دکتر پویا جبل عاملی

ده سال از ۱۱ سپتامبر گذشت و رییس‌جمهوری ایالات متحده و همسرش در حالی که خانواده بوش را در کنار داشتند یاد حادثه‌دیدگان این عملیات تروریستی را گرامی داشتند. اما به‌راستی ضربه غرب از این حادثه تنها به این چند هزار کشته و هزینه‌های مادی و غیرمادی دو جنگ در خاورمیانه بازمی‌گردد یا قطعه دیگری نیز وجود دارد که در این پازل جامانده است؟ به نظر می‌رسد، ضربه‌ای که غرب از ۱۱ سپتامبر دید، بیش از تمامی این موارد است. نئوکان‌های آمریکایی با واکنش خود نسبت به این حملات، عملا امنیت و موضوعات مرتبط با آن را فراتر از ارزش‌های جامعه بازی که پیشینیان جمهوری‌خواهشان به دنبالش بودند، قرار دادند. پس از ۱۱ سپتامبر، آزادی و حقوق فردی زیر ضربات سخت تفکر امنیتی قرار گرفت. این مساله در کشورهای غربی، نه تنها برای کسانی که ریشه آنها به کشورهای اسلامی و حوزه خاورمیانه بازمی‌گشت، اعمال می‌شد بلکه خود غربیان نیز آرام آرام حیطه فردی خود را مصون از این وضعیت ندیده‌اند. افزایش قدرت نهاد‌های امنیتی برای مداخله در زندگی خصوصی افراد، نظارت بر هر سنت ورودی و خروجی حساب‌های شخصی افراد به نام مبارزه با پولشویی و یافتن کانال‌های مالی تروریست‌ها، افزایش بی حد و حساب نظارت‌های امنیتی در فرودگاه‌ها که بسیاری از آنها حقوق اساسی و جهان شمول انسان‌ها را زیر پا می‌گذارد و در عین حال، این فرآیند نظارتی امروز به جایی رسیده است که قرار بر این است تا نگاه تبعیض‌آمیز نیز به مسافران داشته باشد و مسافران کشورهای خاص بیش از دیگران جست‌وجو شوند، همه و همه ناشی از حوادث ۱۱ سپتامبر است و جالب آنجاست که هر چه پیش می‌رویم فرآیند‌های نظارتی - امنیتی بیشتر و بیشتر می‌شوند و تو گویی پایانی بر آن نیست.

بسیاری از این موارد توسط نهاد‌های مدنی مدافع حقوق بشر نقد شده است، اما جالب آنجاست که مردم غرب خود از این رویکرد استقبال می‌کنند. شاید آنان زیاد هم تقصیر ندارند، در حالی که هر از چند گاهی حادثه‌ای دیگر رخ می‌دهد و آنان می‌انگارند برای حفظ جان شهروندان باید چنین کارهایی اعمال شود. این مساله‌ای به غایت دردآور است که مردمی هر روز شاهد آن باشند که زندگی خصوصی‌شان محدود تر می‌شود و تکنولوژی نیز به این فرآیند سرعتی دو چندان می‌بخشد، اما همین مردمی که آزادی‌شان محدود شده، دم برنمی‌آورند و می‌انگارند که امنیت آنان در برابر حمله‌ای که احتمالش نزدیک به صفر است، به هزینه و دردسر این اعمال امنیت می‌ارزد.

جامعه غرب چه درست و چه نادرست، از ۱۱ سپتامبر خود را در برابر دشمنی تعریف کرده است که ارزش‌های محوری این جامعه را در مرتبه‌ای کمتر از امنیت قرار داده و این روند را همچنان ادامه می‌دهد. اگر زمانی لینکلن محافظه‌کاری بود که حیات و ریاستش بر محور آزادی تمام انسان‌ها و محو شدن برده‌داری بود، محافظه‌کاران امروز آمریکا وجودشان به داشتن دشمنی تعریف شده، که یک روز در افغانستان است و روزی در عراق و روزی دیگر در کشوری دیگر. مساله ابدا این نیست که کشورها امنیت خود را فراموش کنند، مساله این است که واقعیات دیده شود و واکنش‌ها متناسب با واقعیات باشد. واقعیت این است که غرب بیش از قدرت القاعده و دیگر گروه‌های تروریستی آنها را بزرگ کرده است و در نتیجه توانسته مردم خود را برای محدودیت بیشتر آزادی‌ها آماده کند، اما همچنان مدافعان مدنی وجود دارند که ارزش‌های جامعه باز را به گوش دولتمردان برسانند، شاید که توقفی بر این روند وجود داشته باشد. آری، بزرگ‌ترین ضربه ۱۱ سپتامبر، کمرنگ شدن ارزش‌های جامعه بازی است که تاریخ بشر برای تحققش هزینه‌های بسیاری داده است.