‌ها شنیدم که امکان خطر در مسکن وجود ندارد و به انواع دلایل اثبات می‌شد که قیمت مسکن فقط می‌تواند بالا برود. توصیه همه کسانی که در این راه موفق بودند این بود که دوران عوض شده، به هر طریق شده وام بگیرید، خانه بخرید و نگران اقساط وام نباشید، چون بالا رفتن قیمت خانه جبران اقساط عقب افتاده را می‌کند! به نظر می‌آمد که این حرف‌ها دیوانگی باشد، ولی باز غول بازار سر بلند کرده بود و خاطره حباب تکنولوژی کمرنگ شده بود. در همین حال، از دو سال قبل از ترکیدن حباب مسکن، مرتب زنگ‌های خطر به صدا در می آمدند. سوال‌های کنگره آمریکا از رییس بانک مرکزی و زنگ خطر رابرت شیلر، استاد دانشگاه ییل نمونه‌های این زنگ‌های خطر بودند. ولی هیجان بازار قوی‌تر از آن بود که زنگ‌های خطر جلوی حرکتش را بگیرند. کسانی در بازار مسکن برنده شدند که به دلایل منطقی خانه خریدند و با بالا رفتن قیمت آن را فروختند. کسانی بازنده شدند که در اثر هیجان وارد بازار مسکن شدند و با ناباوری شاهد ریزش سرمایه خود شدند.

امروز بعد از ترکیدن حباب مسکن و اثرات آن بر بانک‌ها و سیستم مالی جهانی، شاهد شکنندگی نظام مالی اروپا هستیم. ترس از فروپاشی یورو و بی‌ارزش شدن دلار، باعث هجوم مردم به سوی طلا شده است. صحبت از طلا هر اونس سه هزار دلار و بیشتر را می‌شنویم. در حالی که طلا بازیچه‌ای است در دست بانک‌های مرکزی جهان، شاهد سرمایه‌گذاری‌های بی‌رویه مردم عادی در این فلز هستیم. من نمی‌دانم که آینده اقتصاد اروپا و آمریکا چه خواهد بود، ولی وحشت‌ها زودتر از آنچه که تصور می‌شود به خوشبینی تبدیل می‌شوند. در مورد قیمت آینده طلا هم نمی‌خواهم ابراز نظر کنم، ولی این را می‌دانم که فقط کسانی برنده‌اند که قبل از به وجود آمدن هر حبابی وارد بازار می‌شوند و قبل از ترکیدن از آن خارج می‌شوند یا حداقل بی‌رویه به آب و آتش نمی‌زنند و جانب احتیاط را می‌گیرند. قصه حباب‌ها و وحشت‌های ناشی بعد از ترکیدن آنها تکرار مکررات است. امروز هم تصویر سیاه اقتصاد جهانی نوید روشنایی بعدی را می‌دهد.

Morteza.Bina@Alumni.Rice.Edu