محمود صدری

حالا دیگر می‌توان گفت حکومت معمر قذافی بر لیبی تمام شده است؛ اما هنوز نمی‌توان مساله لیبی را تمام شده تلقی کرد؛ زیرا مسائلی که موجب سرنگونی رژیم قذافی شد هنوز پابرجاست و نحوه برخورد حکومت آینده با این مسائل، تعیین خواهد کرد که آرامش به لیبی بازمی‌گردد یا نه. یکی از علل مهم شورش در لیبی عدم توازن بین ساخت اقتصادی- اجتماعی و شیوه کشورداری معمر قذافی بود. از چهار دهه پیش که قذافی حاکم لیبی شد تاکنون، تحول اجتماعی عمیقی در این کشور رخ داده و نسبت جمعیت شهری و روستایی در این کشور جابه‌جا شده است. طبق آمارهای سال گذشته، ۷۸ درصد مردم لیبی شهرنشین شده‌اند و مابقی در روستاها و بیابان‌ها زندگی می‌کنند.

اما شیوه حکمرانی قذافی بر این جمعیت شهری، هنوز سنتی و قدیمی بود. یعنی اینکه رابطه حکومت با مردم از طریق سران قبایل بیابان‌نشین شهری شده تنظیم می‌شد. یکی از وظایف سران قبایل پر کردن خلأ احزاب و انجمن‌های قانونی و وظیفه دیگر، واسطه‌گری در تقسیم مستقیم و غیرمستقیم عواید نفت و گاز بود.

حال که ‌آن نظام منظم تقسیم قدرت و ثروت فرو ریخته است، ‌جانشینان قذافی با مشکلی بزرگ مواجهند. اگر بخواهند نظم پیشین را بازسازی کنند، علاوه بر ادامه نارضایتی عمومی با مخاطره بزرگ‌تر یعنی نفوذ حامیان قذافی در نظام سیاسی و اداری مواجه می‌شوند. به همین علت، حکومت آینده، ماموریت دشوار دولت‌سازی مدرن، ایجاد زمینه‌های فعالیت احزاب و انجمن‌ها و مطبوعات آزاد و شکل دادن روابط سیاسی تازه بین شهروندان را برعهده دارد. این ماموریت طبعا با مقاومت ساخت قبایلی مواجه خواهد شد و مسابقه‌ای نفسگیر بین کهنه‌گرایان و نوگرایان درخواهد گرفت. این وضع، لیبیایی‌ها را به کمک سازمان ملل و کشورهای غربی نیازمند خواهد کرد و ورود نیروهای بیگانه به عرصه سیاسی، ‌واکنش بخشی از جامعه لیبی را در پی خواهد داشت. البته آن‌گونه که قرائن نشان می‌دهد در لیبی مقاومت‌هایی مانند آنچه در عراق و افغانستان پس از تغییر رژیم‌های صدام حسین و طالبان رخ داد، شکل نخواهد گرفت؛ زیرا به هر حال تغییر رژیم در لیبی توسط جنبشی مردمی حادث شد و نه مانند عراق و افغانستان با تهاجم خارجی و انتظار می‌رود کسانی که رژیم قذافی را سرنگون کردند زودتر از نمونه‌های عراق و افغانستان به توافق برسند؛ بنابراین خطر فوری و جدی کنونی، مقاومت بقایای رژیم لیبی است که ممکن است هفته‌ها به درازا بکشد. خطر دیگر که شدت آن کمتر، اما آثار درازمدتش عمیق است، بازسازی رابطه لیبی با جامعه جهانی و پر کردن خلأ قدرت قذافی در منطقه است.

معمر قذافی اگرچه «مرد دیوانه» خوانده می‌شد، اما با اتکا به درآمدهای سرشار نفت و گاز و سایر منابع و ذخایر معدنی، قدرت قابل اعتنایی تدارک دیده بود که نفوذ این کشور را در میان اعراب و آفریقایی‌ها زیاد کرده بود.

حالا که حاکم باج‌گیر رفته است، حاکمان جدید ناگزیرند در چارچوب توافق‌های منطقه‌ای و جهانی و در چارچوب عرف بین‌المللی عمل کنند و نتایج عمل چنین دولتی دیر حاصل می‌شود. اما به هر حال، رفتن قذافی و شکل‌گیری نظم تازه، فرصتی طلایی در اختیار لیبیایی‌ها می‌گذارد که بتوانند کشور خود را به کشوری عادی تبدیل کنند. قدرت این «کشور عادی» شاید به اندازه کشور «غیرعادی» قذافی نباشد، اما به نظر می‌رسد آزادی موهبتی است که لیبیایی‌ها حاضرند به خاطر آن بخشی از آرامش و رفاه اقتصادی عصر قذافی را از دست بدهند.